ارزشهاي واژگون شده ايرانيان: علم يا ثروت
علي ميرزامحمدي
ثروت معبري براي كسب مدارك علمي و بهرهگيري از مزاياي اجتماعي است
جامعه ايران در پاسخ به سوال كليشهاي «علم بهتر است يا ثروت» پيش از اين پاسخهاي متفاوتي داده است. اما شالوده اساسي اين پاسخها بر اين مبتني بوده است كه حتي اگر ثروت در زندگي كارايي بيشتري داشته باشد و لذت زندگي بهتر را براي افراد جامعه فراهم كند، با اين همه، معبر اصلي ثروتمند شدن، كسب دانش و فراگيري شيوههاي درست صرف ثروت در راه خوشبختي خود، خانواده و حتي ديگران است. اما به نظر ميرسد اين ارزش ديرين جامعه ايران، در نگاه بخش مهمي از جامعه در حال واژگوني است. به اين معنا كه نهتنها بخش مهمي از جامعه، دانش را معبري براي كسب ثروت تلقي نميكند، بلكه حتي اين فكر در اذهان آنها شكل گرفته كه ثروت معبري براي كسب مدارك علمي و بهرهگيري از مزاياي اجتماعي آن مانند وجهه و جايگاه اجتماعي است. ديگر براي آنها داشتن استعداد، رغبت و علاقه تحصيلي اهميت چنداني ندارد و آنچه اهميت كليدي دارد راههاي ميانبر براي رسيدن به مزاياي مادي و وجهه و جايگاه بالاي اجتماعي است. اين واژگون شدن ارزش دانش در رقابت با ثروت، آثار اجتماعي عميقي بر جامعه ايران به همراه دارد كه به برخي از مهمترين آنها ميپردازيم: پولي و مادي شدن جامعه ايران: با تنزل كيفيت زندگي ايرانيان و سقوط بسياري از طبقات ميانه به طبقات پايين، جايگاه اجتماعي اقشاري كه اين موقعيت، وابستگي شديدي به تحصيلات و دانش آنها دارد، تنزل كرده است. اين مساله به تشديد تفكر مادي در جامعه ايران دامن زده است. افزايش جرايم مبتني بر جستوجوي راههاي ميانبر كسب ثروت: با واژگوني ارزش دانش در رقابت با ثروت، افراد جامعه براي رسيدن به ارزشهاي مادي در حال رقابت هستند. در نتيجه جستوجوي راههايي ميانبر براي دست يافتن به ارزشهاي مادي دغدغه بخش مهمي از اقشار جامعه به ويژه جوانان شده است. نتيجه خواسته يا ناخواسته اين تقلاها، افزايش احتمال ارتكاب به جرايمي است كه اين ميانبرها را در اختيار افراد قرار ميدهد.
تضعيف نظام آموزشي و رنگ باختن كشف استعدادهاي تحصيلي: وقتي جامعه، ارزش چنداني براي دانش در مقايسه با ثروت قايل نشود، نظام آموزشي تضعيف خواهد شد. اين مساله هم با تضعيف انگيزه دانشآموزان، و اوليای آنها در ارتباط است و هم با انگيزه معلمان و كارگزاران نظام آموزشي. كاهش علاقه براي حضور در كلاسهاي درس و علاقه به تعطيليهاي خودسرانه مانند هفتههاي پاياني اسفند، عدم حضور بيشتر دانشآموزان پايه دوازدهم در كلاسهاي درس، افزايش ترك تحصيل و بازماندههاي تحصيلي در مقاطع مختلف، افزايش ازدواج در سنين پايين براي دختران (كودك همسري) و كاهش انتخاب رشته در ميان داوطلبان كنكور و خالي ماندن ظرفيت بسياري از رشتههاي دانشگاهي از تبعات و نتايج سوء اين واژگوني ارزشي است. آثار اين آسيب را به شكلي ديگر در نظام آموزش عالي نيز ميتوان مشاهده کرد. اين واژگوني ارزشي موجب رنگ باختن كشف استعدادهاي تحصيلي و كنار گذاشتن آنها براي دست يافتن به ارزشهاي مادي شده است. در نتيجه تمايل به رشته رياضي فيزيك در دبيرستانها و رشتههاي فني - مهندسي و علوم انساني و رشتههاي دانشگاهي كه آينده شغلي آنها در هالهاي از ابهام قرار دارد به شدت كاهش يافته است. اين اختلال در نظام استعدادهاي تحصيلي در آينده نزديك، كشور را در تامين نيروي انساني با انگيزه، دچار مشكلات جدي خواهد كرد. تنزل جايگاه اجتماعي معلمان و اساتيد دانشگاه: واژگوني ارزش دانش در مقايسه با ثروت، در تنزل جايگاه اجتماعي معلمان و اساتيد دانشگاه تاثيرات عميقي داشته است. به تجربه ثابت شده جوامعي كه جايگاه معلمان و اساتيد دانشگاه را حفظ نكنند، نظام ارزشي آنها به تدريج متلاشي خواهد شد؛ چرا كه اشاعهدهنده مشروعيت اين نظام، معلمان و اساتيد هستند. با تضعيف جايگاه و كاهش انگيزه، اين قشر به جاي پاسباني از ارزشهاي اجتماعي به پرسشگران و ترديدكنندههاي اين نظام ارزشي تبديل خواهند شد. اين ترديد و پرسشگري از كل بدنه نظام آموزشي به جامعه سرايت خواهد كرد و كليت آن را با تهديد مواجه خواهد کرد. جستوجوي دلايل واژگوني ارزش دانش در رقابت با ثروت، نوشتاري ديگر ميطلبد. اما بازانديشي جامعه ايران در پاسخ به پرسش كليشهاي اما مهم «علم بهتر است يا ثروت» متاثر از تحولات عميق دهه اخير است. تحولاتي كه بهزعم تصميمسازان، سياستگذاران و سياستپيشههاي كلان كشور گامي در جهت حفظ ارزشهاي اجتماعي جامعه ايران بوده است؛ اما مسيري معكوس و عواقب بسيار نگرانكنندهاي براي ايرانيان رقم زده كه نتيجه آن آغاز دومينو سقوط و واژگوني ارزشهاي اجتماعي است.