براي دل سوخته مادرانِ سوختبران
محمد بلوچ زهي
سوختبري ميدان نبرد جان براي لقمهاي نان است
طي سالهاي اخير هر چه فشارهاي اقتصادي و معيشتي در جامعه تشديد شده و ناامني غذايي در ميان خانوادهها بالاتر رفته به همان ميزان نيز رويآوري به مشاغل كاذب و دون شأن و همينطور ريسك ورود به آنچه كه اشتغال پرخطر و زيانآور عنوان ميشود هم افزايشي نگرانكننده و چشمگيري داشته است. براي اثبات اين مدعا نبايد راه دوري رفت و به ارايه فكت ناملموس و منابع غير دسترس و نامعتبر استناد كرد و ارجاع آمار مبهم، چراكه جامعه و همه آن كساني كه اخبار را از مجاري شبكههاي اجتماعي همواره پي ميگيرند شاهد آن هستند كه اين روزها بيش از هر زمان ديگر شمار حوادث مرگبار ناشي از سوختبري در سيستان و بلوچستان بهطور فزاينده و به شكلي آشكار و ملموس افزايش يافته است. به گونهاي كه روزي نيست اخباري مبني بر جانباختن شماري از سوختبران، اين فرزندان مستاصل از شغل و كار بلوچستان و اين جانهاي نازنين براي لقمهاي نان شنيده نشود و داغ فرزندي بر دل مادري سوختهدل و ماتمزده در اقصا نقاط اين استان مرزي ننشيند. بايد توجه داشت كه در شرايط نه مطلوب بلكه در همان وضعيت نامتعادل به قول معروف «بخور و نمير» معيشتي و اقتصادي نيز حتي هيچ عقل سليمي براي لقمه ناني با جان عزيز خويش بازي نميكند و نيز آينده فرزندان عزيز خويش را به تباهي نميكشاند كه جان در كف دست گيرد براي لقمه ناني و به قيمت بيسرپرست كردن زن و فرزنداني! باري؛ همه ميدانيم كه سوختبري يك ميدان است. ميدان نبرد جان براي نان كه در صورت به وقوع پيوستن هر حادثهاي شانس جان به در بردن از دل حوادث آن و ريسك زنده ماندن سوختبر بسيار بسيار پايين خواهد بود، چراكه خودروها و وانتبارهاي حامل سوخت همچون بمبهاي متحركي هستند كه اگر دچار سوانح شوند و هدف گلوله قرار گيرند يا واژگون گردند و تصادف كنند به خاطر اشتعالزا بودن محمولهشان كه عمده آن گازوييل است يا بنزين بلافاصله و به طرفهالعيني دچار انفجار ميشود و
سوختبر را زنده زنده به گناه بيكاري و بيروزگاري و نداري ميسوزاند و تبديل ميكند به مشتي خاكستر!
حال با اين تفاصيل چگونه است و آدمي تا به كجا رسيده باشد و اوضاع معيشتي يك جامعه، يك منطقه و يك استان و يك سامان به چه سطحي تنزل يافته باشد كه فردي حتي با علم مخاطرهآميز بودن چنين عمل پرخطري باز همه بلا و مصيبتش را بپذيرد و ريسكش را به جان و دل بخرد تا زن و فرزند و خانوادهاش روزگار خود را سپری کنند.
واقعا چگونه است؟! چگونه؟! شايد اين وضعيت براي بسياري غيرقابل تصور باشد و ناملموس اما واقعيتي رنجآور است.
متاسفانه سالهاي متمادي است كه حوادث پرشمار سوختبري و رواج اين شغل كاذب و مخاطرهآميز هزينههاي بسيار بالا و تبعات اجتماعي بسيار سنگيني را بر مردم و فرزندان سيستان و بلوچستان تحميل نموده و رويآوري به اين شغل خطرزا تاكنون چه سرمايههاي انساني را به كام مرگ نكشانده و چه فرزنداني را به خاطر از دست دادن پدر به پرتگاه بزهكاري و آسيبهاي اجتماعي سوق نداده و چه زناني را بيسرپرست و آسيبپذير نكرده.
بايد پذيرفت كه در طول همه اين سالها همواره سياستگذاري و راهبرد دولتها در مواجهه با پديده بحرانساز سوختبري به جاي تمركز بر حل ريشهاي مساله و برداشتن گامي اصولي و اقدامي علاجپذير براي بهبود اوضاع يك اقدام كليشهاي يعني پاك كردن صورتمساله و مواجهه با معلول بوده و در پيش گرفتن سياست قهري كه تاكنون هزينههاي فراواني را اين رويه روي دست مردم گذاشته و سيستم.
گذشته از اينكه سوختبري سبب ناايمن شدن مسيرهاي مختلف عبور و مرور اصلي و فرعي در سيستان و بلوچستان گشته و رانندگي در جادهها را پرخطر كرده و ريسك حوادث جادهاي را بسيار بالا برده، همين تيراندازيهاي گاه و بيگاه به سوختبران و افزايش مرگ و مير ناشي از آن نيز تا به حال براي دولتها كم چالش برانگيز نبوده.
فراموش نكنيم افزايش چشمگير حوادث مرگبار سوختبري و از دست رفتن جانهاي بسيار فرزندان ايران طي هفتهها و ماههاي گذشته ميتواند ارتباط معناداري با وضعيت نگرانكننده بيكاري و اقتصادي و معيشتي داشته باشد كه در آينده نزديك اين استان را با چالشهاي متعددي مواجه خواهد ساخت.
به هر روي پذيرفتني و شايسته نيست در استاني كه مردم آن روي گنج فرصتهاي شغلي در بخشهاي مختلف از صنعت و معدن و تجارت گرفته تا صنايع دستي و ترانزيت و گردشگري و كشاورزي و صدها ديگر از اين دست فرصتها فرزندانش از سر بيكاري ناچار به سوختبري شوند و در راه نان به آسان جان دهند آنوقت دولتها به جاي تمركز بر علت معلول را شماتت كنند.