در شناخت روزنامهنگاري
عباس عبدي
منظور از روزنامهنگاري مفهوم عام آن است كه در غرب ژورناليسم ناميده ميشود و فعاليتي فراتر از حضور در روزنامهها است به ويژه اكنون كه فضاي مجازي و تصوير، گوي سبقت را از مطبوعات كاغذي ربوده است. ابتدا بگويم در هر صنفي به ويژه صنوفي كه مرتبط با فكر و روح و سليقه و امور غير عيني هستند، الگوهاي خوب و بدي رايج است و نميتوان همه آنان را به يك چوب راند يا دفاع مطلق كرد و روزنامهنگاري نيز از اين قاعده مستثنا نيست. از اين رو به كار بردن گزارههايي كه يك صفت معين را به صنف و شغل شناختهشدهاي تعميم دهد، پيشاپيش مردود است. اگر اينگونه قضاوت كنيم، در هر حوزهاي و صنفي ميتوان افرادي را يافت كه خلاف مسير حرفهاي و اخلاقي آن صنف حركت ميكنند و موجب بدنامي آنان ميشوند. از اين رو به كار بردن صفتهايي چون نوشتههاي ژورناليستي، يا سياسي يا احساسي و... به عنوان تحقير يا تخفيف نوشتههاي افراد نادرست است. بهطور قطع برخي از نوشتههايي كه در قالب علمي يا ديني و فلسفي بيان ميشوند بياعتبارتر از ساير نوشتهها هستند ولي چرا صفت علمي را به عنوان تخفيف آنها به كار نميبريم؟ در اين موارد ميگويند آن نوشته غير يا ضد علمي است. عين همين رفتار را ميتوان با نوشتههاي ژورناليستي يا سياسي يا حتي احساسي انجام داد. به عبارت ديگر نوشتهاي كه خارج از ضوابط و چارچوبهاي تعريفشده اين صنف است را نوشتهاي غيرژورناليستي تعريف كرد. ژورناليسم يا روزنامهنگاري چيست؟ آيا روزنامهنگار دانشمند است و بايد حرف علمي بزند؟ آيا سياستمدار است و بايد طرح و ايدهاي را در عرصه سياست پيش ببرد و اجرايي كند؟ آيا هنرمند است كه بايد خلاقيتها و درون خود را به منصه ظهور برساند؟ اگر اينهاست، پس چرا ميگوييم روزنامهنگار؟ همانها را بگوييم. آيا قاضي است كه بايد حكم دهد و ميان طرفين دعوا داوري كند؟ آيا روشنفكر است؟ روزنامهنگاري هيچكدام از اينها نيست. گرچه ميتواند در نقش هر كدام از اينها نيز عمل كند، ولي حرفه روزنامهنگاري موضوعي متفاوت از اينهاست. كاركرد اين حرفه پيوند دادن مردم با يكديگر و با حقيقت است. در واقع بهتر است بگوييم نزديك كردن مردم به يكديگر و به حقيقت يا رساندن آنان به حقيقت مشترك از طريق رسانه است.
اين پيوند دادن از خلال موقعيتهاي روزانه و تجربه زيسته مردم انجام ميشود. حقيقت هم در بُعد خبر و هم تحليل و گزارش است. تهيه خبر نزديك به واقعيت و حقيقت با اصول شناختهشده حرفهاي روزنامهنگاري بايد انجام شود. تهيه و انتشار تحليل و گزارش نيز وضع مشابهي دارند. گفتن اين حرف ساده مينمايد ولي در واقع سهل و ممتنع است. وظيفه اصلي قاضي كشف حقيقت نيست، بلكه داوري ميان ادعاهاي طرفين دعوا است. او پيش از آنكه مدعي كشف حقيقت باشد، مدعي صدور حكم براساس مستندات شاكي و متشاكي يا مدعي و متهم است. وظيفه دانشمند كشف حقيقت روابط ميان پديدههاي طبيعي و اجتماعي و تبيين علّي آنهاست. وظيفه سياستمدار پيش بردن يك ايده و پروژه مشخص و بسيج و مشاركت مردم و قواي جامعه براي تحقق آن است. وظيفه روشنفكر بسط يك ايده و ارزش عام و نه لزوما سياسي و اجرايي و باورپذير كردن آن در جامعه است كه مترادف با نقد وضع موجود نيز هست. ولي روزنامهنگار هيچكدام از اينها نيست. هر چند بايد به لحاظ علمي با آخرين گزارههاي منطقي و علمي حوزه مورد نظر خود آشنا باشد، حداقل كليات آنها را بشناسد. روشنفكر به معناي رايج هم نيست، هر چند ميتوان به يكي از نحلههاي روشنفكري نزديك باشد ولي التزام او به حقيقت پديدهها، حوزه عمل او را نسبت به روشنفكران محدود ميكند. سياستمدار هم نيست، زيرا در پي اجراي يك ايده سياسي و حزبي نيست. دانشمند هم نيست، زيرا در پي كشف حقيقت علمي نيست، بلكه از نتايج آن بهرهمند ميشود. روزنامهنگار درصدد آن است كه با تهيه و انتشار گزارههايي كه نزديك به حقيقت است از طريق رسانه و در ذيل موقعيتهاي اجتماعي كه روزانه پيش ميآيد را در قالبهاي گوناگون به مردم و مخاطب منتقل كند و موجب نزديكي آحاد جامعه به يكديگر حول حقيقت شود. از اين رو همه آن اصناف گفتهشده نيازمند چنين ژورناليستي هستند تا به عنوان يك عضو جامعه در چنين فرآيندي قرار گيرند. همان قدر كه يك فرد عادي و از طبقه پايين جامعه نيازمند صنف روزنامهنگاري است، سياستمداران، صاحبان قدرت و ثروت، دانشمندان، قضات و هنرمندان براي بسط مطلوب و كارآمد توليدات خود در جامعه و دريافت بازخورد آنها نيازمند صنف روزنامهنگار هستند. آزادي شرط ضروري فعاليت اين صنف است تا وظيفه خود را به نحو درستي انجام دهند. بدون وجود چنين صنفي در غياب رسانههاي آزاد، اجتماعي شدن و تعامل اصناف و گروهها با يكديگر دچار اختلال جدي خواهد شد. آنان كه از صفت ژورناليسم به عنوان تخفيف نوشتهاي استفاده ميكنند، درك درستي از كاركرد و اثرگذاري اين حرفه ندارند.