اين همه علاقه به شلاق؟
احمد زيدآبادي
احمد زيدآبادي
عيد سال 93 به من و تعدادي از همبنديها چند روز مرخصي دادند. به گمان اينكه مرخصي دو، سه روزي تمديد خواهد شد، راهي زادگاه شديم. در خانه مرحوم عمويم مشغول عيد ديدني بوديم كه زنگ موبايل همسرم به صدا در آمد. تماس از طرف دفتر عباس جعفريدولتآبادي دادستان وقت تهران بود كه با تاكيد اعلام ميكرد كه همان روز بايد خودم را به زندان رجاييشهر معرفي كنم! گفتم: در شهرستانم و با تهران هزار كيلومتر فاصله دارم. پر هم در بياورم تا ساعت چهار نميتوانم به محل زندان برسم. لااقل يك روز مرخصي را تمديد كنيد تا سر موقع خود را معرفي كنم.
طرف اما توپش پُر بود و كلي نق زد كه چرا اصلا مسافرت رفتهام و بعد هم با ضرس قاطع گفت كه تمديد مرخصي در كار نيست و بدون ترديد برايم غيبت رد خواهد شد!
به زندان كه برگشتم پي بردم كه با ساير همبنديهاي به مرخصي رفته نيز تماس مشابهي گرفته شده است. براي همگي ما غيبت رد شده بود و بايد دادگاهي ميشديم و شديم.
دادگاه كيفري كرج مسوول رسيدگي به يك روز غيبتمان بود. من و ايقان شهيدي را با هم به دادگاه اعزام كردند. ايقان در مرحله بازپرسي با ارائه گواهي پزشك تبرئه شد، اما براي من قرار مجرميت صادر كردند.
قاضي رسيدگيكننده به پروندهام در همان نگاه اول فردي سالم و شرافتمند به نظرم آمد. ظاهرا تا آن زمان با چنين پروندهاي روبهرو نشده بود. به همين جهت، نگاهي به قوانين و مقررات مربوط به مجازات غيبت در زمان مرخصي از زندان انداخت و بعد از سر افسوس گفت؛ حالا چه حكمي دهم؟ شلاق بدهم خوب است؟ به نظر او حكم شلاق از بين ديگر مجازاتها براي من راحتتر بود به خصوص آنكه در آن مجتمع قضايي، سربازاني كه مامور اجراي حكم شلاق بودند، آن را به صورتي سمبليك اجرا ميكردند. من و ايقان قبل از آن، يك نمونهاش را از نزديك مشاهده كرده بوديم.
به قاضي گفتم: اگر به نظرم آدم بدي ميآمديد توصيه ميكردم كه حكم شلاق دهيد، چون چنين حكمي غوغايي به پا خواهد كرد كه نپرس! اما چون شخص محترمي هستيد، توصيهام اين است كه حكم ديگري دهيد. قاضي كه تازه متوجه ماجرا شده بود، از اين تذكر بسيار سپاسگزاري كرد و گفت؛ خوب شد تذكر داديد، نه به هيچوجه شلاق نميدهم!
اينكه چرا در قوانين جزايي جمهوري اسلامي راه به راه حكم شلاق را به عنوان مجازات در نظر گرفتهاند، از شاهكارهاي قانونگذاري در عصر جديد است! بعيد است قانونگذار از بازتاب چنين مجازاتي در دنياي كنوني بيخبر بوده باشد. گويي با تعمدي خاص اين مجازات را در قوانين گنجاندهاند تا خود را نسبت به واكنش عمومي بياعتنا نشان دهند! كيست كه نداند برخي مجازات در اين روزگار دقيقا از جنس همان اموري است كه آيتالله خميني اجراي آنها را «وهن اسلام» ميدانست.
ميدانم كه طبق معمول خواهند گفت كه اين مجازات در نص و سنت آمده است! اما مگر احكام مربوط به فتوحات و جزيه گرفتن از اهل كتاب در نص و سنت نيامده است؟ پس چرا در اين دو مورد نص و سنت اجرا نميشود و قرعه فال به نام شلاق زده شده است؟
مرحوم آيتالله خميني در اوايل انقلاب موسيقي را همچون مواد مخدر باعث دلمردگي و افسردگي روح ميدانست، اما با گذشت زمان نظرش را صد درصد در اين باره عوض كرد. او با تفكيك موسيقي از غنا، اولي را مجاز دانست و احساس شخصي خودِ فرد را نيز معيار تشخيص موسيقي از غنا اعلام كرد. اين كار يك اجتهاد راهگشا بود. چرا در مورد حجاب و شلاق چنين اجتهادي صورت نميگيرد؟ دليلش جز اين است كه عدهاي اصرار دارند دين را به عنوان مجموعهاي جامد و ايستا و احكام آن را غيرقابل انطباق با شرايط زمان و مكان معرفي كنند؟ به نظرم اين اصرار در واقع نوعي انتقامگيري از «فقه المصلحه» آيتالله خميني است.
به هر حال، اجراي بعضی از مجازاتها نه فقط «وهن اسلام» است، بلكه اجراي آن تمام تحركات مربوط به اصلاح و تحول در دستگاه قضايي را نيز خنثي ميكند. نمونه روشنش اجراي حكم شلاقِ خانم رويا حشمتي است كه كل ماجراي ديدار رييس قوه قضاييه از زندان اوين را به حاشيه برد.