حريف
حكايت از لب شيرين دهان سيم اندام تفاوتي نكند گر دعاست يا دشنام
حريف دوست كه از خويشتن خبر دارد شراب صرف محبت نخورده است تمام
اگر ملول شوي يا ملامتم گويي اسير عشق نينديشد از ملال و ملام
من آن نيم كه به جور از مراد بگريزم به آستين نرود مرغ پاي بسته به دام
بسي نماند كه پنجاه ساله عاقل را به پنج روز به ديوانگي برآيد نام
مرا كه با توام از هر كه هست باكي نيست حريف خاص نينديشد از ملامت عام
شب دراز نخفتم كه دوستان گويند به سرزنش عجبا للمحب كيف ينام
سعدي