• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5519 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۷ تير

كوه به كوه نمي‌رسه، اما دوچرخه‌سواران شايد!

محمد نيكوفر

امروز بالاخره موفق مي‌شوم مارك را از نزديك ببينم. كجا!؟ در خانه‌اش در شهر كوچك رُوكتس در منطقه كاتالونياي اسپانيا. با مارك چهار سال قبل آشنا شده ‌بودم. او در سال 1394 به من ايميلي زده ‌بود و سوال كرد كه آيا مي‌تواند در زمان حضور در اصفهان به خانه من آمده و در آنجا بماند. من آن روز به وي جواب مثبت دادم، اما چند روز بعد وي مجددا ايميلي به من زد و نوشت كه نمي‌تواند به اصفهان بيايد، نوشته ‌بود به دليل مشكل آپانديس بايد در ياسوج در بيمارستان بستري شده و در آنجا مورد عمل جراحي قرارگيرد. من با شنيدن اين خبر بسيار نگران شرايط و موقعيت وي به عنوان يك توريست غريبه در آنجا شده و سعي كردم به‌نحوي با افرادي در آن شهر تماس گرفته و از آنها بخواهم تا به اين دوچرخه‎‌سوار در غربت كمك نمايند. مارك بعد از عمل و مرخص‌شدن از بيمارستان تور دوچرخه خود را در ايران در شهر ياسوج متوقف كرده و با هواپيما به كشور خويش بازمي‌گردد.  ديگر از وي خبري نداشتم، تا زماني كه تور دوچرخه خود را از شهر بارسلون در اسپانيا در ارديبهشت شروع كردم. همان زمان به‌يك‌باره به ياد مارك افتاده و تصميم گرفتم به وي ايميلي زده و از وي بخواهم تا در جايي همديگر را ملاقات نماييم. مارك در شهر بارسلون كار مي‌كند، اما روزهاي آخر هفته را به شهر رُوكتس در جنوبي‌ترين نقطه كاتالونيا مي‌رود و در آپارتمان شخصي خود مي‌ماند. مارك وقتي ايميل مرا ديد، بلافاصله جواب داد و از من خواست تا در صورت تمايل به ‌جاي ملاقات در شهر بارسلون وي را آخرهفته در شهر رُوكتس ملاقات نمايم. روزي كه به آن شهر وارد شدم، لحظه ديدار وي هيجان‌برانگيز بود، دو دقيقه از زمان قرار ملاقات ما گذشته ‌بود و شارژ گوشي من كه آن را براي مسيريابي استفاده مي‌كردم، به دو درصد رسيده‌بود. براي حداقل استفاده از باتري گوشي، آن را روي حالت پرواز قرار داده‌بودم و همين مارك را بسيار دلواپس كرده‌بود. از خانه بيرون زده ‌بود و در كوچه‌هاي اطراف خانه‌اش با نگراني پرسه مي‌زد. وقتي مرا ديد بسيار خوشحال شد. من نيز بسيار خوشحال شده و وي را درآغوش گرفتم.  به‌دليل گرمازدگي سه روز در خانه وي ماندم تا بدنم بهتر هم‌هوا شده و با شرايط آن روزهاي اسپانيا سازگار شود. وي عصر روز يكشنبه در حالي كه كليد خانه خود را به من و سه ميهمان آلماني داد، با قطار به بارسلون بازگشت. ميهمانان آلماني وي در دو روز آخر به ما ملحق شده‌بودند. مارك در آن چند روز سنگ تمام گذاشت و نهايت آداب ميهمان‌نوازي را و حتي چيزي بيشتر، به‌جا آورد. وي خانه خود را به ‌نحو زيبايي براي پذيرايي دوچرخه‌سواران طراحي كرده ‌بود. اتاق من و ميهمانان آلماني مجزا بود. در اتاق من يك تخت و ميز قرار داشت و من مي‌توانستم روي آن تخت از همان كيسه‌خواب خود استفاده نمايم. در هر اتاق يك تكيه‌گاه مخصوص دوچرخه براي استفاده دوچرخه‌سوار تعبيه كرده ‌بود و ما مي‌توانستيم با دوچرخه مستقيم به اتاق خواب خود برويم.  من در ميانه روز دوشنبه با خاطراتي خوش از ديدار با مارك، شهر رُوكتس و نيز منطقه كاتالونيا را به سمت جنوب و شهر والنسيا ترك نمودم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون