داني كه چيست دولت؟
محمد ذاكري
از خدا بخواهيم كه ما را براي خودش بردارد
حتما براي شما هم پيش آمده كه هنگام تردد يا سفر در يك جاده درون يا برون شهري، در مقاطعي گرفتار معبري تنگ و ترددي پرحجم و پرترافيك شده باشيد. رانندگي در اين مسير، آهسته و پيوسته گاه با وقفه و گاه با حركت آرام پيش ميرود و به سوي مقصد ميرويد، اما سفر طولاني و كند و جانكاه است. ناگاه، دانسته يا ندانسته فرجي بعد از اين شدت حاصل ميشود و از آن راه باريك و تنگ و شلوغ وارد مسيري عريض و خلوت و فراخ ميشويد كه ميتوانيد با آرامش پا بر پدال گاز بگذاريد و با سرعت و سبكبال پيش برويد. از خودروهاي سنگيني كه جلوتر از شما هستند به راحتي سبقت بگيريد و از كلافگي آن ترافيك و تنگي راه، آسوده شويد. ممكن است پس از طي اين مسير لذتبخش، دوباره به دام تنگي جاده و ترافيك و خودروهاي سنگين بيفتيد يا ادامه مسير را حتي در جادهاي باريك با آرامش و سرعتي مطلوب به سوي مقصد برانيد و ادامه مسير جذاب و فرحبخش شود. خداوند براي همه انسانها در طول حياتشان فرصتهاي طلايي ايجاد ميكند كه بتوانند ره صدساله را يكشبه طي كنند. اين فرصتها براي برخي در عرصه حيات دنياست و راه كسب قدرت و ثروت و پست و مقام و علم و ... را باز ميكند و براي برخي در عرصه حيات عقبا كه توفيق معنويت و عمل صالح و غرس نهال يك شجره طيبه را برايشان فراهم ميسازد. شب قدر از آن فرصتهايي است كه انگار راه آسمان پيش پاي همه انسانها فراختر از هميشه گشوده ميشود. فرصتي برابر و يك بارِ عام براي همه بندگان كه هر كسي به قدر خواست و همت و ظرفيت و طلبش ميتواند از آن بهره ببرد. فرصتي براي يكشبه طي كردن راه هزارماهه «ليله القدر خير من الف شهر». اينجاست كه برخي ستاره درخشنده ميشوند و ماه مجلس و به لطف غمزهاي راه پيش رو برايشان گشوده ميماند و با مركبي راهوار راه آسمان ميگيرند و كار آفتاب ميكنند .
برخي توشه اي براي ادامه مسير در همان راه زميني برميگيرند و ادامه مسير را تا مقصد به سهولت طي ميكنند؛ مقصدي نزديك و قابل پيش بيني. گروهي ديگر نيز از اين راه گشوده غفلت ميكنند و بر همان نمط مي رانند و اندكي جلوتر گرفتار همان راه تنگ و پرترافيك و فرساينده مي شوند و ادامه راه را با همان دشواري مي پيمايند. حال پرسش اينجاست كه در اين شب پرفضيلت از خدا چه طلب كنيم؟ دنيا را بخواهيم يا بهشت آخرت را يا خود خدا را؟
يكي از دعاهاي وارد در احياء شبهاي قدر، دعاي ارجمند جوشن كبير است. شب زنده داران در اين دعا، خداي تعالي را به هزار نام از اسما حسنا و صفات عليايش ميخوانند. خواندن خدا به اين نام هاي بلندمرتبه افزون بر آنكه از باب «ادعوني استجب لكم» پاسخ حق تعالي و اجابت دعاي داعيان را به دنبال دارد اسباب علم به اسما نيز هست. همان اسمايي كه قرار است از او خليفهالله بسازد. همان اسمايي كه به آدم ابوالبشر تعليم شد و فرشتگان در تقرير آن درماندند. انسان براي نيل به مقام انسان كامل و درجه عاليه خليفهاللهي لازم است كه به اين اسما و صفات مسمي و متصف شود. انبيا و اوليا به بالاترين درجات و ديگر انسانها هر يك به نسبتي و به قدر تكاپو و ظرفيتشان. خواندن اين اسما و صفات، تلنگري است بر انسان كه خود را در برابر عظمت خالق ببيند. هم به ناچيزي خود در برابر بزرگي خالق پي برد و هم اينكه از اين اسما و صفات مبارك كدام را و به چه ميزان در خود پرورده است. اگر خداوند رزاق است، بنده نيز مي تواند رزق مادي و معنوي به ديگر بندگان نيازمند رساند. اگر خدا لطيف است، بنده نيز ميتواند ديگر مخلوقات را از لطف خود بهره مند سازد. اگر خدا ستارالعيوب و غفارالذنوب است، بنده نيز مي تواند از عيب همنوعان چشم پوشد.اگر خدا عليم است، بنده نيز ميتواند بهرهاي از علم الهي داشته باشد. اگر خدا سميع و بصير است، بنده نيز مي تواند چشم و گوش به نيكي ها بگشايد و...
شيخ رجبعلي خياط آن سالك دلسوخته همروزگارمان مي گفت: «از خدا بخواهيم ما را براي خودش بسازد.» شب قدر فرصت بزرگي براي اين خواسته بزرگ است. حيف است كه در شب قدر دنيايي را بخواهيم كه معلوم نيست كي و چگونه بايد بگذاريم و برويم. بهشتي را بخواهيم كه بيلقاي پروردگار هيچ است. چه نيكوست كه در اين شب، خود خدا را بخواهيم از راه خواندن اسما و صفاتش و از او رشد و تربيت و پرورش در مسير آنها را مسالت كنيم. اگر قدمي پيشتر در راه طلب او برداشته باشيم، مي توان باقي راه را به خودش سپرد.
چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب
مهرم به جان رسيد و به عيوق برشدم
از خدا بخواهيم كه ما را براي خودش بردارد. براي خودش برگزيند. براي خودش بسازد. دست ما را هم بگيرد و صائر كوي خودش كند. كافي است آن غمزه ربوبي به دل مشتاق ما بيفتد و اثر كند، آنگاه است كه راه هزار ماهه و هزار ساله را يك شبه ميرويم و آن شب، شب قدر ماست. اگر ما را به گدايي كوي خود برگزيند از خسروي دو عالم بينياز خواهيم بود. به قول شيخ سعدي، خدا كند كه قلاب خدا به ما بيفتد:
سعدي چو جورش ميبري، نزديك او ديگر مرو
اي بيبصر، من ميروم؟ او ميكشد قلاب را