به رهن باده
برون رو از خود و آنگه درون ميكده آي
كه خرقهها همه اينجا به رهن باده نهند
كلاه بفكن و بر خاك نه سر نخوت
كه مهر و ماه بر اين در سران بيكلهند
چه چاره ده مه برج شرف به خانه ماست
كه از شعاع و شفق رشگ ماه چاردهند
چه فر بخت بلندي است با مه و خورشيد
كه پاسبان در اين بلند بارگهندشهريار