• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5469 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۷ ارديبهشت

چه بنويسم كه كباب و سيخ را با هم نسوزانم؟

فريدون مجلسي

 براي صفحه آخر «اعتماد» از من يادداشتي خواستند. درمانده‌ام چه بنويسم كه خوش آيد! با اينكه شعر و ادبيات با مدار اصلي كار من سازگار نيست، اما گاهي بي‌اختيار به دام عرصه پهناور ادبيات و طنز فارسي مي‌افتم! نمي‌دانم چرا باز به ياد مولانا افتادم و شعرش درباره آن پهلوان قزويني كه هوس كوبيدن خالي از اندام يك شير بر شانه خود كرد. اين روزها مي‌بينم كه خالكوبي سنتي دچار تحولِ سازگار با مدرنيته شده و پس از آنكه قبح آن ريخته، به نام تاتو رواج يافته و بر سر و دست و ‌پا و بازوان برخي جوانان ظاهر شده  است.
باري دست‌كم نسل جوان اين پديده ‌را ديده است. چنين بود كه آن قزويني براي تاتو كردن شمايل يك قلاده شير بر شانه‌اش، به كلينيك بهداشتي و نزد كارشناس تاتو يا تاتوگر مي‌رود و تقاضايش را مطرح ‌مي‌كند و روي هزينه هم به توافق مي‌رسند و آنگاه شانه‌اش را در معرض پياده كردن طرح شير مي‌گذارد. ‌كارشناس نخست الكلي مي‌مالد و با  وسايل استرليزه ‌كار را  آغاز مي‌كند. اما: 
چونك او سوزن فرو بردن گرفت ‌/  ‌‌درد آن در شانه‌گه مسكن گرفت!
مشتري فرياد برمي‌آورد كه مگر تاتوييدن را از كجا آغازيده‌اي، استاد تاتوگر؟ و استاد مي‌فرمايد  از دُم! 
گفت از دمگاه آغازيده‌ام ‌ ‌/   ‌گفت دم بگذار، ‌اي دو ديده‌ام
استاد تاتوگر به جاي ديگر پرداخت و باز فرياد مشتري برخاست كه: 
بانگ كرد او كين چه اندامست ازو؟  ‌/   ‌گفت اين گوشست‌ اي مرد نكو
گفت تا گوشش نباشد، ‌اي حكيم ‌‌ ‌/   ‌‌گوش را بگذار و كوته كن گليم !
دلاك يا استاد تاتوگر به جاي ديگر از شمايل شير مشغول مي‌شود و باز فرياد پهلوان برمي‌خيزد: 
كين سوم جانب چه اندامست، نيز؟  ‌/   ‌گفت اينست اِشكم شير، ‌اي عزيز
گفت تا اشكم نباشد شير را  ‌/   ‌‌گشت افزون درد، كم زن زخم‌ها!
 در اينجا صبر استاد تاتوگر به پايان مي‌رسد: 
خيره شد دلاك و پس حيران بماند ‌‌ ‌/   ‌تا به دير، انگشت در دندان بماند
در اينجا استاد دلاك تاتوگر از خشم ‌سوزن تاتوگري را به زمين مي‌كوبد. مانند نويسنده‌اي كه از بس به او بگويند اين را نبايد بنويسي چون خوش‌شان نمي‌آيد و آن بخش بايد حذف شود، ‌چون بودار ‌است و آن بخش هم نباشد كه موجب رنجش نشود، ممكن است قلم را به زمين بكوبد و از خير نوشتن بگذرد. آن مرحوم تاتوگر مولانا هم در چنين مرحله‌اي بود كه درددلي ‌ابدي و برجاي ماندني به زبان آورد و گفت: 
شير بي‌دم و سر و اشكم كه ديد؟ ‌‌ ‌/   ‌‌اين‌ چنين شيري خدا خود نافريد!
آيندگان مصرع اول اين فرمايش ‌مولانا را با قدري نرمايش تبديل كرده‌اند به: «شير بي‌يال و دم اشكم كه ديد». 
ما با نتيجه‌گيري مولانا و پندهاي بعدي‌اش و با ديدگاه و علايق او كاري نداريم. ما فرزند زمان خويشتنيم و بحث ميان استاد تاتوگر و پهلوان را از ديدگاه زمانه تعبير مي‌كنيم. تاتوگر بينوا بايد كار خودش را با تمايلات پهلوان تاتوخواه تطبيق دهد. مساله ‌اين است كه اين روزها پهلوان‌هاي‌مان زودرنج شده‌اند و خيلي زود دردشان مي‌گيرد! تقصيري هم ندارند. دامنه جرم‌انگاري در جامعه رو به ‌توسعه است. بنويسي سگي گربه‌اي را گاز گرفت و بر اثر گازگرفتگي گربه ملوس بيمار شد، مي‌گويند صحبت از گاز و گازگرفتگي اشكال پيدا كرده، بنويس گربه خودش بيمار و هيجان‌زده بوده ‌است. بنويسي آب كم است، مي‌گويد بوي سياه‌نمايي مي‌دهد. بنويسي زياد است، مي‌گويد افكار عمومي را به سمت اسراف در مصرف آب سوق مي‌دهد. بگويي از ماست كه بر ماست، مي‌گويد نمي‌شود ماست آن را بزني؟ به ياد اين رباعي سروده شده با همكاري مرحوم خيام افتادم كه فرمود: 
در كارگه كوزه‌گري رفتم دوش ‌‌ ‌/   ‌‌ديدم دوهزار كاسه ماست خموش
هر يك به زبان حال با من مي‌گفت  ‌/   ‌كو گيس پريشان و چه شد ماست‌فروش؟ ‌

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون