سلامي به زميني شدن شاعر تهران
مرتضي بيك بياتي
ديروز هشتادودومين سالروز تولد شاعر تهران؛ محمدعلي سپانلو يا سپان (در بين شخصيتها و محافل ادبي معروف به عمو سپان) است. هنرمندي كه در خيابان ري تهران از خانداني كه به گواه خود ِ وي اعقابش تا پنج نسل همگي اهل تهران بودند، متولد شد. دوران كودكي را در پرتو داستان و افسانههاي عاميانه مادربزرگش گذراند و در كنار اين عامل، نزديك بودن سينما دماوند (شهرطلايي) به منزل پدري سپانلو و تماشاي گاه و بيگاه فيلمهاي اين سينما به عنوان عاملي ديگر، زمينهها را براي شكوفايي ذوق و هنر سپانلو فراهم آورد و وقتي كه رهسپار تحصيل و مدرسه شد به تقليد از داستانهاي عاميانهاي كه از كودكي در حافظه درخشانش به خاطر داشت و همچنين ترجمه داستانهاي پليسي كه پدرش در اين دوران براي او ميخواند، دست به قلم شد و نوشتن را با داستان شروع كرد و بعد هم به شعر رسيد و در منظومههاي خويش با در هم آميختن داستان و شعر سبك و طرحي نو درانداخت. جريان و رويداد ديگري كه موجب شد تا سپانلو شعر را به عنوان دغدغهاي جديتر دنبال كند به سالهاي دانشجويي او بر ميگردد، سپان، رشته حقوق را براي ادامه تحصيل برگزيد و راهي دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در اين دوران تحتتاثير جنبش دانشجويي اوايل دهه ۱۳۴۰ خورشيدي، شعر را براي بيان مقاصد خود انتخاب كرد. چنان كه اين شاعر خود و شعرش را فرزند جنبش دانشجويي ميداند. در همين زمان اولين مجموعه شعرش را با عنوان «آه و بيابان» منتشر كرد و از آن پس هفتاد كتاب ديگر در زمينههاي داستان و شعر و نقد و پژوهشهاي ادبي و فرهنگي را نوشت و ترجمه كرد. در كنار اينها بايد به وجه بازيگري وي هم اشاره كنيم. البته آنچه در كارنامه بلند و بالا و والاي فرهنگي، هنري وي بيش از بقيه غالب و پر رنگتر است وجه شاعري سپانلو است. و آنچه جايگاه شاعرياش را محكم و استوارتر ميسازد و تشخص و تمايز متفاوتي به هنرش ميبخشد، ميتوان به عواملي شامل اين موارد اشاره كرد: پيوستگي و انسجام نگاه و نگرش و زبان ويژه شاعر در همه دورههاي شعري، تعلق خاطر خاص به كوير و بيابان در ابتداي مسير شاعري و سپس در دورههاي بعدتر دلبستگي به شهرها و خيابانها و به ويژه شهر تهران . اين شاعر با زباني آكنده از كلمات، تعابير و مضاميني كه كمتر در زبان و بيان ديگر شاعران آمده است به توصيف شهر تهران و محلات آن ميپردازد. تهران با عناصر قديمياش ريشههاي اصيل خود را در ذهن و زبان سپانلو گسترانيد. اين شاعر به مادر شهر بودن تهران در كشور ايران پي برد. مادرشهري كه قلب تپنده شهرهاي ايران است. از ديد وي تهران محدوديتي براي آرا و عقايد و بيان قومي و زباني و فرهنگي و تعصبات وابسته به هريك ندارد و از اين منظر تهران را سمبل وحدت ملي قلمداد ميكند. به زعم سپان، تهران، پل گذشته و حال و تلفيق و توافق ديروز و امروز است. او به اين منظور سه دفتر شعر به نامهاي «منظومه خانم زمان»، «هيكل تاريك» و «قايقسواري در تهران» به شهر دلخواهش اختصاص داد. و از روي علاقه وافري كه به تهران داشت تهران و تصاوير آن را در آيينه شعرش منعكس و منتشر كرد .
سپانلو فعاليتهاي ديگري را نيز تجربه كرد .
آثاري از نويسندگان و شاعران جهان را به فارسي برگرداند و ادبيات فارسي را نيز به زبانهاي ديگر معرفي كرد و براي اين كارها جايزههايي همانند نشان شواليه ادب و هنر فرانسه و ماكس ژاكوب گرفت. شاعر تهران در حركتهاي اجتماعي فرهنگي هم پيشرو و موثر بود و توانست در آغاز دهه ۴۰ خورشيدي به همراه تعدادي از دوستانش همچون احمدرضا احمدي، بهرام بيضايي و اسماعيل نوري علاء مجله ادبي «طُرفه» را تشكيل دهند و سپس در ادامه كانون نويسندگان ايران را بنيان نهادند. سپانلو همچنين پژوهشهاي ارزنده و متعددي نيز به دست داده است و به ويژه در زمينه ادبيات دوره مشروطه و همچنين در حوزه نقد و معرفي نويسندگان و شاعران مشروطه پرداخته است.
نكته ديگر در اهميت شناخت محمدعلي سپانلو تلاش و پيكار بسيار شايسته او براي مقابله باسانسور است.
سپانلو تجربههاي بسيار ارزشمند و خلاقانهاي داشت و زندگي پر طمطراقي را تجربه كرد و همه اين موارد كه به هريك بهطور اجمالي اشاره شد، نشان از زندگي و زمانهاي سخت اما موفق و ماندگار و پربار دارد، تا آخرين لحظه كه در ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ خورشيدي كه در بيمارستان سجاد دار فاني را وداع گفت همواره براي آزادي و آزادگي تلاش و مطالبهگري كرد. نام و ياد والايش جاودانه و ماندگار و روح و روانش تا هميشه شاد باد.