سيمين سليماني
موسيقي ايراني با ادبيات پيوند ناگسستني دارد؛ ادبيات و موسيقي هميشه دو بال پرواز در آسمان هنر بودهاند و همراهي مطلوبي داشتهاند. 8 مهر ماه مصادف بود با روز بزرگداشت جلالالدين محمد بلخي، همان «مولانا»ي بلندآوازه تاريخ ادبيات فارسي. شاعر و عارفنامي كه آثار موسيقايي بسياري از آثارش بهره بردهاند. به اين مناسبت سراغ آلبوم «بشنو ز مثنوي» را كه تجربهاي در شيوههاي مثنويخواني در موسيقي ايران است، سوژه قرار داديم و سراغ خواننده اين اثر رفتيم؛ رامين بحيرايي متولد سال 57 اهواز است و خواننده موسيقي كلاسيك ايراني است؛ هنرمندي كه اگرچه دانشآموخته كارشناس ارشد مهندسي نفت است اما تعلق خاطر به ادبيات كهن در آثار موسيقايياش به روشني ديده ميشود. آلبوم «بشنو ز مثنوي» بحيرايي را اواخر سال 99 موسسه نغمهپردازان بهنام منتشر كرد. گفتوگوي «اعتماد» را با او در ادامه ميخوانيد.
ايده آلبوم «بشنو ز مثنوي» از كجا شكل گرفت؟ اين مجموعه دربرگيرنده ده آواز مثنوي است، درست است؟
ايده اوليه اين اثر به چند سال قبل بر ميگردد و در واقع اين آلبوم نتيجه تلاش و تحقيق و تفحص چند سالهاي است كه روي گوشه مثنوي و شيوههاي مثنويخواني در موسيقي ايران انجام شده است. همانطور كه اشاره فرموديد، اين مجموعه دربرگيرنده ده آواز مثنوي است كه شامل اجراي گوشه مثنوي در تمامي آوازها و دستگاههاي موسيقي ايراني كه مثنوي در آنها خوانده ميشود، است و تنها به دليل جلوگيري از تكرار حالت و ملوديها، از بين مثنوي مخالف سه گاه و چهارگاه، مثنوي مخالف سه گاه اجرا شده است. در اين اثر سعي من بر آن بوده است كه با استفاده از فضاهاي متفاوت ساز و آواز در هر مثنوي و استفاده از تمامي سازهاي استاندارد و رايج در موسيقي ايراني و اجراي هر مثنوي با يك ساز در جواب آواز و در نهايت اضافه كردن يك ترانه كوتاه در انتهاي هر تراك، تجربه فضايي متفاوت با شنونده به اشتراك گذاشته شود. به علاوه دو ترانه به عنوان سرود آغازين و سرود پاياني بر اساس اشعاري از مثنوي معنوي، فرم روايتگونهاي را از خوانش مثنوي براي اين اثر به وجود آورده است. سرود آغازين قبل از اجراي آوازهاي مثنوي و سرود پاياني بعد از اجراي تمامي آوازها و به عنوان خاتمه كار در نظر گرفته شدهاند.
در اين اثر چه كساني شما را همراهي كردند؟
دوستان و هنرمندان گرامي سجاد پورقناد كه علاوه بر نوازندگي سهتار در اين آلبوم، تنظيم قطعه سرود آغازين را هم انجام دادند، مسعود نجفي، سياوش عبدي، حميدرضا آفريده، عليرضا دريايي، علي نجفي ملكي، مجيد يحيينژاد، پانيذ مجاهدنيا، سجاد محرابي، حنانه سعيدي و پيام بحيرايي همراه من بودند. اين اثر توسط موسسه نغمهپردازان بهنام منتشر شده است و صدابرداري آن توسط آقايان بهنام نظري، محسن جليلي و حسن خدايينيا انجام شد.
اما چرا گوشه مثنوي؟ ويژگي اين گوشه در موسيقي ايران چيست كه روي آن كار و تحقيق كرديد؟
در رديف موسيقي ايراني گوشههايي وجود دارند كه قابليت اجرا در چند دستگاه را دارند. از آن ميان ميتوان به گوشه مثنوي اشاره كرد كه ميشود آن را در تمامي دستگاهها و آوازهاي رديف موسيقي ايران اجرا كرد و خواندن آن معمولا در بخشهاي پاياني دستگاه و آواز بسيار مرسوم است. مثنوي گوشهاي ريتميك با ضرباهنگ تقريبا مشخصي است كه از نظر من همين ضرباهنگ مشخص، باعث جذاب شدن مثنويخواني ميشود. هر چند كه بنا بر عقيده برخي ممكن است اين قالب مشخص، باعث محدود كردن خلاقيت خواننده در اجراي ملودي و فرمهاي متفاوت شود. مثنوي را ميتوان عصاره و خلاصهاي از گوشههاي اصلي هر دستگاه ناميد كه بهطور معمول گوشهها به تدريج از پرده درآمد تا اوج به غير از مثنوي مخالف كه شروع آن از پردههاي اوج است و سپس فرود و گاه با تغيير گام از مايه اصلي اجرا ميشوند و شنونده را به سيري كوتاه و تقريبا كامل در دستگاه مورد نظر سوق ميدهد، با اين مزيت كه بستر ريتميك مثنوي، جنبه شنيداري آن را جذابتر ميكند.
و كلام مولانا در اين اثر جاري است، درباره انتخاب كلام هم بيشتر بگوييد.
همانطور كه گفتم مثنوي داراي يك بستر ريتميك تقريبا مشخص است كه اين ضرباهنگ را از وزن شعر كه غالبا بر پايه اوزان عروضي رمل مسدس محذوف فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و همچنين رمل مثمن محذوف فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، به ارث ميبرد. بهطور معمول و در بسياري از موارد اشعار گوشه مثنوي از مثنوي معنوي مولانا انتخاب ميشوند كه بهترين نمونه و انتخاب براي اوزان اشارهشده به شمار ميرود. تقريبا ميشود گفت كه در تاريخ موسيقي ايران اشعار هيچ شاعري به اندازه مولانا براي خواندن مثنوي انتخاب نشده است كه بنا بر دلايلي از جمله فرم روايتگونه و پيوسته مثنويهاي مولانا، وزن مناسب اشعار و همچنين معاني آنها، بيشتر خوانندگان تمايل به انتخاب اشعار مولانا به خصوص براي مثنويخواني دارند. اين در حالي است كه اشعار ديگر شاعران كه داراي همين الگوي ريتميك باشند نيز قابل استفاده براي خوانش مثنوي است.
بيشتر كدام شاعران؟
براي مثال شاعراني مانند سعدي و عطار.
براي انتخاب قطعات چه مبنايي داشتيد؟ مثلا كلام مثنوي دشتي «سر من از ناله من دور نيست» انتخاب شده است يا در مثنوي مخالف، كلام از ديوان شمس آورده شده است؛ آيا در جزييات انتخاب قطعات هم حساسيتهايي وجود داشته است؟
اساس و مبناي انتخاب اشعار و انتخاب همزمان مايه يا دستگاه مناسب براي هر شعر، بر اصل تلفيق مناسب شعر و موسيقي به منظور انتقال درست و دقيق مفهوم شعر، با استفاده از موسيقي و افزودن بر تاثيرگذاري كلام استوار است. در واقع موسيقي و آواز ميتواند ابزاري مناسب براي بيان مطلب و مفهوم نهفته در كلام شاعر باشد. براي مثال در همين مثنوي دشتي كه اشاره فرموديد، ساعتها زمان صرف انتخاب اشعاري شد كه با فضا و حال و هواي مايه دشتي سازگاري داشته باشد. آواز دشتي داراي حسي حزنانگيز و همزمان بسيار تاثيرگذار است كه به دليل همين تاثيرگذاري، در تعزيهخواني بيشتر از اين مايه استفاده ميشود. همچنين اين آواز كاربرد فراواني در موسيقي محلي ايران دارد بهطور مثال شروهِخواني در بوشهر يا آواز ديلمان در گيلان و يكي از دلايل تاثيرگذاري دشتي، آشنايي شنوندگان به فواصل اين آواز به علت همين استفاده فراوان در موسيقي محلي و مذهبي است. اشعار دفتر نخست مولانا كه ميتوان آنها را خلاصهاي از مجموعه عظيم مثنوي معنوي دانست، انتخاب مناسبي براي اجراي مثنوي در مايه دشتي است. از طرفي ممكن است كه گاهي براي بيان يك موضوع خاص نياز به تحقيق و بررسي براي انتخاب كلام مناسب آن موضوع باشد. بهطور مثال اشعاري كه براي قطعه سرود آغازين و سرود پاياني انتخاب شدهاند با هدف القاي فرم روايتگونه و پيوسته قطعات آلبوم مورد استفاده قرار گرفتهاند.
اين اثر با نام مولانا گره خورده، شما به عنوان خواننده اين اثر چه سعي و تلاشي داشتيد تا اجرا به حس آثار مولانا نزديك شود؟
ابتدا بايد عرض كنم كه در اين اثر سعي بر اين بوده است كه با استفاده از گنجينه غني شعر و ادبيات پارسي و به دليل جلوگيري از تكرار اشعار شناختهشده، از اشعاري كه كمتر مثنوي روي آنها خوانده شده است، استفاده شود. بهطور مثال خيلي از مثنويهايي كه قبلا خوانده شده روي اشعار معروف و شناختهشدهاي مانند بشنو از ني چون حكايت ميكند، اجرا شدهاند. اين امر ممكن است به جذابيت شنيداري اثر كمك كند، ولي از طرفي نيازمند دقت و وسواس بيشتري براي انتخاب اشعار جديد است. همانطور كه اشاره فرموديد اكثر اشعار از مثنوي معنوي انتخاب شدهاند، ولي از اشعار ديگر شاعراني مانند سعدي، عطار يا حافظ هم استفاده شده است و حتي از ديوان شمس هم اشعاري انتخاب شدهاند. يك خواننده هميشه بايد اين دقت و وسواس را در بيان درست شعر داشته باشد و اين وظيفه را بايد به بهترين شيوه ممكن انجام دهد. از نظر من مهمترين تلاشي كه خواننده ميتواند داشته باشد تا به قول شما به حس آثار شاعر نزديك شود، شامل اين است كه به عنوان يك امانتدار، همواره بايد سعي كند كه روايت درستي از پيام و مفهوم شعر براي شنونده ارايه دهد. بنده براي رسيدن به اين هدف و پس از انتخاب اشعار، زمان زيادي را صرف بررسي و تحليل دقيق مفاهيم و معاني اشعار كردم تا بتوانم جان كلام را به شنونده منتقل كنم.
و براي خواندن اين آلبوم روي آثار مولانا مطالعه يا پژوهشي داشتيد؟
مطالعه بيشتر محدود به مفهوم و نحوه صحيح خوانش اشعار بوده است. كلام مولانا سرشار از حكايتها و تمثيلهاي زيبا همراه با پند و اندرز است كه در اكثر موارد، لازم است خواننده درك عميق و صحيحي از معناي شعر و نحوه صحيح اداي كلمات داشته باشد. بهطور مثال در قطعه سرود آغازين بيتي وجود دارد كه مولانا ميفرمايد: «چون نباشد عشق را پرواي او / او چو مرغي ماند بيپر واي او» در واقع بيپر وايي كه در مصرع دوم گفته شده به مفهوم بيپروا بودن نيست و در اينجا به پرندهاي بيپر اشاره ميكند و در ادامه ميگويد كه واي بر او. اين مثال بهطور كامل مشخص ميكند كه اگر خواننده درك درستي از معنا و مفهوم شعر نداشته باشد و به اشتباه اين برداشت را كند كه منظور مثال، مرغ بيپروا است، نحوه خوانش شعر را بهطور كامل اشتباه انجام داده و مفهومي متفاوت و نادرست را به شنونده منتقل ميكند. از طرفي عدم التزام مولانا به موازين زيباييشناسي و رعايت لفظي و فني بهطور مثال در مقايسه با غزليات سعدي باعث شده است كه هماهنگي و انسجام در ميان همه اجزا و ابيات غزلها در اشعار وي بيشتر ديده شود. اين مساله باعث ميشود كه انتخاب اشعار از ديوان شمس با دقت بيشتري انجام شود چرا كه به دليل محدود بودن تعداد ابيات براي خواندن آواز، خواننده بايد سعي كند كه پيوستگي و انسجام شعر را حفظ كند.
ميدانم كه پيوند شما با ادبيات كلاسيك ايران پيش از اين هم در آثار موسيقايي شما ديده شده؛ پيش از اين آلبوم «عطاريه» را داشتيد. اهميت پرداختن به اشعار اين بزرگان را در عصر حاضر، در چه ميبينيد.
ببينيد، اساس آواز در موسيقي ايراني بر پايه كلام و اشعار بزرگان ادب اين مرز و بوم پايه نهاده شده است و آواز بدون شعر معنايي ندارد. شما موسيقي ايراني يا كلامي را نميتوانيد پيدا كنيد كه در آن از شعر استفاده نشده باشد. در واقع كلام و ملودي آن چنان به هم گره خوردهاند كه نميتوان آنها را جدا از هم تصور كرد. موسيقي ميتواند به عنوان وسيلهاي براي بيان و انتقال بهتر مفهوم شعر استفاده شود و از طرف ديگر، شعر هم ميتواند به اثرگذاري موسيقي كمك كند و اين دو مكمل همديگر هستند. يك شعر خوب اگر با موسيقي مناسب ارايه شود، براي شنونده جذابتر خواهد بود. اهميت پرداختن به كلام شاعران بزرگ در مفاهيم گرانبهايي است كه در اشعار خود استفاده ميكنند كه در صورت تلفيق با ملوديهاي مناسب و خوب، ميتواند منجر به پديد آمدن يك اثر هنري ناب و ارزشمند شود.
حال كه به تاثيرگذاري مفاهيم ادبي و عرفاني ادبيات اشاره فرموديد، از شما ميخواهم به عنوان هنرمندي كه روي آثار بزرگان پارسيزبان كار كرده، تاثير تفكر و آثار مولانا را در زندگي هنري و شخصي خودتان بگوييد.
از نظر من، آزادي انسان در تفكر مولوي جايگاه بالايي دارد و در واقع ميتوان آن را مهمترين ركن انديشه او دانست. برداشت من از جهانبيني مولانا اين بوده است كه او هميشه در تلاش بوده كه بشر را با رهايي از تعلقات دنيوي، از تنگناهاي زندگي گذر داده و به انسانيت و كمال برساند و در اين راه، آزادي انديشه و واقعبيني را امري واجب و ضروري ميداند. اين نوع جهانبيني مولانا هميشه مورد علاقه من بوده است. علاوه بر اين موسيقي و ضرباهنگ ذاتي كه در اشعار مولانا وجود دارد براي من به عنوان يك خواننده همواره جذاب بوده است و به همين دليل، يك تمايل ذاتي به مطالعه و استفاده از اشعار اين شاعر بزرگ درون من وجود دارد.
و در زندگي اجتماعي انسان چطور؟ يادآوري مكرر تفكر مولانا چه كمكي به انسان امروز ميتواند بكند؟
ببينيد، درسآموختههايي كه ما از مولانا داريم از جمله صلح، انساندوستي و عدم تعلق به دنيا و ماديات ميتواند سرلوحه زندگي تمام انسانهاي كره زمين قرار گيرد چه براي سياسيون و حاكمان كه تصميمگيرنده هستند و چه افرادي كه زندگي اجتماعيشان در اجتماعات كوچك مثل خانواده تعريف ميشود. اگر همين درسآموختهها سرلوحه زندگي بشر ميشدند حالا جهان روي ديگري داشت، در نتيجه يادآوري مكرر اين تفكر هميشه براي انسان تا آن هنگام كه به واقعيت بدل شوند، لازم و ضروري خواهد بود.