• ۱۴۰۳ دوشنبه ۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5594 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۳ مهر

رماني از خالق موبي‌ديك

اسدالله امرايي

بنيتو سرنو رماني است از هرمان ملويل كه با ترجمه پيمان چهرازي در نشر آگه منتشر شده است. اين رمان روايتي تخيلي درباره شورش يك كشتي حامل برده اسپانيايي به ناخداي دون بنيتو سرنو است كه براي اولين‌بار در سه قسمت در ماهنامه پاتنام در سال ۱۸۵۵ منتشر شد. اين داستان، كمي اصلاح شده، در مجموعه داستان كوتاه او گنجانده شد. بنيتو سرنو در سال ۱۷۹۹ اتفاق مي‌افتد. ناخداي يك كشتي، كاپيتان آماسا دلانو، كشتي ديگري را مي‌بيند كه آهسته و سرگردان به سمت خليج سانتا ماريا حركت مي‌كند. دلانو با تعجب به سمت كشتي مشكوك حركت مي‌كند و متوجه مي‌شود كه كشتي سان دومينيك نام دارد و با كاپيتان آن، دون بنيتو سرنو ملاقات مي‌كند. پس از ورود، دلانو مورد استقبال اسپانيايي‌ها و مردان و زنان سياهپوست قرار مي‌گيرد كه براي آب و آذوقه التماس مي‌كنند. دلانو از تعداد سياهپوستان در كشتي ناراحت است، زيرا تعداد آنها بسيار بيشتر از اسپانيايي‌هاست. رمان با آميزه فشرده‌اي از معما، ماجرا و پايان غافلگيركننده، در نگاه اول صرفا نمونه‌ وسوسه‌انگيزي از ژانري به نظر مي‌رسد كه هرمان ملويل در رمان‌هاي دريايي پرفروش اوليه‌اش ابداع كرد. با اين‌ حال، اكثر شارحانِ ملويل اين رمان را پيچيده‌ترين اثر او دانسته‌اند و خيلي از آنها، از جمله رالف اليسون رمان‌نويس، آن را به عنوان نافذترين و گزنده‌ترين نگاه به برده‌داري در كلِ ادبيات امريكا تحسين كرده‌اند. بنيتو سرنو كه از حوادثي واقعي برگرفته شده و اسامي شخصيت‌هاي آن تغييري نكرده است، قصه يك كشتي تجاري امريكايي را در مواجهه با يك كشتي مرموز اسپانيايي بازگو مي‌كند كه خدمه اكثرا سياهپوست و ناخداي سفيدپوستش، در عين قحطي‌زدگي، با هر پيشنهادِ كمكي مخالفت مي‌كند. اين رمان كه در ميان آثار ملويل عيان‌ترين رويكرد سياسي را دارد، آكنده از كنايه و اشاره است . 
ملويل در ۱۸ سالگي عازم سفري دريايي بر يك كشتي شكار نهنگ شد و به ‌محض بازگشت، با الهام از اين سفر، مجموعه‌اي از پرفروش‌ترين رمان‌هاي ماجرايي خود، از جمله تاي‌پي و اُمو را نوشت كه موجب شهرت او شدند. «مهمان، از سر شرم روي خود را به طرف ديگر كشتي گرداند. در اين حين، نگاهش اتفاقي به يك ملوان جوان اسپانيايي افتاد كه حلقه‌ طنابي در دستش بود و تازه از عرشه به اولين حلقه يكي از طناب‌هاي بادبان پا گذاشته بود. اگر نگاه آن جوان، در حين صعود به يكي از تيرك‌هاي افقي دكل، با نوعي اشتياق پنهان روي ناخدا دلانو ثابت نمي‌ماند و بلافاصله، گويي در قالب نوعي توالي منطقي، از او نمي‌گذشت و به دو مرد نجواگر نمي‌افتاد، مي‌شد احتمال داد چيز به ‌خصوصي توجه او را به خود جلب نكرده.
ناخدا دلانو كه توجه خودش هم به آن گوشه جلب شده بود، كمي جا خورد. دقيقا در همان لحظه حالت دون بنيتو طوري بود كه به نظر مي‌رسيد بخشي از گفت‌وگويي كه آن گوشه در جريان است به مهمان مربوط مي‌شود، تصوري كه هم به ‌سختي براي مهمان باورپذير بود و هم به‌ سختي به ميزبان مي‌آمد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون