• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5623 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۷ آبان

نوشتاري انتقادي به كار پژوهش ادبي كاميار عابدي به مناسبت ادعاي كشف يك شاعر

واقعا «مروا نبيلي» را نمي‌شناختيم؟!

بهنود بهادري

شنبه مورخ ۶ آبان‌ماه ۱۴۰۲ خبرگزاري ايسنا گفت‌وگويي با كاميار عابدي، پژوهشگر ادبيات منتشر كرد با عنوان «شاعري كه بعد از ۵۰ سال پيدا پيدا شد». گفت‌وگو خبر از كشف مي‌داد. از كشف شاعري به باور آقاي عابدي ناشناخته! حال مي‌خواهيم ببينيم، اين شاعر يعني «مروا نبيلي» كه نزد پژوهشگر ما ناشناخته مانده، چه كسي بوده است. در اين‌جا مي‌خواهيم به اين پرسش بپردازيم اما ذكر نكاتي قبل از آن، ضروري به نظر مي‌رسد.
مصاحبه‌گر به مناسبت انتشار كتاب آقاي عابدي يعني «مروا نبيلي/ شاعر و سينماگر» از سوي انتشارات مرواريد سراغ ايشان رفته. گويا دفترچه‌اي دست‌نويس، سال‌ها جهت چاپ در اين انتشارات بوده اما ناشر پس از نيم‌قرن از وجود كتاب در نشر، هنوز شناختي از نام شاعر نداشته است! پژوهشگر محترم، جناب آقاي عابدي هم پس از پذيرفتن مسووليت خطير حل اين معما، دست به تحقيق و تفحص مي‌زند تا به كشف نام و شخصيت هنري مروا نبيلي پي ببرد. مقدمه آقاي عابدي در اين كتاب، متاسفانه بيش از هر چيز از شناخت ناكافي اين پژوهشگر محترم از بعضي چهره‌هاي تاثيرگذار هنر ايران در دهه‌هاي ۴۰ و ۵۰ حكايت دارد. سعي ايشان پس از چاپ كتاب در گفت‌وگوي مذكور براي اصلاح و ترميم اطلاعات ناكافي در مقدمه كتاب مشهود است. ايشان در گفت‌وگو با ايسنا خواسته اطلاعاتي - به زعم خود- دقيق‌تر بدهد تا مثلا اين اتهام متوجهش نباشد كه چهره برجسته‌اي چون «فريدون رهنما» را به خوبي نمي‌شناسد. آقاي عابدي در اين گفت‌وگو درباره جريان «موج نو»ي شعر فارسي، خصايص اين جريان و برخي از نام‌هاي تاثيرگذار آن اطلاعاتي مي‌دهد اما اين مصاحبه يادآور سخن يدالله رويايي است كه «مشكل نوشتن خواندن است». به اين معنا كه در اين‌جا هم مشكل - هم در مقدمه و هم در مصاحبه- «دقيق نخواندن» است و عدم مراجعه به منابع معتبر. برخي از گزاره‌هاي مقدمه و مصاحبه ايشان را در ادامه مي‌آورم و شرحي بر آن خواهم نوشت؛ ‌اما قبل از آن جا دارد اشاره‌اي هم داشته باشيم اولا به ميزان آگاهي نشر مرواريد از جريان‌هاي شعري معاصر و بعد به ميزان تحقيق مصاحبه‌گر ايسنا. در وضعيت امروز شعر در ايران و با در نظر گرفتن بحراني كه شعر از آن رنج مي‌برد، پايين بودن تيراژ كتاب‌ها، نبود مجلات جدي در حوزه شعر، مجال نيافتن نقد جدي براي عرضه خود و... اغلب ناشران حوزه شعر هم گويا خود را وراي هرگونه رسالت حرفه‌اي مي‌بينند و تنها به فكر حيات هستند. حيات نشر هم بسته به بازار است و بازار گويا در دست كساني است كه تكرار نام‌شان روي جلد كتاب‌هاي متعدد و پاي مطالب مجلات، اين توهم را به آنها داده كه بدون سعي در خلق انديشه و ايده‌اي نو هم مي‌توان نامي براي خود دست و پا كرد. نامي برآمده از پول خوانندگان غافل از اصل ماجرا... پرسش اين است كه آيا در نشر مرواريد كسي نبود كه با يك جست‌وجوي ساده نام «مروا نبيلي» در اينترنت، دريابد كه اساسا كشفي در كار نيست و منابعي از نيم‌قرن پيش هم بر وجود و كار ادبي اين شاعر دلالت مي‌كند! 
يا حتي طبق متن نوشته شده در پيش سخن كتاب: «از سخنان آقاي حسن‌زاده دريافتم كه اين دفتر شعر را در حدود اواخر دهه ۱۳۴۰ يا اوايل دهه بعد فريدون رهنما شاعر هنرپژوه و سينماگر براي انتشار به اين موسسه پيشنهاد داده بود». آيا قرارگرفتن نام فريدون رهنما در كنار يك نام ناشناخته كسي را كنجكاو نكرده بود و به صرافت تحقيق و بررسي نينداخته بود تا دريابند كه قضيه از چه قرار است و ناشر به پژوهشگر نگويد «ببينيد اين «مروا» كيست؟» پژوهشگر اين‌طور هيجان‌زده سخن به ميان نياورد از «شاعري كه بعد از ۵۰ سال پيدا شد!»
حتي اگر در نشر مرواريد كسي نبود كه علاقه‌مند به سينما باشد، دست‌كم دوستان بايد مطلع مي‌بودند از بي‌شمار منابعي كه درباره فريدون رهنما وجود دارد؛ از اظهارنظرهاي شاعران و منتقدان شناخته‌شده درباره او؛ از تقديمي شاعر برجسته جهان «پل الوار» به رهنما و از خيلي چيزهاي ديگر. از اينها هم كه بگذريم، يك جست‌وجوي ساده مي‌توانست بر دوستان روشن كند كه فريدون رهنما كيست! كه فيلم «سياوش در تخت جمشيد» چه جايگاهي در سينماي ما دارد! فيلمي كه مورد تحسين هانري كوربن، فيلسوف شهير فرانسوي هم قرار گرفت و جايزه ژان اپستاين را به دليل پيشبرد زبان سينما از جشنواره لوكارنو براي سازنده‌اش به ارمغان آورد.
يك جست‌وجو مي‌توانست علاوه بر نام فريدون رهنما ما را با فهرست عوامل فيلم هم آشنا كند. آن‌وقت با ديدن نام مروا نبيلي به عنوان يكي از بازيگران، ديگر او براي‌مان نامي نبود كه تا به امروز در هنر ناشناخته مانده باشد.
در بررسي نظرات جناب آقاي عابدي در گفت‌وگو با ايسنا ابتدا چند سخن ايشان را درباره برخي افراد مي‌آورم و بعد درباره مباحث نظري ايشان توضيح بيشتري مي‌دهم. ايشان درباره مهجور بودن شاعران «موج نو» - به غير از احمدرضا احمدي- معتقد است اين شاعران به علت عدم استقبال فضاي سياست‌زده ادبيات در آن سال‌ها به جهت‌‌هاي ديگري رفتند از قبيل عرفان و خانقاه و... درباره محمدرضا اصلاني آقاي عابدي معتقد است او به سمت سينما رفت. در حالي كه محمدرضا اصلاني شاعر مجموعه شعرهاي «شب‌هاي نيمكتي، روزهاي باد» (۱۳۴۴)، «بر تفاضل دو مغرب» (۱۳۵۴)، «سوگنامه سال‌هاي ممنوع» (۱۳۵۷)، «بنفش‌تر از خود با خيابان‌هاي خاموش» و «هزار باده هزار باد در هزاره‌هاي شب تو بر تو» (۱۳۹۸) است. ايشان معتقد است پرويز اسلامپور شعرهاي محدودي دارد در حالي كه او شاعر مجموعه شعرهاي «وصلت در منحني سوم» (۱۳۴۶)، «نمك و حركت وريد» (۱۳۴۶)، «پرويز اسلامپور» (۱۳۴)، «طبقات جنون» (1399) است. نمي‌دانم براي اثبات يك شاعر در حافظه تاريخي ادبيات يك كشور، ثبت چند مجموعه شعر لازم است تا آقاي عابدي بپذيرند آن شاعران مد نظرشان شعر را رها نكرده بوده‌اند! كار ادبي و هنري را ربط به حضور پرتكرار نام شاعر و چاپ‌هاي پياپي كتاب‌هاي او دانستن، آيا سطحي و سهل‌انگارانه نيست؟ آيا چنين استدلالي مي‌تواند كار به اصطلاح «تقطيري» اما مفيد شاعران «موج نو» را نفي كند؟ عمرِ نوشتن «آرتور رمبو» به عنوان كسي كه اهميت تاريخي‌اش در ادبيات جهان بر همه آشكار است، مگر چقدر بود؟ آيا كوتاهي دوران نوشتن او چيزي از اهميتش در شعر كاسته است؟ قياس را بر كيفيت نبردم كه خود جاي بررسي دارد. بحث بر سر اين ديدگاه سطحي است كه حضور پُرتكرار نام و چاپ‌ كتاب‌هاي متعدد را ملاك ارزش‌گذاري كار يك شاعر بدانيم. بحث درباره اهميت شعر پرويز اسلامپور و هنجارشكني‌هاي او در زبان و فرم و دلايل دور ماندن آن در فضاي عمومي شعر آن سال‌ها خود زماني ديگر مي‌طلبد اما ناگفته نماند كه محمدرضا اصلاني مدير «نشر نقره» هم بوده و بسيار صداهاي مهم شعر فارسي را كه پژوهشگران شعر معاصر حوصله بازتاب دادن‌شان را نداشتند، به نسل‌هاي بعد از خود رسانده است. مثلا يكي از آن نام‌ها شاعر موج نويي «حسين رسائل» است. آقاي عابدي در مصاحبه مذكور علت اهميت و محوريت بيژن الهي را خانه قديمي او مي‌داند كه شاعران شهرستاني به آن‌جا مي‌رفتند. بايد به ايشان متذكر شد همه شاعراني كه در حلقه اصلي دوستان الهي بودند و بعضي از آنها شاعران «شعر ديگر» محسوب مي‌شدند، ساكن تهران و داراي شغل بودند. اهميت بيژن الهي در سخن شاعراني چون هوشنگ چالنگي، بهرام اردبيلي، محمود شجاعي و قاسم هاشمي‌نژاد نه از روي معاشرت با الهي در منزل او بلكه به علت سامان‌بخشي به جرياني بود كه پس از «جزوه شعر» بيژن الهي آن را هدايت مي‌كرد. نقش پررنگ و مركزي الهي در چاپ دو كتاب «شعر ديگر» (1 و 2) عاملي شد كه بعد از آن شاعران آن با دو نام (دو گروه) شاعران «شعر ديگر» و شاعران «شعر حجم» شناخته شوند. بيژن الهي با گزينش شعر از برخي شاعران و ترجمه‌هاي شعر در «نشر ۵۱» كه خود آن را مديريت مي‌كرد، صداهاي متفاوتي در ادبيات معاصر فارسي را طنين‌انداز مي‌كرد. ناگفته نماند كه با اهميت‌ترين ترجمه‌ها از برخي شاعران غير ايراني به گواه نظرات كارشناسان حوزه ترجمه از آن بيژن الهي است. ترجمه‌هايي مانند «اشراق‌ها از آرتور رمبو - مستغلات از هانري ميشو- نيت خير از هلدرلين و صبح روان از كنستانتين كاوفي» مورد تاييد صاحب‌نظران و مخاطبان جدي ادبيات بوده و هست. بازتاب دانش ژرف بيژن الهي را مي‌توانيم در ترجمه‌ها و پي نوشت‌هاي مبسوطش در آخر هر كتاب ببينيم و تسلطش به ادبيات كلاسيك ايران و ادبيات مدرن جهان را. پس اينگونه اظهارنظر كردن و تقليل دادن نام الهي به مراودات و معاشرات شخصي، ناديده گرفتن زحمات و دانش و خلاقيت كسي است كه سال‌ها عمر خود را وقف توليد جدي ادبي در زواياي مختلف كرده است.
در گفت‌وگوي آقاي عابدي در مورد شاعران «موج نو» غفلت بزرگ ديگري هم رخ داده است. چطور ممكن است كه از اين جريان مهم شعر فارسي حرف بزنيم و نامي از «اسماعيل نوري علا» نياوريم؟ نوري علا خصوصا در جنگ‌هاي طرفه و جزوه‌هاي شعر، بيشترين سهم را در فضا دادن به شاعراني داشت كه متفاوت از جريان رايج آن دهه مي‌نوشتند. بي‌توجهي به جايگاه نوري علا نشان از كم‌دقتي پژوهشگر دارد كه در آن مصاحبه بيشتر خود را نشان مي‌دهد.
كساني كه آقاي عابدي مرتب از آنها به عنوان شاعران موج نو نام مي‌برد، اغلب در سبك‌شناسي شعر معاصر به نحله‌هاي ديگري منسوب هستند. شايد عقبه آنها مخصوصا بيژن الهي به علت حضور پررنگ در جزوه شعر و جنگ طرفه به موج نو برگردد اما سايرين به غير از محمدرضا اصلاني در بررسي‌ها جزو شاعران «شعر ديگر» به حساب مي‌آيند. اگر مبناي قضاوت ما بر عقبه باشد، خب خيلي از اين شاعران با «هوشنگ ايراني» و حتي «تندر كيا» در ارتباط‌هاي حتي تئوريك بودند. آيا ما آنها را شاعران «شعر كيايي» يا شاعران وابسته به شعر هوشنگ ايراني در «خروس جنگي» مي‌دانيم؟ موج نو را به آن صورت كه سال‌ها نقل و تكرار شده اگر بخواهيم مدنظر قرار بدهيم، همان است كه نوري علا در كتاب «صور و اسباب» به آن «موج نو اصيل» مي‌گويد و احمدرضا احمدي را نماينده‌اش مي‌داند. نوري علا موج نو را به شاخه‌هاي مختلفي تقسيم مي‌كند و شاعران نامبرده آقاي عابدي - چالنگي، اسلامپور، الهي و اردبيلي- طبق تقسيم‌بندي او «نثرگرايان مشكل‌گو» اطلاق مي‌شوند. اگر كتاب طرح از احمدرضا احمدي در اوايل دهه ۴۰ را مبدا شعر موج نو و معيار اين شعر بدانيم، نه الهي، نه شجاعي و نه اسلامپور اصولا نمي‌توانند زير چتر موج نو بررسي شوند. شايد افق تازه‌اي كه احمدرضا احمدي در شعر معاصر ترسيم كرد، منظرگاهي بوده باشد جهت تماشاي اين شاعران اما راه و تكنيك به‌شدت نسبت به احمدي متفاوت است. برداشتي را كه ما با شناخت از شعر احمدرضا احمدي از موج نو داريم، مي‌توان نزد شاعراني چون مجيد نفيسي، هوتن نجات يا شهرام شاهرخ‌تاش بررسي كرد اما نام بردن از بيژن الهي، پرويز اسلامپور و بهرام اردبيلي به عنوان شاعران موج‌نويي، ناشي از تن زدن از دقت لازم در بررسي دقيق فرم و زبان اين شاعران است. بماند كه آقاي عابدي از نام بردن شاعران قابل‌اعتناي اين موج در آن دهه، كساني چون محمدرضا فشاهي، شهرام شاهرخش و م. مويد شانه خالي كرده است. تاكيد ايشان به زيست شخصي شاعران مدنظرش كه «به عرفان روي آوردند» و ... خارج از بررسي شعر اين شاعران است. آيا مي‌توان مثلا درخشش تصويرهاي مجموعه شعر «از آبي نفس‌هاي كوتاه» محمود شجاعي و اجراي فرمي او در شعر را به زندگي شخصي شاعر ربط داد؟! مانيفست شعر حجم، چكيده و تقطير نظرگاه شاعران دو كتاب «شعر ديگر» (1 و 2) است و نشاني از سويه‌هاي درويشي و خانقاهي در آن نيست. قول معروفي است از بيژن الهي كه يدالله رويايي آن را نقل كرده: «ما در شعر عرفان مي‌كنيم». عرفان به معناي خروج از ايدئولوژي‌هاي عرفي و جهش از شي به مابعد شي. كشف ناشناختگي با پرش از سطح شناخته‌شده‌ها. بيژن الهي در ترجمه‌هايش از آرتور رمبو آورده است كه «بايد مطلقا مدرن بود». حال اگر ما كار ادبي او را به خاطر دوري‌گزيني مشهودش از فضاي عمومي ادبيات بخواهيم به اعتقادات شخصي‌اش فرو بكاهيم، آيا برداشتي سطحي نكرده‌ايم؟
مساله ديگري كه آقاي عابدي به آن مي‌پردازد، تاثيرپذيري شاعراني چون اسلامپور، الهي و شجاعي از ادبيات اروپاست كه اين هم خود جاي بحث دارد. اتفاقا اين نام‌ها كه از شاعران شعر ديگر هستند در شعرشان نوعي تمايل به خوانشي متفاوت از برخي نثر و شعر كلاسيك فارسي چون سبك هندي دارند. اين تمايل را در كتاب «شعر ديگر (1)» هم با چاپ شعر جلال‌الدين بلخي، صائب تبريزي و ابوبكر شبلي نشان داده‌اند. يكي از تلاش‌هاي يدالله رويايي به عنوان تئوريسين شعر حجم كه برخاسته از شعر ديگر است، آن بود كه بگويد هر شعر خوب، شعر حجم است. او جهت اثبات اين مدعا از شاعران كلاسيك ايران و حتي معاصرين قبل از خودش جهت استناد شعر آورده است.
مهم‌ترين و پربسامدترين سخن آقاي عابدي اما آن است كه در ارزش‌گذاري شعر اين شاعران مي‌گويد كه شعرشان شعر سياسي نبوده و فردگرايانه است. انگار سياسي بودن يا نبودن به خودي خود فضيلت يا عيب محسوب مي‌شود! اين دو قطبي‌سازي بيش از هر چيز گويا مطلوب فضاي پرتنش اجتماعي ايران است. در حالي كه امر سياسي در هر متني جريان دارد و با خوانشي هرمنوتيكي مي‌توان به آن رسيد. كم نيستند شاعراني كه از متن‌‌شان اينگونه جهت اثبات خود به خلق استفاده كرده و مي‌كنند. اگر مراد فروكاست سطح شعر جهت در خدمت قرار دادن آن به يك مرام سياسي خاص است، بايد گفت بله، اين شاعران از ابتدا در پي رسيدن به نوعي كمال در ادبيات بوده اما اين نافي حساسيت آنها نسبت به انسان و انسان ايراني نيست. گواه اين مدعا كتاب «سوگنامه سال‌هاي ممنوع» محمدرضا اصلاني از شاعران مهم جريان موج نو است كه در سال 1375 منتشر شده. در شعر اول اين مجموعه مي‌خوانيم: «با تو چه بگويم/ كه به ديوارها مانده‌اي/ با خود چه بگويم/ كه تنها مانده‌ام/ اما همين‌قدر مي‌دانم/ كه اين فشار/ اين خفقان/ اين استبداد/ هرچه غليظ مي‌شود/ آوا‌دهنده ماهيت يك بحران است/ يك بحران عميق». اين كتاب اصلاني از مجموعه شعرهاي مهم اجتماعي-  سياسي شعر معاصر ايران است. بيژن الهي در جزوه شعر فروردين ۱۳۴۵ در شعر «آزادي و تو» نوشته است: «خيش‌ها/- ببين!-/ شيار آزادي مي‌كنند» يا در شعر «هاروت» در جزوه شعر خرداد و تير ۱۳۴۵ نوشته است: «سلام بر تبرهايي كه/ حروف آزادي را/ جداجدا كرده‌اند». يا در شعر «گليلي در پرده خون» در جزوه شعر آذر ۱۳۴۵ نوشته است: «شب كه سروهاي ناز ماه را سوراخ كرده‌اند/ دستي بريده در اقصاي شب/ بر سقف همه گورها چراغ مي‌آويزد»؛ يا بهرام اردبيلي در شعر «ذوذنبي بر خاك» در كتاب «شعر ديگر(1) »در سال ۱۳۴۷ نوشته است: «ماه درشت خوب/ دري كه به لطف باد- باز و بسته مي‌شود/ الامان‌اي جوخه/ ماشه را نچكان/ هنوز اندكي شب است». يا پرويز اسلامپور در كتاب «وصلت در منحني سوم» نوشته است: «زيبايي مشق مي‌كند/ انسان در ماتم آوازخوان بهتري است/ دامادهاي علف را /در كوير تيرباران كردند». از اينگونه مثال‌ها و واضح‌تر از اين حتي به وفور در كار شاعران مورد اشاره آقاي عابدي ديده مي‌شود. نمونه‌هايي كه همواره با دقت و وسواس در نوع ارايه شعرها - كه يكي از خصوصيات رفتار ادبي شاعران شعر ديگر است- همراه بود.
آقاي كاميار عابدي براي اهالي جدي شعر نامي آشناست و در كارنامه آثار مختلفي دارد؛ با اين حال متاسفانه در گفت‌وگوي اخير ايشان با ايسنا كمتر نشاني از يك پژوهشگر دقيق ادبي مي‌بينيم. مصاحبه ايشان تكرار حرف‌هايي بود كه بعضي‌ها در دهه ۴۰ و ۵۰ مي‌زدند و امروزه پژوهشگران ما جهت راحتي خود آنها را تكرار مي‌كنند؛ آفتي كه گريبان ناشرين- منتقدين و اصحاب رسانه در حوزه ادبيات را گرفته است و گويا مطلوب و رايج بازار شده است. بايد به انتشارات مرواريد، خبرگزاري ايسنا و آقاي عابدي گفت: «مروا نبيلي به هيچ‌ رو چهره پنهان و ناشناخته‌اي در هنر ايران نبوده و نيست.

 


    آيا قرارگرفتن نام فريدون رهنما در كنار يك نام ناشناخته كسي را كنجكاو نكرده و به صرافت تحقيق و بررسي نينداخته بود تا دريابند قضيه از چه قرار است و ناشر به پژوهشگر نگويد «ببينيد اين «مروا» كيست؟» و پژوهشگر هم اين‌طور هيجان‌زده سخن به ميان نياورد از «شاعري كه بعد از ۵۰ سال پيدا شد!»
    چطور ممكن است از جريان «موج نو» حرف بزنيم و نامي از «اسماعيل نوري علا» نياوريم؟ نوري علا خصوصا در جنگ‌هاي طرفه و جزوه‌هاي شعر، بيشترين سهم را در فضا دادن به شاعراني داشت كه متفاوت از جريان رايج آن دهه مي‌نوشتند. بي‌توجهي به جايگاه نوري علا نشان از كم‌دقتي پژوهشگر دارد كه در آن مصاحبه بيشتر خود را نشان مي‌دهد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
پاسخ جبهه پايداري به اتهامات روزنامه اعتماد نگذاريم اسراييل به مردم فلسطين بگويد نيروي نيابتي سياست‌هاي كلي توسعه دريا محور فضاي كسب و كار نامساعدتر شد قم 6 سال است که مترو ندارد آدرس غلط درباره آلودگي هوا به مردم ندهيد! قيامت غزه و قضاوت ما واقعا «مروا نبيلي» را نمي‌شناختيم؟! شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) عشق، بحران و سياست در دهه 20 قطعنامه‌اي در محكوميت تمجيد از نئونازيسم و... از گاسپارنوئه جوجه‌كباب درنمي‌آيد ديوار برلين و آلمان شرقي بحران فلسفه وفراموشي وجود شاخص‌هاي دينداري دردهاي نهفتني و دردهاي گفتني درس‌هايي از فردوسي براي روزنامه‌نگاري امروز پرونده مديركل سابق و آرزوي مردم 70 درصد مردم پول اتوبوس نمي‌دهند (1) نوشتاری با الهام از سریال «سرزمین مادری» ساخته کمال تبریزی از «سرزمين كهن» تا «سرزمين مادري»
کارتون
کارتون