سيمين سليماني
خيليها صداي گرم «دور مشو، دور مشو»ي او را شنيدهاند. صدايي كه بياعتنا به مرزها از تاجيكستان گذشت. دولتمند خالف (خال) موسيقيداني است كه آثارش در ايران هم طرفداران زيادي دارد. از دولتمند خالف به عنوان بزرگترين فلكسراي تاجيكستان ياد ميكنند و او را پدر سبك موسيقي فلك ميدانند. فلك نوعي از موسيقي مردمي جنوب تاجيكستان و همچنين بدخشان افغانستان به شمار ميرود و آنطور كه گفته ميشود با تلاش او ثبت فهرست ميراث ناملموس جهاني يونسكو نيز شده است. پس از درگذشت اين فلكخوان و فلكسراي بزرگ، بسياري از دوستداران موسيقي در ايران هم در فضاي مجازي بارها آثار او را بازنشر كردند و يادش را گرامي داشتند. شهرام ناظري هم در وصف او در صفحه مجازياش متني را منتشر كرد و نوشت: «استاد دولتمند خالف نابغه موسيقي شرق و فلكخوان بزرگ تاجيكستان خاموش شد. هنر والا و صداي آسماني استاد دولتمند خالف اعتباري بود جهاني براي آواز شرق و شعر فارسي.» يكي از دلايل محبوبيت آثار دولتمند خالف شايد همين توجه به اشعار و كلام است كه اغلب بر اساس اشعار مولوي و شاعران برجسته زبان و ادبيات فارسي، دري و تاجيكي تنظيم شدهاند. دولتمند خالف موسيقيدان سرشناس تاجيكي شامگاه روز يكشنبه ۲۹ بهمنماه در ۷۴ سالگي از دنيا رفت. درباره اهميت و جايگاه هنري دولتمند خالف با فرقت سعيد، خواننده تاجيكستاني گفتوگو كرديم.
در ابتداي اين گفتوگو درباره جايگاه هنري زندهياد دولتمند خالف بگوييد و مرتبه و دليل اهميت هنري ايشان را در موسيقي تاجيكستان براي مخاطبان ما بازگو كنيد.
در ابتدا بگويم كه استاد دولتمند با هر سبك و هر نوع موسيقياي، آوازخواني و اجرا ميكرد اما راه مستقيم و اساسي استاد دولتمند، فلكسرايي بود كه واقعا در اين زمينه نه تنها در تاجيكستان، بلكه در قلمرو فارسيزبانان، شناخته شده بود و هنرمند سرشناسي به شمار ميرفت. او واقعا نه تنها يك خواننده موسيقي سنتي بود بلكه آهنگساز هم بود؛ آهنگسازي كه بيشتر به اشعار مولاناي بلخي روي آورده بود. سويه ديگر هنر ايشان كه در آن شناخته شده بود، هنر نوازندگي ايشان بود. در حدي كه هرسازي را كه به دست ميگرفت چه در زمينه موسيقي سنتي و چه در موسيقي اروپايي، در چند دقيقه ميتوانست بر آن ساز تسلط پيدا كند و مثل يك استاد در زمينه آن ساز، زمزمهپردازي كند.
ساز يا سازهاي اصلي خودشان چه بود؟
استاد بيشتر با قيچك و دمبوره نوازندگي ميكرد؛ موسيقي فلك، براساس پردههاي ساز دمبوره توليد شده است يعني موسيقي فلك بهطور كلي مربوط به ساز دمبوره است. دمبوره در ولايت ختلان تاجيكستان، يكي از سازهايي است كه براي فلكسرايي استفاده ميشده و ميشود. ايشان هم كه بيشتر با ساز دمبوره مانوس بودند، صدا و هنرشان هم با اين ساز بسيار پيوند داشت و با صداي دمبوره، موسيقي فلك را بسيار خوب و بسيار عالي اجرا ميكردند.
در اينجا سوالي كه ممكن است براي مخاطبان پيش بيايد اين است كه فلك و موسيقي فلك چيست؟
فلك يك نوع موسيقي سنتي مردم تاجيك است كه بر اساس پردهبندي ساز دمبوره ساخته ميشود. شما در ايران به آن موسيقي دستگاهي ميگوييد و ما به آن موسيقي سنتي ميگوييم. موسيقي فلك، يك نوع موسيقي است كه ريشه در تاريخ موسيقايي مردم تاجيك دارد و در گوشه و كنار تاجيكستان، فلك را با سبك و سياقهاي مختلف ميسرايند مثلا اهالي بدخشان فلك را با سبك و سياق خودشان ميسرايند، در كولاب ديگرگونه اين سرايش انجام ميشود و در وادي زرافشان كه خود من از آنجا هستم هم فلك سرايي وجود دارد اما جاي اصلي فلك سرايي، شورآباد كولاب است كه استاد دولتمند هم در آن جا زاده و متولد شده است. اگر بخواهم اين موسيقي فلك را براي مردمان و موسيقيشناسان و سخنوران ايران معرفي كنم بايد بگويم كه در ايران استاد دولتمند خالف را به نام هنرمند تاجيك خواننده دور مشو ميشناسند. من فكر ميكنم كه پيوند با مولانا و استفاده از اشعار مولانا در موسيقي فلك، ايشان را مشهور كرده و براي دولتمند، نام و شهرت آورده است و از اين رو ميتوان گفت كه بعد از آدينه هاشم كه يكي از هنروران بسيار خوبِ فلكسراي تاجيك بود، راه و روش دولتمند، فلك صوفيانه بود كه توانست با خوانشي صوفيانه در دل و ديده مردم جاي بگيرد.
قطعه «دور مشو» كه در ايران بسيار معروف است، در چه دستهاي قرار ميگيرد؟ بيشتر درباره آن بگوييد.
اين يك نوع موسيقي است كه دولتمند شخصا روي آن اشعاري گذاشته است. فلكي كه ما در نظر داريم، خواندنها و ضرب و اصول جداگانه و متفاوتي دارد اما بايد بگويم كه ناله، سوز و دردي كه دولتمند با غزل «دور مشو» روي اشعار مولانا آورد، در ريشه با فلك همبستگي بسياري دارد.
يعني با اصول و ريشههاي فلكسرايي، شعري از مولوي را روي اين كار گذاشتهاند، درست است؟
بله، دقيقا همين طور است.
استاد دولتمند در ايران هم طرفدار داشتند، حتي با هنرمندان ايراني هم همنوازي و همكاري داشتهاند؛ به نظر شما شهرت ايشان در كشوري مانند ايران ناشي از چيست؟
همانگونه كه ميدانيد ما با هم يك فرهنگ مشترك داريم و از يك ريشه و يك جاي هستيم و چه بخواهيم چه نخواهيم، هنر ما هم با هم پيوستگي دارد چون زبان ما مشترك است. از اين جهت فكر ميكنم كه صدا، هنر، نوازندگي و رامشگري دولتمند بر دل مردم ايران و قلمرو افغانستان راه يافته است و در اين مساله جاي شك نيست چرا كه ما از يك ريشه هستيم و احساسات ما از جاي مشترك آب ميخوريم و حتي فكر ميكنم كه همان صدايي كه استاد شجريان دارد هم ريشه در تاريخ گذشته قلمرو فارسيزبانان دارد و همچنين موسيقي كه از جانب استادان در افغانستان خوانده ميشود هم ريشه در فرهنگ فارسيزبانان دارد و همچنين در تاجيكستان. استاداني همچون دولتمند هر وقت آهنگ ميساختند يا آوازي سر ميدادند، براي مخاطبان فارسي زبان طوري بود كه انگار صداي خويشتنشناسي و هنري را ميشنيدند و اين صداها برايشان آشنا بود، همانگونه كه وقتي يك آوازخوان ايراني يا افغاني ميخواند آن موسيقي براي ما تاجيكيها نسبت به موسيقيهاي ديگر آشناتر است و فكر ميكنيم كه آن صدا را شنيدهايم و آن هنر را ميشناسيم. از اين رو فكر ميكنم رابطه و روابط هنري دولتمند با استادان ايرانزمين و هنر ايران نيز ناشي از همين موضوع است. در واقع چهچهه دولتمند بر دل آنها راه يافته است و هنر هنرمندان ايران هم به دل ما راه يافته است.
اما مساله اينجاست كه همه كساني كه آواز ميخوانند، نميتوانند قلمرو خود و مرزهاي جغرافيايي را اينطور طي كنند؛ همانطور كه اشاره كرديد، كساني مثل شجريان يا دولتمند يا سرآهنگ و... هستند كه هنرشان از مرزها عبور ميكند.
بله، اينها واقعا از مرزها عبور كردند، اگر ما اين سه استاد يعني استاد سرآهنگ، استاد شجريان و استاد دولتمند را در نظر بياوريم ميبينيم كه ريشهها در هنر اين افراد وجود دارند اما با اينكه موسيقي سنتي همانند ديگر سبكها و انواع ديگر موسيقي، هم در ايران و هم در تاجيكستان و افغانستان جايگاه خود را دارد متاسفانه گويا به اين نوع موسيقي فشار آورده ميشود اما در حال حاضر اين موسيقيها همچنان زنده هستند و وجود دارند و فكر ميكنم وقتي اين موسيقيها رشد ميكنند كه چنين استاداني به دنيا ميآيند و دوامدهنده و ادامهدهنده كار موسيقي سنتي در اين سه قلمرو ميشوند. حضور اين افراد در قلمرو فارسي زبانان غنيمتي است.
هنر موسيقي علاوه بر اين چالش ساختاري، با يك معضل ديگر هم حداقل در ايران و افغانستان روبروست و آن هم موضوع عدم حمايت دولتهاست. اين وضعيت در تاجيكستان چطور است؟
در تاجيكستان، دولت و حكومت نسبت به موسيقي سنتي، يك نوع همكاري، غمخواري و دستگيري دارند از اين رو در آنجا رشد موسيقي سنتي كمتر با چالش مواجه شده است و اگر در تاجيكستان هم فشار بر روي موسيقي ميبود به نظرم، نميتوانستيم هنرمندان و اشخاصي مثل دولتمند پيدا كنيم. حداقل تعدادشان خيلي كمتر ميشود، موسيقي سنتي بايد محافظت شود و پشتيبان داشته باشد چرا كه اگر پشتيبان نداشته باشد، نميتواند رشد كند.
سپاسگزارم. در پايان از آشنايي خودتان با استاد دولتمند بگوييد.
باعث افتخار من است كه سالها با استاد دولتمند خالف در گروههاي هنري و موسيقي سنتي همكار بوديم به اين صورت كه من مديريت بخشِ گروهي و آنسامبل دسته شش مقام را بر عهده داشتم و استاد دولتمند خالف هم مديريت آنسامبل و دسته فلك را عهدهدار بودند؛ حتي اتاقهاي ما خيلي به هم نزديك بود بهطوري كه ما همكاريهاي تنگاتنگ هنري هم با يكديگر داشتيم. در واقع ما در يكجا كار ميكرديم. زماني كه ما در آنجا و در كنار هم بوديم در برنامهريزيهاي ما و تقويم تاجيكستان، ۱۲مه ميلادي روز شش مقام و دهم اكتبر ميلادي روز فلك بود و در اين دو جشن كه از طرف دولت و حكومت راهاندازي شده است، استاد دولتمند در برنامهريزي شش مقام ما با فلكسرايي هنرنمايي و هنروري ميكرد، ما نيز در روز فلك با موسيقي شش مقام با ايشان همراه ميشديم و همجاي بوديم. در موسيقي ما، شش مقام و فلك، ريشههايي در هم دارند و تا حدودي به هم تنيده هستند. من از هنر استاد دولتمند آگاه بودم و باعث افتخارم است كه سالهاي زيادي با استاد دولتمند همراه بودم. با ابتكار رييسجمهور ما «امام علي رحمان» فلك و شش مقام در فهرست فرهنگي يونسكو وارد شد، فكر ميكنم به نوعي در تاجيكستان شور و شوق به اين دو بيشتر شد. اين موسيقي هم مورد توجه مردم قرار دارد و هم دولت و حكومت و اينها باعث افتخار ماست. روانش شاد باد چرا كه دولتمند براي فلك كاري انجام داد كه پيكرهاي شده كه از باد و باران گزند نمييابد.