بتوارگی کالا در عصر تحریم
نیوشا طبیبی
عباس کاظمی نویسنده و جامعهشناس در مقدمه مجموعهای که به سرپرستیاش منتشر شده، مینویسد: «ما، در عصر کنونی، مانند اقوام دورهگرد، دیگر با اشیای محدودی زندگی و سفر نمیکنیم، بلکه زیر خروارها شیء درون منزل و در فضای زیستمان مدفون شدهایم. دنیای مدرن ما را بیش از هر زمان دیگری به اشیا دلمشغول کرده است.» عباس کاظمی و گروهش اساسا مدرنیته را از این زاویه بررسی می کنند و امر مدرن را از باب تنوع و در دسترس بودن کالا و مصرف انبوه آن وا کاویدهاند.
شیفتگی در مقابل کالا و تلاش بخشی از جامعه برای به دست آوردن کالاهایی که تحت نامهای تجاری شناخته شده و دارای اشتهار جهانی عرضه میشوند، موضوعی قابل تامل است. تحریمها و به تبع آن مضایق و گرفتاریهای مالی و البته دخالت دولت در جزيیترین امور اقتصادی، سبب قطع رابطه بازار ایران با برندهای بزرگ جهانی
شده است. این تدبیر البته برکاتی داشته، مثلا ما موفق شدهایم در عرصه پوشاک کالاهایی تولید کنیم که کیفیت بسیار بالاتری از نمونههای مشابه خارجی دارند. در دوخت و طراحی توانستهایم ظرافتهای هنر و ذوق ایرانی و البته الزامات پوشش را با هنرمندانهترین وجوه تولید پوشاک بیامیزیم و به پدیدهای نزدیک شویم که میتوان آن را «مد ایرانی» نام داد. اما این قطع ارتباط سویه تاریکی هم دارد، تشنگی مصرفکنندگان، بتسازی از برندهای خارجی و قاچاق کالا و رواج صنعت کپیبرداری. این آخری البته هیچ عیبی ندارد.
اگر مصرفکننده بداند که دارد کالای کپی شده یا به اصطلاح «فیک» خریداری میکند، برای کشوری مثل ما که تحت تحریم است، اشکالی ندارد و از شیر مادر حلالتر است. مشکل آنجایی است که دلالان و کاسبانی پیدا میشوند که در کار ساخت و فروش کالای فیک یا همان تقلبی به خلقالله هستند و از جیب آنها به بهانه فروش کالای اصل پولهای گزاف میدزدند.
تشنگی مصرفکنندگان و رواج این فکر که آنچه برند است و اصل است لابد کیفیت بهتری دارد و خریدنش و به بر کردنش اعتبار و جایگاه اجتماعی به صاحب آن میدهد، البته زیانآور است. اگر در کنار این تحریمها و آن تلاشهایی که برای تولید کالای باکیفیت ایرانی انجام شده بود، بسترهای فرهنگی و وطنخواهانهای به وجود میآمد تا خریداران بدانند که حمایت از صنعت ایرانی چقدر اهمیت دارد، مسلما اوضاع تفاوت میکرد. آنچه صنعت دو کشور مهم اقتصادی اروپای بعد از جنگ جهانی یعنی آلمان و بریتانیا را احیا کرد، تجارت خارجی نبود. تعهد خریداران داخلی به مصرف کالاهای ملیشان بود. این عادت سوار شدن بر خودروی انگلیسی و تعصب ورزیدن روی آن، تبدیل به موضوعی همهگیر و ملی شده بود. اتومبیل شخصی ملکه انگلستان که شخصا آن را میراند -تا آخر عمر- مدل کلاسیک و قدیمی لندرور بود.
مساله دیگر که همه ما کم و بیش با آن درگیر هستیم، مساله فتیشیسم یا همان بتوارگی کالاست. چیزی که تبلیغات انبوه سرمایهداری جهانی سالیان سال است آن را به صورتی عادی و از الزامات انسان جهانی و مدرن جا زده است. تحریک احساس نیاز و تشویق ضمنی و خاموش نیاز به خرید در آدمها محصول بیش از یک قرن کار علمی روی تبلیغات است.
در سنت ایرانی، ما به دلیل کمبود منابع و فقر طبیعی سرزمینمان از کالاها به بهترین وجه ممکن استفاده میکردهایم.
اختراع پدیدهای مثل گیوه محصول همان فقر منابع است. ما هرگز دامپروریهای بزرگ نداشتهایم تا از چرم گاوها بتوانیم کفش درست کنیم. پس گیوه را اختراع کردهایم که از خرده پارچههای دورریختی و نخ و کتان ساخته میشود. این پاافزار را در سرما و گرما میتوان به بر کرد. به دلیل موادی که در آن استفاده میشود و خاصیت ترمیم پذیریاش میتوان آن را سالها پوشید و تعمیرش کرد. شستوشویش با گل گیوه، ظاهر آن را نو و بینقص میکند. ترمیمش به دست استاد، آن را حیات دوباره میدهد. تمامی اجزایش طبیعی است و در آن از چرم و محصولات حیوانی استفاده نشده است و به راحتی به طبیعت بازمیگردد. کف گیوه اصلا از فشردن پاره پارچههای کهنه ساخته میشود. آنها را چنان در هم تاب میدهند که تبدیل به لایه سخت و نفوذناپذیر میشود.
حال این سنت استفاده دقیق از امکانات موجود را ترک گفتهایم، تحریم و تبلیغات هم عطش ما را برای پیوستن به قافله خرید و مصرف جهانی تیزتر کرده و این طبیعی است، اما بهتر است که در این موضوع اندکی تامل کنیم و با نگرشی وطنخواهانه و به دور از شیفتگی برای کالا، آن را نگاه کنیم.