انتخاب ديالوگ به جاي مونولوگ
محمدجواد حقشناس
راهكار عبور از مشكلات پيش روي كشور چيست؟ اين پرسش يكي از بنياديترين ابهاماتي است كه پاسخگويي به آن ميتواند مسير پيش روي كشور را در افق آينده مشخص كند.معتقدم يكي از مشكلات جدي پيش روي نظام تصميمسازي كشور اجراي سازوكارهايي است كه در آنها امكان انتقال پيام براي آحاد ملت به خصوص جوانان به سياستگذاران و مديران وجود ندارد. به نظر ميرسد مسير داد و ستد فكري و گفتوگو و تبادل نظرات متفاوت محدود شده است. اساسا رويكردهاي يكسويه به مطالبات جوانان و ساير گروههاي مرجع باعث شده تا خواستههاي بحق مردم در قالب اعتراضات بروز كند و براي برخي خيابان يگانه راه دنبال كردن مطالبات به نظر بيايد. اين در حالي است كه جايگاه معقول كنشگريهاي عمومي قبل از خيابان در رسانهها، تشكلهاي مدني، انتخابات و... شكل ميگيرد. در واقع به جاي ايجاد ديالوگ با مردم و جوانان نوع خاصي از مونولوگ يك طرفه مشاهده ميشود كه در آن نهادهايي مانند صداوسيما، تريبونهاي رسمي و... سخن ميگويند و توقع دارند تا طرف مقابل تنها شنونده سخنان مطرح شده باشد. اين رويه امروز مشكل اصلي ساختاري است كه سهم مناسبي براي جوانان در نظر نميگيرد و تلاش ميكند تا حرف خود را به كرسي بنشاند. طبيعي است تداوم اين وضعيت منجر به بروز برخي نارساييها ميشود و مشكلاتي را ايجاد ميكند. اين چالش در زمان شكوفا شدن دهه هشتاديها به بالاترين درجه رسيده است. جوانان اين نسل احساس ميكنند، گوش شنوايي براي شنيدن حرفهاي آنها وجود ندارد و تصور ميكنند سيستم حاضر نيست ابهامات موجود را براي آنها روشن كند. بنابراين احساس تحقير ميكنند و در واكنش به اين تحقير مسير سخت و دشوار را برگزيدهاند. اين نسل احساس ميكند براي شنيده شدن صدايش ناچار است به خيابان بيايد. اما واقعيت چيز ديگري است، معتقدم امروز بيش از هر چيز در رويكرد متوليان از جمله مجلس، دولت، تريبونهاي رسمي، رسانهها و...نيازمند اصلاحات ضروري هستيم. اگر مديران ايراني و متوليان انتظار دارند تا گفتوگو و تفاهمي ميان اين نسل و سيستم شكل بگيرد و جوانان آرامش را انتخاب كنند بايد زمينه تحولات اساسي و كنشگري معقول را براي جوانان فراهم كنند. مسوولان بايد قبول كنند كه دوره يكسويهنگري و مخاطب قرار دادن 80ميليون ايراني پايان يافته و زمان ديالوگ و گفتوگويي فراگير از راه رسيده است. افرادي كه نشان دادهاند دلسوز كشور هستند و خواهان اصلاح وضع موجودند، بايد نقش واسط را ايفا كنند تا كشور دچار خسارتهاي ريشهاي نشود. براي پايان دادن به دوران مرجعيت رسانههاي بيروني در لندن، تلآويو، واشنگتن، رياض و... بايد رسانههاي داخلي به رسميت شناخته شوند و اجازه داده شود تا رسانههاي داخلي آزادانه فعاليت كنند. بايد به دستگيري خبرنگاراني كه كارشان جز بازتاب واقعيت نبوده است، پايان داده شود. يك بانوي خبرنگار مدتي قبل براي بازتاب رخداد مرتبط با مرگ مهسا اميني راهي سقز شده است تا به صورت ميداني از وضعيت گزارش دهد. اين خبرنگار اما با واكنش دستگاههاي مسوول مواجه شده و بعد از دستگيري راهي زندان ميشود. با اين رويكرد طبيعي است كه مرجعيت خبري به جاي رسانههاي داخلي به بيرون منتقل شود. از سوي ديگر بايد اجازه داده شود تا احزاب منتقد در جايگاه واقعي خود قرار بگيرند و وضعيت كشور را نقد كنند. بايد اجازه داده شود، اساتيد دانشگاهي به فعاليتهاي خود در دانشگاهها ادامه دهند و نبايد با تيغ تيز حذف آنها را از دانشگاهها خارج كرد. از سوي ديگر كارشناسان و تحليلگران منتقد نيز بايد آزادانه به نقد بپردازند و زمينه گفتوگو فراهم شود. با تجربه اين مسير است كه عواقب سوء قبلي كه به دليل رويكردهاي سلبي ايجاد شده، بهبود مييابد و جامعه به سمت پويايي حركت ميكند. در غير اين صورت اگر مسوولان روي خواستههاي خود پافشاري كنند و حاضر به اجراي اصلاحات نشوند، دامنه مشكلات افزايش مييابد و دشمنان كشور نيز از اين شكاف سوءاستفاده خواهند كرد. شنيدن انتقاد از سوي رسانهها، اساتيد، جوانان، زنان و... نهتنها نگراني ندارد، بلكه چشمانداز روشني از آينده تصويرسازي ميكند.