هوش ميانفرهنگي و گردشگري
سيدحسن اسلامي اردكاني
چشمم به مجموعه زيباي باغ گلها ميافتد. وارد ميشوم؛ بايد بليت بخرم. نگاهي ميكنم؛ 20 هزار تومان ورودي آن است. در مجموع ميارزد. چشمم ميافتد به يك نرخ ديگر كه براي خارجيها است، 120 هزار تومان. كمي سنگين است. خوشحال ميشوم «خارجي» نيستم و ارزان با من حساب ميشود. بعد فكر ميكنم كه اگر خارجيها بخواهند 120 هزار تومان پرداخت كنند، چند يورو ميشود؟ حدود دو يورو يا شايد هم كمي بالا پايينتر. اما اگر قرار بود كه همان 20 هزار تومان را پرداخت كنند، ميشد، چيزي حدود 33 سنت. خيلي «ضايع» است اين مبلغ. بهتر بود كه اصلاً نگيرند يا همين 120 هزار تومان را بگيرند. باز كمي آبروداري است.
ولي واقعا چرا اين تفاوت وجود دارد؟ براي سازمان مربوطه چه فرقي ميكند كه گردشگر ايراني يا خارجي باشد؟ خُب، پاسخ سادهاش اين است كه آنها ارز دارند و شهروند اين كشور نيستند و ما بايد درآمدزايي كنيم. به نظر معقول ميرسد. اما بعد فكر ميكنم هنگامي كه در وين يا فرانكفورت يا جاهاي ديگر اروپا (و حتي دهلي نو يا هراره در آفريقا) موزه يا باغ گلها ميرفتم، چنين تفاوتي وجود نداشت. در اروپا قيمت بليتها از 8 يورو تا 20 يورو متغير است. تصور كنيد ميانگين بليتها 10 يورو، يعني حدود 600 هزار تومان باشد. در يكي از سفرهايم فكر كنم حدود 12-10 موزه و جاي ديدني ديگر رفتم كه بيش از 100 يورو شد (البته آن موقع هر يورو 2-1 هزار تومان بود) و به قيمت امروز حدود 6 ميليون تومان ميشود. اينك تصور كنيد مسوولان آن مراكز مانند ما عقل كل نيستند و اينگونه به درآمدزايي فكر نميكنند. وگرنه ميگفتند كه «خارجيها» يعني مشخصاً من و امثال من بايد 6-5 برابر پرداخت كنيم و مثلا بليت بازديد از باغ گياهشناسي يا خانه گوته 50 يورو براي من باشد، يعني 3 ميليون تومان. و اگر من ميخواستم ده تا مركز ديدني بروم ميشد 500 يورو. خدا را شكر كه عقل اقتصادي اين اروپاييها مثل ما كار نميكند و گرنه بايد قيد همه مراكز ديدني را ميزدم.
از جنبه اقتصادي قضيه كه بگذريم، تصور كنيد يك گردشگر اروپايي كه از قضا مدير يك مركز فرهنگي و يك باغ گياهشناسي يا موزه مردمشناسي است، به اصفهان ميآيد و اين تفاوت را و مشخصا تبعيض را مشاهده ميكند. در اين صورت چه حسي به او دست خواهد داد؟ نوعي حس بيگانگي، تفاوت، جدا شدگي و ديواري كه او را از مردم ايران جدا ميكند. و البته بايد اميدوار باشيم كه احتمالا آن قدر عاقل خواهد بود كه نخواهد همين منطق را در كشور خودش ضد «خارجيها» پياده كند.
نكتهاي كه برايم عجيب است، اين است كه اين تفاوت و تبعيض را من مشخصا در چند كشور اسلامي، يعني ايران، سوريه و لبنان مشاهده كردم. براي نمونه، در سوريه با عربها يك جور حساب ميكردند و با من ايراني به عنوان «اجنبي» يك جور ديگر و پول بليت بيشتري ميگرفتند. در قلعه صلاحالدين ايوبي، در حلب همين اتفاق براي من افتاد. بليتفروش به عربها بليت ارزان ميداد و ميخواست به من «اجنبي» بليت را دلاري حساب كند كه خيلي ميشد. خلاصه با كلي بحث و جدل و عربي حرف زدن، قانعش كردم كه مرا دست كم «نيمهعرب» حساب كند و ارزانتر بگيرد. اما تلخي اين تفاوت را هنوز بعد از سالها در كامم حس ميكنم. فرهنگ اسلامي كه قرار بوده است تفاوتها را بياعتبار يا كمرنگ كند، عملا به دست مقامات به عاملي براي تمايز و تفاوتگذاري تبديل شده است.
واقعاً بايد كسي بررسي كند مجموع اين پولي كه بابت تفاوت از گردشگران خارجي گرفته ميشود، چند «ميليون!» دلار ميشود و سپس هزينههاي فرهنگي بلندمدت آن را برآورد كند و بعد جمعبندي كند. مشكل ما ظاهرا آن است كه فكر ميكنيم از همه چيز بايد پول درآورد و منطق «از آب كره گرفتن» را حتي در عرصههاي فرهنگي و زيستمحيطي به كار ميگيريم.