سكوت و غوغا
فاطمه باباخاني
تا همين چند وقت پيش، از يك ماه و چند روز پيش آن زمان كه شبكههاي اجتماعي مانند واتسآپ و اينستاگرام فيلتر نشده بود، صفحه موبايل را كه روشن ميكردي انواع و اقسام پيامها در حوزههاي مختلف برايت ميآمد، همه چيز بستگي به تو داشت كه به چه حوزهاي علاقهمند باشي! براي من كه حوزه علاقهمندي و كاريام بيشتر به محيطزيست مربوط است، در گروههاي مختلف آنقدر پيام ميديدم كه گاه فرصت خواندنشان را پيدا نميكردم. يك ماه بيشتر است كه نه دسترسي راحتي به شبكههاي اجتماعي مهياست و نه خبري از اين پيامها! در گروهها سكوت است و سكوت، گاه اگر پيامي ارسال ميشود بازخوردها چندان پايين است كه نميشود گفت ميلي و رغبتي از سوي اعضاي آن گروه به گفتوگو در اين باره وجود دارد. ذهنها همه مشغول چيز ديگري است.
مسوولان از اين ميگويند كه اوضاع كنترل شده است، اينكه همه چيز آرام است، در اين آرامش اما شبكههاي اجتماعي همچنان به سختي قابل دسترس هستند. در اين اوضاع و احوال با هزار سختي اگر بتوانم با فيلترشكن به آن وصل شوم گرچه به سكوت در گروههايي برميخورم كه تا همين چندي پيش محل گفتوگو و بحث و جدل افراد بودند، بلكه ميتوانم به انواع گروههاي ديگري هم مراجعه كنم كه تا ديروز نيازي به خواندنشان هم پيدا نميكردم! در اين فضاي عادي تا مسير خانه در ميدانها ماشينهاي سياه را ميبينم، ماشينهايي كه بنر كوچكي بر آن نصب است با تصوير كودكي كه در حضور پليس احساس آرامش كرده، در اين فضا شبها با خيابانهاي تاريك مواجه ميشوم، در اين اوضاع كنترل شده هر روز تصاويري را ميبينم كه گلوي مرا ميآزارد و آجري بر اين ديوار اندوه ميافزايد.
در ميانه اين سكوت و اين تصاوير هر روز كمحوصلهتر و خمودهتر از ديروز به خانه ميرسم، كليد را كه مياندازم اما وارد كه ميشوم روي ديوار خانه عروسكي از عشاير ميبينم، كاجي دوخته شده با چرم كه دوستي هديه داده، به دور و بر خود نگاه مياندازم و به گفته آن دوست فكر ميكنم كه يك بار در برنامه تلويزيوني وقتي مجري برنامه از او پرسيده بود آيا اميد هست، گفته بود البته اميد هست، او تاكيد كرده بود هميشه ميشود كاري كرد! همين است كه پرده را كنار ميزنم، به آسمان خاكستري آلوده نگاه مياندازم و ميدانم فردا روز بهتري خواهد بود.