نسبت آموزش و پرورش با نظام حكمراني
محسن حاجي ميرزايي
در ادامه مباحث دو بخش قبل ميتوان نتيجه گرفت وزارت آموزش و پرورش به دلايل مسووليت رسمي براي ساماندهي نظام يادگيري در بهترين و تاثيرپذيرترين دوران شكلگيري شخصيت نسل نو يعني دوره نونهالي، كودكي و نوجواني و طراحي و اجراي برنامههاي يادگيري در شرايط بيشترين و پايدارترين ميزان تاثير در شخصيت فرد و جامعه، نقش مهمي در تحقق آرمانها و كاستن از رنجها و آسيبها برعهده دارد. بنابراين وقتي از آموزش و پرورش سخن ميگوييم در حقيقت از موضوعي با اين حد از اهميت و درجه تاثير سخن ميگوييم و چنين گسترهاي از تاثير ميتواند و بايد اهتمام درخوري را طلب كند. پرسش ديگر اين است كه مهمترين كاركرد آموزش و پرورش چيست؟ درست است كه نهادها، فرهنگ و تمدن محصول يادگيري هستند اما در موضع و جايگاه آموزش و پرورش ما درصدد طراحي هدفمند و برنامهريزيشده يادگيري هستيم. وقتي ميخواهيم در قالب برنامه مشخصي جريان يادگيري را مديريت كنيم اين سوال جدي مطرح ميشود كه آموزش و پرورش بايد چه چيزي را به دانشآموزان آموزش دهد؟ آموزش و پرورش درصدد تحقق چه وضعيتي در فرد و جامعه است و به عبارت ديگر از مسير مديريت يادگيري ميخواهد چه كاري انجام دهد؟ اگر يادگيري را ظرفيت بينظير جامعه انساني بدانيم آنچه ياد گرفته ميشود يا آنچه بايد ياد گرفته شود مهم است؟ مهمترين كاركرد نظام تعليم و تربيت آماده كردن انسانها براي زيستن و همزيستي سالم، فعال، مستقل، شرافتمند، همافزا و عزتمند است. دستيابي به اين كيفيت از زندگي مستلزم كسب قابليتهايي است؛ قابليتهايي كه يك فرد صرفنظر از اينكه ميخواهد چه كاره شود به اين قابليتها نيازمند است. اين قابليتها را قابليتهاي پايه ميناميم و وقتي از قابليتهاي پايه سخن ميگوييم منظورمان همه قابليتهايي است كه به يك فرد امكان مشاركت موثر در حيات جمعي ميدهد و او را براي زيستن باكيفيت توانمند ميكند.
بديهي است كه اين قابليتها حداقلي دارد كه مشترك همه انسانهايي است كه در جامعه معيني زندگي ميكند و تنوعي دارد كه متناسب با وضعيتي كه هر فرد دارد، ميتواند تعيين، تعريف و تكميل شود. همچنين در گذر زمان و در جوامع مختلف نيز اين قابليتها ميتواند متفاوت باشد. بر اين اساس در يك پاسخ مقدماتي به پرسشي كه مطرح كرديم ميتوان گفت كه مهمترين كاركرد آموزش و پرورش ايجاد همين قابليتهاي معين و توافقشده است. وقتي ميتوانيم آموزش و پرورش را موفق ارزيابي كنيم كه درك درستي از دانش، ارزش و قابليتهاي مورد نياز داشته باشد و توانايي لازم براي ايجاد و پايش اين قابليتها را نيز دارا باشد.
بنابراين گام اول تعيين اين قابليتها و در گام بعدي برنامهريزي براي تحقق آن در دستور كار قرار ميگيرد و به نظر ميرسد كه شايد يكي از مهمترين ماموريتهايي كه بر عهده نظام حكمراني است، همين كاركرد باشد. يعني اطمينان حاصل كند كه قابليتها به درستي تعيين شده است و مجموعه فرآيندهاي مشخصشده قادرند اين قابليتها را ايجاد كنند و مكانيزمهاي مستقلي براي ارزيابي ميزان تحقق آن پيشبيني شده است. اين نقش حاكميت قابل واگذاري نيست و بايد به نمايندگي از مردم اطمينان لازم را به روشهاي معقول كسب و تضمين كند كه امور بر طبق اين استاندارد تعيينشده انجام ميشود. در تمام دنيا آموزش و پرورش و بهطور ويژه آموزش عمومي را شأن حاكميتي ميدانند. آموزش و پرورش از حقوق ملت و از مهمترين ماموريتهاي حاكميت است. در اصل سوم و سيام قانون اساسي جمهوري اسلامي بر ارايه آموزش و پرورش و تربيتبدني رايگان در همه سطوح تاكيد و دولت را موظف به ارايه اين خدمت نموده است. بنابراين ارايه آموزش و پرورش يك مسووليت قطعي و حتمي براي دولت شمرده ميشود و زماني كه يك مسووليت براي نهادي قطعيت مييابد لاجرم بايد از انجام شايسته آن نيز قطعيت حاصل شود. آيا اين خدمت همانگونه كه در قانون حكم شده است ارايه ميشود؟ ارزيابي نقش حاكميت در ارايه اين خدمت مهم چيست؟ در سند تحول بنيادين كه آخرين و در عين حال مهمترين سند در نظام آموزش و پرورش محسوب ميشود نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي را: «مهمترين عامل انتقال، بسط و اعتلاي فرهنگ در جامعه اسلامي ايران، مسوول آمادهسازي دانشآموزان براي تحقق مرتبهاي از حيات طيبه در همه ابعاد كه تحصيل آن مرتبه براي عموم افراد جامعه لازم يا شايسته باشد» معرفي كرده است و ماموريت آن را: «متولي تعليم و تربيت در همه ساحتهاي تعليم و تربيت، قوامبخش فرهنگ عمومي و تعاليبخش جامعه اسلامي براساس معيار اسلامي، با مشاركت خانواده، نهادها و سازمانهاي غير دولتي» ميداند كه با تاكيد بر شايستگيهاي پايه، ميبايست «زمينه دستيابي دانشآموزان در سنين لازمالتعليم طي دوازده پايه به مراتبي از حيات طيبه در ابعاد فردي، خانوادگي، اجتماعي و جهاني را به صورت نظاممند، همگاني، عادلانه و الزامي فراهم سازد.» مروري كوتاه و گذرا بر اسناد مهم فوق نشان ميدهد كه در قانون اساسي بر حق بودن، فراگيري و رايگان بودن آموزش و پرورش تاكيد شده و در قانون اهداف و وظايف، تربيت دانشآموزاني با ويژگيهايي كه ذكر كرده است را وظيفه آموزش و پرورش ميداند و به عبارت ديگر از زاويه تغييرات يك دانشآموز به اين ماموريت نگريسته است. در سند تحول علاوه بر تاكيد به تربيت دانشآموزاني با ويژگي تحقق مرتبهاي از حيات طيبه، نگاه گستردهتر شده و بر نقشهاي بسيار مهم و راهبردي آموزش و پرورش در بسط و اعتلاي فرهنگ، قوامبخشيدن به فرهنگ عمومي و تعاليبخش و لزوم مشاركت خانوادهها، نهادها و سازمانهاي دولتي در ارايه اين خدمت تصريح كرده است. مروري سريع بر اين اهداف بلند و كيفي، اهميت فراوان و راهبردي اين نظام را در منظومه كلي اهداف و آرمانهاي جامعه آشكار ميكند. به نظر ميرسد بار سنگيني از هويتسازي، پرورش شخصيت، تعالي فرهنگ و نوسازي تمدني بر دوش اين مجموعه گذاشته شده است. اكنون زمان آن فرا رسيده است كه به ارزيابي كيفيت ايفاي نقشهاي نظام حكمراني بپردازيم.
وزير اسبق آموزش و پرورش