مگر از يك تئاتر خوب چه ميخواهيم؟
همايون عليآبادي
ما از يك تئاتر خوب كه در آن همه ابعاد دراماتيك و همه فند و ترفندهاي نمايشي به كار رفته باشد چه ميخواهيم؟ آرمانگرا نباشيم. تئاتر خوب تئاتري است كه در آن تماشاگران و مخاطبان، سرخوش و راضي سالن را ترك كنند. نمايش فردريك كار حميدرضا نعيمي اينچنين است. معجون و واريتهاي از اپرا، موسيقي، باله و جز اينها بسيار. مزيد بر اين همه، طنز زيباي حميدرضا نعيمي، بنياد نمايش را محكمتر ميكند. پس از مدتها تئاتر شهر رنسانسي را تجربه ميكند. در همان حول و حوالي پاركي كه به قول آقاي داريوش ارجمند آشغالها آن را محاصره كردهاند و بايد پاكسازي شوند، اين حميدرضا نعيمي است كه ذهن تماشاگر تئاتر را ميرويد و ميروبد و تئاتري جاودانه را بر صحنه ميآورد. حاليا چه اصراري داريم تئاتر را در منگنه و بيخ ناپيدا كرانه تعريف كنيم؟ تئاتر همه جا بايد حضور داشته باشد و از فرهنگ شناخت و دانش و انديشه انسان نشات و سرخوشي بگيرد. خانمها آقايان! صحنه را بنگريد. اپراهاي زيبا، باله چشمنواز، متني كه در آن عنصر طنز بيداد ميكند. آري، فحش از دهن تو طيبات است / قند از دهن تو نوشدارو است. حميدرضاي عزيزم، كاري كارستان را تو كردهاي. تماشاگرت تا مدتها مديد درگير كارت است و تو كه بر اوج ستيغ عالم و آدم ايستادهاي و از لابهلاي آشغالها اثري زيبا و جالب و جاذب خاطرهها آفريدهاي. نمايش فردريك بيگمان يك اتفاق است. براي مني كه سال تا سال رنگي از اپرا نميبينم و اپراي دون كارلوس را بايد با هزار خواهش و تمنا گير بياورم و شهد جانم را با تارتار وجودم در بياميزم و طرهطره و بافهبافه گيسوان هنر نمايش را با آن گره بزنم، في الواقع فرصتي است كه تنها از يك كاريزماي ذهني فعال، پويا، هدفمند و دوستدار تماشاگر بر ميآيد و بس و نعيمي چنين كرده؛ اپرا را با رقص درآميخته، صحنههاي جذاب آفريده و يك قصه جمع و جور را كه در آن اصل قصه هم چيز قابلي نيست و تنها به خاطر آن است كه كار صحنه نياز به خط قصه دارد آفريده شده، نمايشي پر شور و شر بر حصه تئاتر شهر تهران خلق كرده است.
تئاتر شهر تهران پس از مدتها شاهد نمايشي است كه هفت شهر عشق را ندا ميدهد. نمايشي است كه در آن به قول حافظ: عيب ميجمله بگفتي هنرش نيز بگوي / ترك حكمت نكند بهر دل عامي چند. نعيمي گهگداري به قول قائلش زيرآبي هم ميزند و در صحنههاي كوچك و بزرگ سينما و جعبه بگير و بنشان كارهايي ميكند، اما اين نمايش سقراط است كه تا امروزه روز بزرگترين و پرمخاطبترين كارها را به نام او ثبت كرده و امروزه روز همه جا صحبت از فردريك است. به راستي مگر ما از يك تئاتر خوب چه ميخواهيم؟ دو ساعت تند و خند و تلخند. آري، لبخند هم اگر ميزنيم و غصه امروز و فرداي اين روزگار لامصب كژمدار را داريم، گو باش يا كه باشند، بارشند، دواي دردشان فردريك است. دو ساعت خودتان را فراموش ميكنيد. به همراه صحنهپردازي جذاب و آكتهاي دلربا و نيز آن بازيهاي هوش ربا. چه هوشي به خرج داده نعيمي ما! كار را در نهايت چشمنوازي بر صحنه آورده. فردريك هوش رباست و آدمي را حتي پس از تمام شدن نمايش رها نميكند. گرفتاري ما همين است؛ تئاتري خوب يا بد. هر چه هست در سالن نمايش ميگذاريم و سالن را ترك ميكنيم، اما نعيمي به ما اين اجازه را نميدهد. ما همچنان در سه كنج دنج تئاتر شهر، گرفتار فردريكيم. بالابلند و دوستدار تئاتر، هميشه گرفتار طنز و طيبات و تعريض است و نعيمي به خوبي از اين كار بهره ميگيرد. در هر حال خانمها و آقايان، تئاتر شهر فردريك بر صحنه آورده. به چامه پر خامه حميدرضاي نعيمي. از شهرهاي دور ميآيد، از خداحافظي نهنگها و بسا بيش از اينها، اما خود را مييابد، در اين شهر دراندشت هيولا مسلك. شب پنجشنبه ايام خوشي را براي ديدن اپراي دون كارلوس و باله فندقشكن سپري كرديم. اين همه را هم به نعيمي مديونيم. سالهاست كه يك اپراي خوب نديديم، سالهاست كه يك باله زيباي دلربا بر چشم ديدمان ننشسته و سالهاست يك تئاتر شهر اين همه پر و پيمان نديده بوديم. حبذا حميدرضا! ما را مقنع و مشبع از سالن بيرون راندي و گرفتاري ما را تازه شروع كردي و اين كدامين تماشاگر بيذوقي است كه كار تو را ملغمه شلغم زده ناميده؟ هر چه هست نه شلغم است نه ملغمه! نمايش است، ايبس بدني است، پراتيكابلهاي بازيگران خوب نعيمي است و تئاتريكاليته بجا و مناسبي كه از در همآميزي تئاتر، باله، رقص، اپرا و موسيقي آفريده شده است. به قول شيخ اجل: رقص آنگه مسلمت گردد / كاستين بر دو عالم افشاني.
سخن كوتاه، مسطوره را جمع ميكنيم و از شما قارئين محترم دعوت ميكنم پيامهايتان را از اوج ذهنيت عزيزتان به تلپاتي تئاتر شهر مرتعش كنيد. ذهن آقاي نعيمي، ارتعاشات خاصي را ميگيرد و خداي من، اين ارتعاشها همه زيبا، همه متقن و همه تماشايي است. به رنسانس تئاتر شهر از لابهلاي آشغالدونيها خوش آمديد.