جايگاه زنان در عرصه نهادهاي شهري
زهرا نژادبهرام
جامعه متشكل از نهادهاي مختلف رسمي و غيررسمي است. جايگاه زنان دراين نهادها به دليل پيوستگي و به هم تنيدگي اعضاي جامعه همواره شاهد حضور زنان و مردان در كنار هم بوده است! اما با شكلگيري شهرها و به ويژه شهرهاي مدرن، نقش زنان در نهادهاي شهري پررنگتر و ضروريتر شده است هر چند كه به دلايل مختلف تاريخي و فرهنگي با موانع جدي روبرو بودهاند اما حضور آنها الزامي و جدي بوده است. نهادهاي شهري برخي برگرفته از ساختار سازماني مديريت شهري است و برخي ديگر مردمنهاد و بعضي وابسته به دستگاهها و نهادهاي ديگر كشوري كه مرتبط با مسائل شهري هستند . بهطور كلي نهادهاي رسمي به دليل پيوستگي به ساختار رسمي با نوعي تفاوت در جذب نيروهاي زن همراه هستند. شهرداري تهران كمتر از 20 درصد نيروهايش زن هستند و تا سال 1400 حدود 20 درصد مديران اين ساختار زن بودند. در سطح كشور ميزان اشتغال زنان در نهادهاي رسمي و غير رسمي حدود 15 درصد است! با اين نرخ اشتغال به نظر ميرسد همچنان نهادهاي رسمي در پذيرش زنان به عنوان بازوي ديگر اجتماع با مقاومت و به نوعي كاستي روبهرو هستند. رويكرد زنان به امور عامهالمنفعه موجب شده كه بهرغم تواناييهاي فراوان آنها به ويژه بالابودن نرخ سواد و تعاملات اجتماعي آنها، نهادهاي رسمي از جذب آنها جلوگيري يا خودداري ميكنند اما آنان به دليل هويت اجتماعي و رويكرد مادرانه با حضور در تشكلهاي مردمي به ويژه عرصه شهري گامهاي بلندي را طي كردهاند. لذا به رغم آنكه ساختارهاي رسمي هنوز نتوانستهاند ظرفيت لازم را چه ذهني چه عملياتي در جذب زنان به عرصه كار و فعاليت باز كنند اما از آنجا كه حضور نيروهاي مختلف شهري در ساختار اين نهادها بستري براي ارتباط نزديك به شهروندان و شهر است؛ زنان توانستهاند با مشاركت در آنها بستري متفاوت از نهادهاي رسمي را در شهرها فعال سازند.
از نظر هابرماس وجود نهادهاي مدني و گستره همگاني، آن بخش از حيات اجتماعي است كه ضمن حفظ استقلال خود نسبت به بخشهاي رسمي و غيررسمي زمينه براي گفتوگوي آزاد و خردمندانه و دور از سلطه؛ كنش ارتباطي رهاييبخش را فراهم ميسازد! اين مهم بر ويژگيهاي شخصيتي افراد و توان آنان براي خوديابي و قطع وابستگي از بخشهاي رسمي و غير رسمي اثر گذار است(1) (هابرماس 1979) با اين نگاه به نظر ميرسد بهرغم ناكاميهاي حضور زنان در عرصه نهادهاي رسمي و كيفيت نهادهاي غيررسمي براي رشد و توسعه جامعه شهري، كاركرد اين نهاد اثر بخشتر بوده است! از اين رو رويكرد نهادهاي غيررسمي نيز نيازمند تغيير جدي است، كار و فعاليت زنان در اين نهادها عموما بر شاكله حس تعلق و خواست مشاركت و بهبود شكل گرفته است، اگر اين نهادها نيز با مشكلات ساختاري روبرو باشند اين نيروي پر توان شهري با مشكلات جدي روبرو خواهد شد كه بخش بزرگي از آن در ناكاميها، سرخوردگي و..... نمايان ميشود!
لذا بسترگشايي براي مشاركت زنان در نهادهاي مدني و فرصتسازي براي مشاركت در عرصه نهادهاي رسمي ضرورتي انكار ناپذير است؛ زنان كه نيمي از جمعيت شهر و جامعه را تشكيل ميدهند فرصتهاي نويني براي مشاركت در تصميمسازي و تصميمگيري نياز دارند كه در صورت كمتوجهي نهادهاي تصميمگير يقينا نتايج متناسبي براي جامعه نخواهد داشت!
جمعيت 3ميليون و يكصد هزار دانشجويي كه بيش از نيمي از آنها زن هستند به انضمام جمعيت 15 ميليوني فارغالتحصيلان دانشجويي كه باز نيمي از آنها زن هستند فرصتي كمنظير براي ايران است كه ناباوري به نقش موثر آنها و تمايل براي دور ساختن آنها از عرصه اجتماع شهري فرصتسوزي است!
بازگشايي نهادهاي مدني و تقويت آنها در شهر به انضمام آسانسازي و تسهيلگري براي فعاليت در آنها امكاني براي تقويت مشاركت است! در اين ميان توجه به نياز اصلي زنان براي اشتغال و ايجاد تسهيلات كارآفريني و جلوگيري از فعاليتهايي كه مانع توسعه و رونق كار آنها ميشود، رويكردي است كه نهادهاي رسمي بايد نسبت به آن وظيفهمند و مسوول باشند!
بخش بزرگي از فعاليت زنان به دليل ناكافي بودن فرصتهاي شغلي در سازمانها و نهادهاي رسمي در اين عرصه شكل گرفته كه شايد شبكههاي مجازي نظير اينستا توانسته باشند براي بازاريابي و عرضه محصولات و خدمات آنها فرصتي را ايجاد كرده باشند كه با قطع اينترنت و فيلتر اين شبكهها اين حداقلها نيز از آنها سلب شده است!!
ازاين رو با نگاهي متفاوت بايد عرصه فعاليت زنان را در قالب نهادهاي رسمي و مدني در جامعه شهري مورد توجه قرار داد؛ زنان ايراني در اين مقطع زماني راهگشا و گشايشگر بسياري از مشكلات و مسائل خواهند بود به شرط اينكه فرصتها را از آنها سلب نكنيم و امكان رشد و توسعه فعاليتهاي خود ساخته و موثر آنها را فراهم كنيم و باور كنيم كه زنان توانمند ايراني عرصههاي رشد و پيشرفت را آسان به دست نياوردهاند!
1- Habermas,J. (1979) ,communication and the evolution of society ,Mccarthy,Boston press