ما كه غريبه نيستيم
فاطمه باباخاني
«شكر 28 هزار تومان شده است، اگر با همين روال پيش برود ديگر مربا نميتوانيم درست كنيم.»، «اقامتگاه با اين روال سال آينده تعطيل خواهد شد». اينها را خديجه ميگويد، خديجه عضوي از يك گروه خانمها در كلاتهخيج، شهري كوچك در حوالي شاهرود است. روزگاري در اقامتگاهشان كه نزديك به 16 اتاق دارد و به قول خودشان خانه ايلواري است، تا 80 يا 100 مسافر ميآمد. حالا گردشگران تماس ميگيرند، رزرو ميكنند و بعد كنسل. توليد محصولاتشان هم با مشكل تامين مواد اوليه روبهرواست. خديجه و ديگر زنان و دختران گروه كه زماني با اميد اقامتگاهشان را بازسازي كردند، روزگارشان اين روزها سخت ميگذرد. تنها آنها نيستند كه مصائب مرتبط با گرانيهاي سرسامآور را تجربه ميكنند. كافي است با يك نفر پس از سلام كردن به عبارت «حالت خوب است؟» برسيد. فرقي نميكند از كدام طبقه باشند، همه از شرايط اقتصادي گلهمندند. يكي از فعالان فضاي مجازي، به تازگي در يك «استوري» سوالي از مخاطبانش پرسيده بود، «حالتان خوب است؟» به گفته اين فعال فضاي مجازي اين استوري بيش از ساير پستها، واكنش به همراه داشته، 90 درصد پاسخدهندگان عنوان كرده بودند حالشان بد است و اوضاع مساعدي ندارند. 10 درصد بقيه هم البته حالشان تعريفي نداشته. شايد اين پيام را نتوان به كل جامعه تعميم داد، اما از اين پيام و پيامهايي كه بين مردم رد و بدل ميشود ميتوان نتيجه گرفت كه اوضاع تعريفي ندارد. براي حل اين چالش چه بايد كرد؟ مسوولان چه بايد بكنند؟ آيا انداختن تقصير بر سر اين و آن دولت كفايت ميكند به ويژه كه يك سال گذشته است و دولت و مجلس و ساير اركان در هماهنگي كامل باهم هستند و نميتوان ديگري را به سنگاندازي متهم كرد؟ آيا اگر در اين باره حرف بزنيم كه در امريكا و اروپا مردم از تورم شاكي هستند، التيامي براي مردم در ايران خواهد بود؟ آيا گرفتن مصاحبه درباره اقدامات مثبت دولت در صدا و سيما مردم را خوشحال ميكند؟ يا به جاي آن بهتر است نواقص را بپذيريم، براي اين حال بد از مردم عذرخواهي كنيم و عزم جدي براي تغيير وضعيت داشته باشيم. زماني هم كه از عزم جدي حرف ميزنيم منظور وعده دادن نيست، گوش همه از وعدههاي داده شده در دورههاي مختلف پر است. در سال جديد انواع و اقسام حوادث اتفاق افتاده، از ريزش ساختمان متروپل تا از خط خارج شدن قطار، چپ شدن اتوبوس و... دوم تير ماه سالگرد واژگوني اتوبوس خبرنگاران است بدون آنكه نتيجهاي از آن حاصل شده باشد كما اينكه از واژگوني اتوبوس سربازان و دلايل آن هم همچنان جامعه ابهام دارد، همچنانكه بعد از چهار و نيم سال جامعه محيط زيست درباره پرونده فعالانش ميپرسد و قانع نميشود. پروندههاي باز در ايران زياد است، پروندههايي كه پاسخي براي آن داده نشده است. شايد بهتر آن است، يك بار مسوولان روي صندلي داغ بنشينند و به پرسشهايي پاسخ دهند كه از آن طفره رفتهاند. شايد وقت آن است در جواب گراني، از كمكاريهايشان بگويند و كارهايي كه ميتوانستند بكنند و نكردهاند به جاي آنكه از محدوديتها و چالشها سخن بگويند.