ترسيدن
و نترسيدن
مجتبي بيات
نترسيد! اعتراضاتي كه از اواخر شهريور ماه 1401 آغاز شده است انقلاب نيست، اصلاحات را آغاز كنيد. روي اين خبر - توصيه با آن دسته از سياستگذاراني است كه در خلوت خود شكستهاي سياستگذاري در جمهوري اسلامي را پذيرفتهاند، اما در دام شبيهسازي موقعيت خود با يكي، دو سال آخر حكومت پهلوي گير افتادهاند. آن زماني كه دولت جمشيد آموزگار (مرداد 1356 تا شهريور 1357) ديرهنگام براي انجام اصلاحات بر سر كار آمد و پس از آن آتش انقلاب بر افروختهتر شد. هنوز دير نشده است! براي وقوع انقلاب به غير از سياستهاي ناكارآمد و جنبش اعتراضي چند شرط ديگر نيز لازم است.
يكي از آنها اپوزيسيوني با شبكه تشكيلاتي و منسجم است كه رهبري كاريزماتيك بر سر آن نشسته است. همچنانكه در انقلاب اسلامي 1357 آيتالله خميني امام انقلابيون و شبكههاي تشكيلاتي حامل آن بود. امروز اگر شبكههاي تشكيلاتي انقلابي هم شكل گرفته باشند هنوز به گرد پاي شبكه روحانيت، كه وسيعترين و پرنفوذترين شبكه انقلابي در ميان توده مردم بود، نميرسد. از اينكه اپوزيسيون رهبر هوشمند و عاقل ندارد هم كه خيالتان راحت است. ديگري فروپاشي دستگاه بروكراتيك حكومت است، آنچنان كه پس از نخستوزيري هويدا كه 12 سال و نيم به درازا كشيد و در همان حكومت پهلوي به زندان افتاد از مرداد ماه 1356 تا پيروزي انقلاب چهار نخستوزير (آموزگار، شريفامامي، ازهاري، بختيار) بر سر كار آمدند، اين مهمترين نشانه ناكارآمدي و فروپاشي بروكراسي دولتي در آن مقطع است. اين هم پديدهاي است كه جمهوري اسلامي با آن مواجه نيست، چه اينكه از مرداد سال 1360 بدين سو پنج رييسجمهور هشت ساله به خود ديده است. البته اين صحيح است كه مجموعه سياستهاي ناكارآمد، دولت را ناكارآمد ميكند اما در دوره چهل ساله دولتهاي سوم تا شروع دولت سيزدهم هيچگاه همه سياستهاي جمهوري اسلامي ناكارآمد نبودهاند كه برآيند آن دولتهاي ناكارآمد باشد. در واقع با همه كاستيها و ناكارآمديها؛ در دولتهاي ميرحسين موسوي جنگ و پس از آن اداره شده است، در دولتهاي مرحوم هاشميرفسنجاني بازسازي و سازندگي آغاز شده است، در دولتهاي خاتمي دولت شكوفا و سرمايه اجتماعي نظام بازتوليد شده است، دولتهاي احمدينژاد با اتكاء بر ميراث دولتهاي قبلي سرپا ماندهاند و در دولتهاي روحاني با بازسازي بروكراسي آواربرداري از خرابيهاي دولت پيشين انجام شده است، اما حكايت دولت ضعيف رييسي چيز ديگري است و با تداوم ناكارآمدي در همه عرصهها، ميتواند اين ويژگي جمهوري اسلامي را از بين ببرد. با اين همه، بترسيد! پديدهاي كه در حال حاضر انقلاب نيست، ميتواند در آينده به انقلاب تبديل شود؛ اگر شكستهاي سياستگذاريهاي خود را نپذيريد و تن به اصلاح و جبران آنها ندهيد. حرف بر سر اين است كه سياست ناكارآمد را ميتوان اصلاح كرد يا كنار گذاشت، اما دولت ناكارآمد را خير. دولت در شرف ناكارآمدي اگر سياستهاي خود را اصلاح نكند يا با استيضاح
بر ميافتد يا با تداومش زمينه وقوع انقلاب را فراهم ميكند. براي اصلاح وجود دو شكافي كه حاصل از سياستهاي ناكارآمد است را به رسميت بشناسيد. يكي شكاف بين تغييرات اجتماعي فرهنگي و مطالبات نسلهاي جديد با سياستهاي رسمي به ويژه در حوزه سياستگذاري فرهنگي و سياستگذاري امنيتي و ديگري شكاف دكترين هستهاي و سياست ناسازگاري با نظام بينالملل با وضعيت اجتماعي-اقتصادي جامعه. تا دير نشده با پر كردن اين دو شكاف، مردم را آسوده خاطر كنيد. اين تغيير سياست، همان اصلاحات است. اينكه چه كسي عامل آن است مهم نيست؛ بسمالله!