• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5426 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ بهمن

گفت‌وگو با علي اعتبار، مجسمه‌ساز به بهانه نمايشگاه «ناتمامي» در گالري ثالث

طعنه به«مريد و مراد» بازي با مجسمه‌هاي سفالي

 مريم آموسا

علي اعتبار از جمله مجسمه‌سازان پركار و جواني است كه در سال‌هاي اخير با نمايش مجموعه‌هاي مختلفي تلاش كرده به نوعي نگاه علاقه‌مندان به مجسمه‌سازي را نسبت به متريال تغيير بدهد. او با اينكه با متريال‌هاي مختلفي مجسمه ساخته است اما سال‌هاست كه به قول خودش با گِل فكر مي‌كند با گِل طراحي مي‌كند و با گِل مجسمه مي‌سازد. نه تنها او توانسته از گِل به فرم‌هاي مطلوب خود دست يابد؛ بلكه گِل را با توجه به ويژگي شكنندگي و آسيب‌پذيريش محملي قرار داده تا برخي از مفاهيم را به چالش بكشد و به نوعي حتي برخي از اسطوره را بشكند و حتي با قابليت تعاملي آثارش، اين فرصت را پيش روي مخاطبان آثارش بگذارد تا آنها نيز اين اسطوره‌ها را به صدا و چالش دربياورند و حتي در ميان آنها راه بروند و حتي با نگاهي از پايين به بالا آنها را به استهزا بكشانند. او در نمايشگاه «ناتمامي» كه از هفتم تا 25 بهمن‌ماه در گالري ثالث برپاست، مجموعه‌اي از بيش از 300 مجسمه سفالي را در ابعاد مختلف به نمايش گذاشت. او در اين نمايشگاه تعاملي تلاش كرده است با صوفي و صوفي‌گري و مراد و مرادبازي از در چالش درآيد. مرادهايي كه گاه هر چه بزرگ‌تر مي‌شوند، جان‌شان به تقه‌اي بند است. با اينكه برخي از اين مجسمه‌ها بر دوش‌شان بال‌هاي فرشته‌ها نصب شده و فيگور انساني دارند اما چهره آنها چنان استحاله شده كه به جاي انسان فرشته يا فرشته مخاطب را به ياد شيطان مي‌اندازد.
 
     چگونه دلبسته هنر شديد و قدم در راه مجسمه‌ساز شدن گذاشتيد؟
من در سال ۱۳۶۸ در خانواده‌اي سنتي در كاشان متولد شده‌ام. در شهري كه ۷۵۰۰ سال تاريخ دارد و نخستين چرخ سفال‌گري نيز در آن جا ساخته شده است. برخي از اعضاي خانواده‌ام در سازمان ميراث فرهنگي كار مي‌كردند و به معماري و صنايع دستي علاقه خاصي داشتند و به همين واسطه وقتي براي مرمت به خانه‌هاي تاريخي مي‌رفتند همراه‌شان مي‌شدم و آنجا بود كه با ماده سفال آشنا شدم. سفال ماده‌اي است‌كه تمام خانه‌هاي تاريخي و قديمي كاشان با آن ساخته شده. البته شناخت كلي هم درباره صنايع دستي داشتم. در دوران مدرسه چون خيلي شيطنت داشتم، وقت انتخاب رشته به دليل پايين بودن نمره انضباط و معدلم در هيچ مدرسه‌اي ثبت‌نام نشدم. يكي از دوستانم ضمانتم را كرد و در سال ۱۳۸۴ در رشته گرافيك در هنرستان ثبت‌نام و خيلي اتفاقي وارد عرصه هنر شدم. در هنرستان بود كه براي اولين‌بار با گِل مجسمه ساختم. يك روز معلم طراحي‌مان با خود گِل به سر كلاس آورده بود و به ما گفت كه با گِل مجسمه بسازيم. من يك دست ساختم. همين باعث شد كه من را به يك استاد مجسمه‌ساز معرفي كند و پيش او شروع كردم به يادگيري و ساخت مجسمه. تا ديپلم هنرستان را بگيرم مجسمه‌ساز هم شده بودم و از اين راه درآمد هم داشتم. در واقع يك تكه گِل بود كه من را به دنياي هنر دعوت كرد. با اينكه من تجربه نقاشي، طراحي و موسيقي را دارم اما تنها، مجسمه‌سازي بود كه من را جذب خودش كرد. مجسمه‌سازي در عين حال كه فكر و انديشه من را درگير خودش مي‌كند ويژگي‌اي دارد كه از نظر جسمي هم درگيرم مي‌كند. در عين حال كه از مجسمه‌سازي انرژي مي‌گيرم، انرژي من را نيز تخليه مي‌كند.
   چه شد كه تصميم گرفتي در كنار رشته گرافيك كه به صورت آكادميك آن را دنبال كرديد در رشته مجسمه‌سازي نيز ادامه تحصيل بدهيد؟
 پس از قبولي در فوق ديپلم گرافيك راهي يزد شدم و روزهاي تعطيلم به كاشان برمي‌گشتم و در كارگاه استادم نقش برجسته مي‌ساختم و برخي اوقات از زيباسازي كاشان سفارش كار مي‌گرفتم. در همين سال‌ها ديپلم فني و حرفه‌اي در رشته سراميك هم گرفتم. در سال ۱۳۸۹ پس از پايان درسم به كاشان بازگشتم و پنج سال به صورت حرفه‌اي مجسمه ساختم. تا اينكه دوباره تصميم گرفتم كه كنكور بدهم و كارشناسي ارشد بخوانم. چون از فضا و محيط آموزشي دانشگاه هنر خوشم مي‌آمد در انتخاب رشته تنها اين دانشگاه را انتخاب كردم. دوبار كنكور دادم و بالاخره دانشگاه هنر قبول شدم.
 تا قبولي در دانشگاه در كلاس‌هاي آزاد مباني طراحي رويين پاكباز شركت مي‌كردم و در كلاس او بود كه اتفاق‌هاي خوبي برايم افتاد. در كلاس مباني، هر يك از ما بايد هر هفته طراحي مي‌كرديم و سر كلاس روبين پاكباز طراحي‌هاي ما را نقد مي‌كرد. من زياد دوست نداشتم كه طراحي كنم. آقاي پاكباز به من پيشنهاد داد كه براي هر جلسه يك مجسمه بسازم و از مجسمه‌هايم عكس بگيرم و هر جلسه براساس عكس‌ها، استاد مجسمه‌ هايم را نقد مي‌كرد و با اين شيوه ۲۰ پرنده در سبك‌هاي مختلف ساختم. در همين دوره روبين پاكباز چون علاقه من را به مجسمه‌سازي ديد به من پيشنهاد كرد اگر شرايط حضور در دانشگاه را ندارم در كلاس‌هاي مجسمه‌سازي جهاد دانشگاهي شركت كنم. پيشنهاد خوبي بود تا قبولي در دانشگاه مدرك مجسمه‌سازي را از جهاددانشگاهي هم گرفتم و با شركت در كلاس‌هاي روبين پاكباز و قبولي در دانشگاه هنر مسير مجسمه‌سازي‌ام تغيير كرد. در دانشگاه شروع كردم به ساخت پرتره و كپي كردن آثار مجسمه‌سازان بزرگ دنيا و در همين مشق‌كردن‌ها بود كه همه تكنيك‌ها را تجربه كردم و فرصت تجربه كردن و آموختن را از خودم دريغ نكردم. در دوران دانشجويي در سمپوزيوم‌ها و نمايشگاه‌هاي گروهي مختلف مجسمه‌سازي شركت كردم.
   چرا سفال و سراميك را به عنوان متريال اصلي مجسمه‌هاي‌تان انتخاب كرديد؟
من متولد كاشان هستم و با گِل مجسمه‌ساز شدم و در ادامه با متريال‌هاي ديگر؛ سنگ، فايبرگلاس و آهن مجسمه ساخته‌ام و با هيچ‌يك به اندازه گِل احساس راحتي نكرده‌ام. اتفاقا در دوران دانشگاه چون فرصت تجربه و كار كردن با متريال‌هاي مختلف برايم فراهم شد، ديگر علاقه نداشتم كه با گِل كار كنم و حتي مقطعي هم با گل كار نكردم تا اينكه يك روز استادم محمد حسين عماد به من گفت تو حتي زماني كه داري طراحي مي‌كني انگار داري با گِل كار مي‌كني، چرا اصرار داري كه با گِل كار نكني. اين حرف او باعث شد كه من دوباره برگردم به كارهاي خودم نگاه كنم و گِل را به عنوان متريال اصلي مجسمه‌هايم انتخاب كنم.
گِل در نگاه بيشتر مردم و حتي مجسمه‌سازاني كه با اين متريال كار نكرده‌اند، متريال آساني است و تصور عمومي اين است كه كار كردن با آن راحت است. اما اتفاقا گِل متريالي است كه كار كردن با آن، كار هر كسي نيست و فوت و فن‌هاي خاص خودش را دارد. چند روز پيش با دوست مجسمه‌سازي كه در آلمان كار و زندگي مي‌كند، ديداري داشتم و او مي‌گفت تو چگونه مي‌تواني با گِل مجسمه در چنين ابعادي بسازي. من بيش از يك ماه است كه دارم تلاش مي‌كنم مجسمه‌اي را كه مي‌خواهم با گِل بسازم اما نمي‌شود. بعضي از دوستان مجسمه‌ساز هم نسبت به انتخاب متريال سفال و سراميك نگاه انتقادي دارند و معتقدند بايد متريال ديگري را براي ساخت مجسمه انتخاب كنم. اما من درباره گِل اين‌طوري فكر نمي‌كنم. اين ماده چند هزار سال است كه توسط انسان استفاده مي‌شود، اما هنوز همه قابليت‌هاي آن شناخته نشده است. من با گل فكر مي‌كنم، طراحي مي‌كنم و مجسمه مي‌سازم و به نظرم گِل متريال بسيار مناسبي براي ساخت مجسمه شهري است. شما اگر ساعتي در بافت تاريخي شهرهايي چون شيراز، كاشان و يزد قدم بزنيد با بناهايي گِلي تاريخي مواجه مي‌شويد كه در گذر زمان مانده‌اند و مجسمه‌هاي گِلي نيز اين قابليت را دارند كه در فضاهاي شهري جانمايي شوند.
   اگر به روند كارهاي شما در سال‌هاي اخير نگاه كنيم با مجسمه‌هايي با فرم‌هاي استوانه‌اي مواجه مي‌شويم كه من بيننده را به ياد خمره‌هاي بزرگ مي‌اندازد كه گاه فرم‌هاي انساني هم به خود گرفتند، اين مجموعه چگونه شكل گرفت؟
اين فرم از نظر ساختاري برگرفته از يخچال‌هاي دوره سلجوقي است. نصف اين يخچال بيرون خاك است و باقي آن درون خاك است و يك سوراخ كوچك دارد كه از آن مي‌توانيد وارد اين يخچال شويد. ۷ سال پيش در طراحي‌ام از يخچال‌ها الهام گرفتم. بعد هم مجسمه آن را ساختم و روي آن كار كردم و از ريشه درآوردم و شروع كردم به ساخت يك مجموعه به نام (كوره راه) درباره تغيير ماهيت برخي مفاهيم معنوي در زندگي امروز. مجموعه بعدي (ما را به درون خود راه نمي‌دهند) بود. كنشي بود درباره مجسمه‌سازي معاصر ايران كه چون من با كار ماده گِل (سفال) كار مي‌كنم و ايده‌پردازي‌هايم نيز كمي متفاوت است، اجازه نمي‌دادند در گالري كار كنم و به همين خاطر نامش شد، ما را به درون خود راه نمي‌دهند. اين كار داراي حول و حوش قطعه300 بود كه هيچ‌كس نمي‌توانست به فضاي فيزيكي آن وارد شود همان كه در تيمچه بخشي نصب شد- چون اگر مابين آنها حركت مي‌كردند، مي‌شكست ولي در بازه زماني دوماهه حدود ۲۰۰ قطعه از آن يا سرقت رفت يا شكسته شد و بخشي از اين اثر در خانه طباطبايي‌هاي كاشان چيدمان دايم شده است. (تزلزل) مجموعه چيدماني بعدي‌ام بود كه با سفال لعاب فيروزه و از فرم سنگاب‌ها و خمره‌هاي قديمي كاشان الهام گرفتم و سال ۹۸ آن را در گالري ويستا در تهران ارايه دادم كه خيلي از آن استقبال شد. تعدادي از آن به خارج رفت و تعدادي نيز از طريق گالري، به مجموعه‌دارهاي ساكن تهران فروخته شد. در كل تمام مجسمه‌هاي من از اين فرم نشات گرفته‌اند.
شكل‌گيري اين مجموعه براساس مطالعات و اطلاعاتي بود كه درباره بخشي از تاريخ ايران و صوفي‌هاي تندرو و عقايد و نحوه زندگي آنها داشتم و سعي كردم اثري درباره اين موضوع بسازم. در ساخت اين آثار تمام تلاشم اين بود كه از فرم سنگ‌آب‌ها و خمره‌هاي كاشان استفاده كنم. در دوران كودكي من در همه محله‌هاي كاشان خمره‌هاي سفالي بزرگي با نام سنگ‌آب وجود داشت كه روي آنها يك شير قرار داشت و عابران مي‌توانستند از آن آب سرد بنوشند. اگرچه اين سنگ‌آب‌ها ديگر وجود ندارد اما فرم آنها در ذهنم باقي مانده بود و آنها را براي نمايش شخصيت داناي كل صوفي به كار بردم. حتي همان چهارپايه‌هايي كه زير سنگ‌آب‌ها قرار مي‌گرفت را به شكل سه‌پايه ساختم و زير صوفي گذاشتم. در اين فرقه‌ها معمولا يك شخص وجود داشت كه همه‌چيز حول محور او مي‌چرخيد و شايد پيروان او زندگي و فرديت چنداني نداشتند. همه آنها گوش به فرمان داناي كلي بودند كه از وجود آنها براي ديده شدن و بزرگ شدن خودش استفاده مي‌كرد و شايد از نظر ظاهري هم شباهتي به اين كوزه‌ها داشت. به نوعي هر يك از اين مجسمه‌ها كه باد كرده‌اند و بزرگ شده‌اند و نقش مراد را پيدا كردند بت‌هايي هستند كه توسط خود ما ساخته شده‌اند و با تقه‌اي مي‌توان آنها را شكست. حتي در بخشي از چيدمان نمايشگاه اين امكان را براي مخاطبان به وجود آورده‌ام كه بتوانند با اين مجسمه‌ها ضرب بگيرند.
   رنگ خاك و استفاده از موتيف‌هاي خوشنويسي در اين مجموعه مخاطب را به نوعي هم به ياد بناهاي گلي و تاريخي ايران مي‌اندازد آيا تعمدي در اين كار داشتيد؟
واقعیت اين است كه من براي خلق اين مجموعه از سنت و هنر ايراني كه معماري نيز جزيي از آن است وام گرفته‌ام و اين امر بديهي است. خطوطي هم كه در اين مجموعه تعاملي از آن استفاده كرده‌ام جزو خطوط اسلامي دوره سلجوقي هستند. اما نوشته‌ها ناخوانا هستند. بي‌شك برخورد مخاطبان با اين خطوط متفاوت است شايد كسي هم پيدا شد و توانست آنها را بخواند.
   چرا تصميم گرفتيد مجسمه‌هاي‌تان را به صورت تعاملي چيدمان كنيد و ايده‌تان براي نصب آنها از سقف چه بود؟
 من در كارگاهم مالك ديدگاهم هستم. بيرون از كارگاه هنر براي مخاطب است. براي همين هميشه يك نوع معلق بودن درون كارها به وجود مي‌آورم. وقتي آثارم را در هوا معلق نصب مي‌كنم به نوعي مي‌خواهم معلق بودن جامعه را به چالش بكشم. در مجموعه «ناتمامي» شايد چند مجسمه روي زمين جانمايي شده اما بقيه روي هوا هستند. تكان مي‌خورند. دست به‌شان بزنيد به هم مي‌خورند و حتي ممكن است بشكنند. اين تعليق نمودي از وضعیت خودمان است. از لحاظ ذهني من و شايد ماها معلقيم. من هنگام ساخت و نمايش آثارم تمام تلاشم را مي‌كنم كه مخاطب بتواند اثر را لمس كند.
   با توجه به اينكه در چند مجموعه اخير با همين فرم‌هاي خمره‌اي مواجه بوده‌ايم آيا فكر مي‌كنيد اين مجموعه همچنان ادامه داشته باشد؟
در چند سال اخير من خيلي پركار بوده‌ام و چندين نمايشگاه پشت سر هم گذاشته‌ام قصد دارم استراحتي به خودم بدهم و بي‌شك در بازي‌هايم با گِل ايده‌هاي جديدم را پيدا مي‌كنم.
   آيا همچنان با گِل مجسمه خواهيد ساخت؟
فكر مي‌كنم همچنان مي‌خواهم با گل يا پاپيه ماشه مجسمه بسازم. هنوز نمي‌دانم!


     گِل در نگاه بيشتر مردم و حتي مجسمه‌سازاني كه با اين متريال كار نكرده‌اند، متريال آساني است و تصور عمومي اين است كه كار كردن با آن راحت است اما اين‌طور نيست؛ فوت و فن‌هاي خاص خودش را دارد. اين ماده چند هزار سال است كه توسط انسان استفاده مي‌شود اما هنوز همه قابليت‌هاي آن شناخته نشده است.
    من با گل فكر مي‌كنم، طراحي مي‌كنم و مجسمه مي‌سازم و به نظرم گل متريال بسيار مناسبي براي ساخت مجسمه شهري است. اگر ساعتي در بافت تاريخي شهرهايي چون شيراز، كاشان و يزد قدم بزنيد با بناهايي گلي تاريخي مواجه مي‌شويد كه در گذر زمان مانده‌اند و مجسمه‌هاي گلي نيز اين قابليت را دارند كه در فضاهاي شهري جانمايي شوند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون