آب و آتش
آريو راقب كياني
انيميشن «عنصر» در وصف و كنار هم چيدن ضديتها بسيار استادانه عمل ميكند و چهار عنصر را چه از نظر ذاتي سرد باشند و چه گرم، در كنار يكديگر در صلح و صفا قرار ميدهد. حتي در رابطهسازي بين دو كاراكتر امبر (آتش) و ويد (آب) مناسبات شيمیايي بين آنها را نيز لحاظ مينمايد و برونيات منطقي شده «امبر» را در كنار درونيات احساسي شده «ويد» به صورت عشقي متناقض، چفت و بست ميدهد. هر چه بيشتر از دقايق انيميشن ميگذرد، وجوه انساني مختلف در اين عناصر براي مخاطب مشخص و محرز ميگردد. تماشاگر در مييابد كه خروش خشم «امبر» از سر و كله زدن با مشتري در كنار فوران اشك «ويد» از مرور خاطرات خانوادگي بايد در نقطهاي به تعادل و ميانه اين دو نيمه گمشده برسد. انيميشن از اين طريق شخصيتهايش را به شكل ناخودآگاه به خودآگاهي كامل از خويشتن و خودباوري ميرساند. انيميشن المنتال (عنصر) به كارگرداني پيتر سون، جديدترين توليد پيكسار اگرچه از منظر مطرح كردن مفاهيم تاملبرانگيز قابل قياس با انيميشن روح نباشد، وليكن انيميشني حائز اهميت و درخور تحسين است. زبان انيميشن كه با ظرافت تمام كمدي-رمانتيك است، در واقع بسان غالب آثار اين كمپاني، توانسته است موجوديتي منحصر به فرد را از مدلولهاي انتزاعي خلق نمايد. جامعه تصوير شده در اين انيميشن، به عناصر چهارگانهاي اشاره دارد كه ميبايست در كنار هم همزيستي مسالمتآميزي را رقم زنند، هر چند كه از نظر ماهيتي در وجوهي پارادوكسيكال نسبت به يكديگر قرار گرفته شده باشند. داستان حول و حوش خانوادهاي از جنس آتش به نام لومن ميگذرد كه ناچار شدهاند ترك موطن كنند و به جغرافيايي مهاجرت كنند كه با خصوصيت ذاتي آنها همخواني ندارد و بايست در آن سرزمين غيرمتجانس پناهنده شوند. كاراكتر «برني» پدر اين خانواده مغازهاي تحت عنوان آتشكده را راهاندازي ميكند و مكانمندي لوكيشن مغازه و خانه اين خانواده (تردد مدام مترو)، نشان از حومهنشيني آنها به دلايل احتمالا نژادپرستانه و بيگانههراسي نسبت داده شده به آنها است. پدر اين خانواده يعني كاراكتر «برني » قصد دارد كه بعد از بازنشستگي، مسووليت اداره مغازه را به دختر خود يعني كاركتر امبر (با صداپيشگي ليالویيس) بسپارد. مشخصا انيميشن نيمنگاهي به تقابل دنياي سنتي و مدرن، پدر و دختر دارد و به همين جهت امور مقدس پدر يعني ميراثداري از شعله آبي در برابر روياپردازي آينده كاري دختر قرار ميگيرد. در نتيجه انيميشن ميخواهد در برابر قوانين سفت و سخت به جاي مانده از خانوادهها كه مانعي در مقابل شكوفايي استعدادهاي بالقوه فرزندان است، خودنمايي و روشنگري نمايد. اساسا جهان شخصيتسازي شده اين انيميشن بر پايه تضادها و تناقضها استوار شده است و همين موضوع جلوه زيباشناسانه آن را صدچندان كرده است و طبيعتا انيميشن «عنصر» سوالات بنيادين به شكل سمبليك در حين داستان مطرح ميكند. آيا همه آتشها، عصباني مزاج هستند و با همين صفت باقي خواهند ماند؟ آيا پيوند آب و آتش، منجر به تبخير شدن يكي و خاموش شدن ديگري ميگردد؟ آيا بازماندههاي يك رويا كه در اينجا ادامه شغل پدر در مغازه توسط امبر است، امكانات توان تغيير جوهر وجودي خويش را به دليل القائات خانوادگي نخواهند داشت؟ آيا بهطور كل اجتماع نقيضهها كه در اينجا حضور «امبر» در خانواده عنصر آب يعني كاراكتر ويد (با صدا پيشگي مامودو آتيه) است مقدور و امكانپذير است؟ انيميشن «عنصر» در وصف و كنار هم چيدن ضديتها بسيار استادانه عمل ميكند و چهار عنصر را چه از نظر ذاتي سرد باشند و چه گرم، در كنار يكديگر در صلح و صفا قرار ميدهد. حتي در رابطهسازي بين دو كاراكتر امبر (آتش) و ويد (آب) مناسبات شيمیايي بين آنها را نيز لحاظ مينمايد و برونيات منطقي شده «امبر» را در كنار درونيات احساسي شده «ويد» به صورت عشقي متناقض، چفت و بست ميدهد. هر چه بيشتر از دقايق انيميشن ميگذرد، وجوه انساني مختلف در اين عناصر براي مخاطب مشخص و محرز ميگردد. تماشاگر در مييابد كه خروش خشم «امبر» از سر و كله زدن با مشتري در كنار فوران اشك «ويد» از مرور خاطرات خانوادگي بايد در نقطهاي به تعادل و ميانه اين دو نيمه گمشده برسد. انيميشن از اين طريق شخصيتهايش را به شكل ناخودآگاه به خودآگاهي كامل از خويشتن و خودباوري ميرساند. انيميشن در سير روايت بر پايه رخدادها بسيار سرگرمكننده و قصهگو عمل ميكند. از چگونگي آشنايي «امبر» با «ويد» به دليل نشتي لولههاي مغازه، تا چرايي پلمب مغازه و چيستي ادامه كار مغازه توسط «امبر» و چندوجهي بودن امور فرهنگي و قومي بين آب، آتش، هوا و خاك (هر كدام دايره لغات مخصوص به خود را دارند)... همه و همه جهاني انساني را شكل ميدهند كه زير چتر تفاهم و مسامحه زيست نمايند. چه ميخواهد مربوط به قشر بالانشين و متمول عنصر آب باشد، كه در استخر شخصي شيرجه ميزنند و چه مربوط به عنصر خاك باشند كه بلوغ را در سبزي و گل دادن مييابند و چه مربوط به عنصر هوا باشد، كه بر امور كلي شهري رياست دارند. ارجاعات و دلالتهاي عاشقانه انيميشن «عنصر» كه آميخته به طنازيهاي كمديماب عنصر آب (ويد) و عصبيتهاي تراژيكوار عنصر آتش (امبر) است، عشق را در يكي شدن و از خود بيخود شدن ميداند. آنجا كه در اثر طغيان سيل، آب و آتش در جايي محبوس شدهاند، نجات يكي ملزم به فدا شدن ديگري است و كاراكتر «ويد» تصميم ميگيرد كه به قول سعدي «بر آتش عشقت آب تدبير» بزند و موضوعيت خويش را قرباني ارتباط داغ خود با عنصر آتش نمايد. انيمشين «عنصر» در پايانبندياش كانون گرم خانواده «امبر» و اداي احترام تعظيم وار را به عنوان يك سنت قديمي مجددا مرور و آن را نيز چون عشق آب و آتش به كمال ميرساند.