مرثيهاي براي يوز
فاطمه باباخاني
يك يوز ديگر هم كشته شد، تصوير همان است كه بود، يوز افتاده در كناره جاده، با چشمهايي بسته. در اين باره كه چرا يك يوز ديگر را از دست داديم هر كسي استدلال خودش را دارد كه لزوما شبيه به هم نيست، تنها همه در يك گزاره متفقالقولند، عددي از يوزها كه در همين جاده در يك دهه اخير از دست رفته است.
اينجور وقتها شبكههاي اجتماعي پر از مرثيه و سوگواري ميشود، بحث و جدلها در ميگيرد، گروهي انگشت اتهام را به سمت يك انجمن فعال در حوزه يوز ميگيرند، برخي مقصر را سازمان حفاظت يوز ميدانند و گروه ديگري بر كمكاري و اهمال وزارت راه و شهرسازي انگشت ميگذارند كه باعث شد ما يك يوز ديگر را هم از دست بدهيم. برخي ميگويند تمام اين اتفاقات به زنداني شدن فعالان محيط زيست مربوط است، اگر آنها بودند و فعاليت ميكردند قطعا وضعيت حفاظت از آنچه هست بهتر بود. برخي از خروج كارشناسان حفاظت از يوز و برخوردهاي امنيتي با هر گونه فعاليت در اين حوزه سخن ميگويند. كساني هستند كه معتقدند حركت با سرعت غيرمجاز توسط مردمي كه داعيه علاقه به يوز و مرثيهخواني براي اينگونه در معرض انقراض را دارند، باعث شد ما يك يوز ديگر را هم از دست بدهيم، بنابراين گزاره مسووليت افراد و رانندگان را نبايد فراموش كرد. همه اينها در كنار هم نشان ميدهد براي حفاظت از يوز، چقدر كار داريم كه ميتوانيم با هم انجامش دهيم و در مقابل وقتمان را صرف دشنام دادن به هم ميكنيم، حساسيت بيجا درباره كارشناساني به خرج ميدهيم كه عمر و جواني بر سر حياتوحش اين كشور گذاشتهاند و گروهي از آنها نزديك به شش سال است آب خوش از گلويشان پايين نرفته است. برآيند چنين وضعيتي همين يوزپلنگي است كه كنار جاده افتاده، با چشمهايي بسته، دهاني قفل شده، پايي كه انگار در زمان گام برداشتن خشكيده و خستگي به جا مانده بر تن محيطبانان پارك ملي توران كه همواره با افتخار ميگويند حفاظت از تنها زيستگاه زادآور يوز در ايران را به عهده دارند.