برگرديد
اصغر زارع كهنمويي
مخاطب اين متن كساني هستند كه به هر دليلي، از كلمه «راي» نفرت دارند و هر گونه گفتوگو درباره انتخابات را برنميتابند. من آنها را ميفهمم؛ من ميدانم اين گريز غمانگيز چگونه و چرا بر ذهن و جان آنها نشسته است. من به آنها ميگويم من هم در كنار شما هستم و همانند شما روح و جانم زير انواع ناكاميها له شده است، ناكاميهايي كه بزرگتر از تلاش ما هستند و ربطي به ما ندارند. ناكاميهاي ما نتيجه ناكارآمدي كساني است كه فكر ميكرديم يار ما خواهند شد، آنها يا نخواستند يا نتوانستند. يا ما اشتباه فكر ميكرديم، آنها اساسا يار ما نبودند. حتي برخي از آنها پا روي شانههاي نحيف ما گذاشتند و بالا رفتند و ما را در رنج بيحساب رها كردند. ما درد ميكشيم، ما عصباني هستيم، ما عميقا نااميد هستيم و فكر ميكنيم ديگر هيچ كاري نميشود كرد. اگر اينگونه هستيد، لطفا در ميان خودتان براي يك نفر هم جا باز كنيد. من هم مثل شما هستم. نه، بدتر از شما، نااميدتر از شما، غمگينتر از شما، عصبانيتر از شما و اين جملات من، اما ندارد. اينها را مطلق و محض نوشتهام.
در ميانه اين همه غم و ترس و نااميدي و ناكامي، من «نگران» هم هستم، نگران تجربه بلاهايي هستم كه در «تاريخ» خواندهام. من دوست ندارم هر ترومايي را كه خواندهام، تجربه كنم. من نگران تكرار فجايع سهمگين بشري هستم. يك مثال ساده ميزنم؛ ما در تاريخ، درباره بازار هولناك بردهفروشي خوانده بوديم اما هرگز فكر نميكرديم، روزي به چشم ببينيم كه دختران زيباي خاورميانه را زنجير بكشند و حراج كنند. ما اين تصاوير وحشتناك را ديديم. در مريخ و آن سوي قطب هم نديديم، بيخ گوشمان ديديم. در بينالنهرين ديديم، جايي كه تمدن و مدنيتش در دورههاي مختلف شهره تاريخ است. عدهاي نگران فرجام روانشناختي رويافروشي هستند. من ميگويم اي كاش ميتوانستيم رويا بفروشيم. من مثل شما نااميدم. حيف كه هيچ رويايي براي فروش ندارم. به جاي رويا، نگرانم، من نگران زيستن در متن داستانهاي مخوفم. نگاه كوتاه و بدون درنگ به ليستهاي انتخاباتي اين روزها، كافي است تا بفهميم خطر بازگشت به تاريخ و سقوط آزاد در جهنم، از رگ گردن به ما نزديكتر شده است. هيچ زماني، در هيچ دوره انتخاباتي (ميدانم از اين واژه بدتان ميآيد)، لشكر افراط اينگونه محكم و اينقدر مطمئن صفآرايي نكرده بود. آنها از دل عصبانيت و نااميدي ما برآمدهاند، آمدهاند تا در نبود ما و در قهر ما، مجلسِ قانونگذار را فتح كنند.
آمدهاند بگويند، چه بپوشيد، چه بخوريد، چه دارويي مصرف كنيد، چه بخوانيد، چقدر بزاييد، چه ببينيد، چه بخواهيد و چه باشيد. راضي به اين هستيد؟ راضي به اين هستيد كه براي همه حوزههاي خصوصي و عمومي شما قانون تصويب كنند؟ ما پردهاي از خيزهاي بزرگ آنها براي ساخت جامعه مطلوبشان را ديدهايم. آنها اصحاب صيانتند. تصويب جريمه پوشش شما و همراهانتان در خودروي شخصي خودتان يك از هزار است. ميتوانيد جريمه بدحجابي را ندهيد؟ راستي ميدانيد اين جريمهها را چه كساني و كي مصوب كردند؟ همانها كه در شرايط بياعتنايي و قهر ما، اكنون پيشاپيش، پيروزي خود را جشن گرفتهاند. آنها دقيقا فرداي جنبش مهسا براي پوشش من و شما جريمه تعيين و اجرا كردند. آنها ميتوانند و حق دارند، چون ما در اوج عصبانيت، يك تصميم اشتباه گرفتيم. ما حق امضا را به آنها داديم.
آنها اقليتهايي هستند كه از درون بياعتنايي و قهر ما برآمدهاند و اكثريت نهاد قانونساز مجلس را دراختيار گرفتهاند و درست بعد از جنبش خياباني مهسا، قانونهايي تصويب كردند كه تا پيش از اين، تصورش هم ممكن نبود. بله؛ آنها براي موهاي زنان ايران، جريمه تعيين كردند و اجرا هم كردند و جنبشي كه صدها خيابان را در سراسر دنيا اشغال كرد، براي جلوگيري از مصوبات اين اقليت قدرتمند، ناكام ماند. ناكام ماند چون در دولتهاي كنوني، بروكراسي قدرتمندتر از خيابان است. هر زمان ما عصبانيها و نااميدها بروكراسي را رها كرديم، اقليتهاي راديكال سربرآوردند.
من نيامدهام بگويم راي بدهيد؛ ميخواهم بپرسم در قهر خود، كي و تا كجا پيش خواهيد رفت؟ چگونه و چقدر ميتوانيد تصويب و اجراي قوانين افراطگرايانه را تحمل كنيد؟ يك چهار سال ديگر را تصور كنيد، محدوديتهايي را تصور كنيد كه ميتواند شما را از قهر خود به شدت پشيمان كند اما آن زمان احتمالا بسيار دير خواهد بود.
اكنون ميگوييد راي هم بدهيم، چندان فرقي نميكند. من يقين دارم در ذهن تاريخمند خود چنين فكر نميكنيد. مجلس معتدل هرگز جرم و جريمه براي حجاب زنان تصويب نميكند. اين تنها يك جريان افراطي است كه سوداي جامعه مطلوب خود را دارد و اگر فضا را دراختيار بگيرد، جامعه را شخم ميزند. متاسفانه همانطور كه اعتدال در اين كشور ريشه دارد، اقليت افراطي هم ريشه قدرتمندي دارد، اقليتي كه هرگز مانند امروز، اقتدار و قدرت نداشته و دوست دارد خود را صاحب مملكت و نماينده اصلي حاكميت بخواند. افراطگرايان يك واقعيت در جامعه هستند اما عقلانيت موجود در جامعه و حاكميت، فراتر از تمناي آنان است. ما چارهاي جز مقابله با سيل ويرانگر افراطگرايي نداريم. راهش خيابان نيست چون گذشته نشان داده خيابان آنها را قدرتمندتر ميكند. راهش انفعال و خانهنشيني هم نيست. خانهنشيني ما آنها را صدرنشين ميكند. راهش تمركز صرف در روشنفكري و فعاليت جامعهمحورانه هم نيست. يادمان باشد انتقادهاي شما اثري در مسير قانونگذاري و اعمال قانون توسط آنها نخواهد گذاشت ولي قوانين آنها فعاليتهاي اثربخش جامعهمحورانه شما را
به شدت محدود خواهد كرد.
انتخاب «عقلانيت حداقلي» در برابر «افراطگرايي حداكثري» تنها مسير پيش روي جامعهاي است كه اگر نجنبد، ممكن است آيندهاي هولناك را تجربه كند. بله ميپذيرم كه كانديداهاي پيشنهادي نخبگان دلسوز كمشمار اعتدالگرا، حتي ممكن است روزنهگشا هم نباشند يا قدرت و فرصت روزنهگشايي نداشته باشند، اما مطمئن باشيد روزنهبند هم نخواهند بود. وجود كانديداهاي متعدد خردگرا و غيرراديكال در سراسر كشور، يك ظرفيت و امكان حداقلي است كه همين انتخاباتِ پرانتقاد، پيش پاي ما گذاشته است. مطمئن باشيد اگر اعتداليون خردگرا به مجلس بروند، هيمنه افراطگرايي در هم ميشكند، اتفاقي كه ميتواند گشايشهاي بزرگي را در آينده براي جبهه اعتدال ايجاد كند. تاريخ ما از اين تجربههاي نجاتبخش زياد دارد. افراطگرايي در ايران هميشه به قله رسيده اما در قله ماندگار نبوده است.
مساله ما ابدا انتخاب بين بد و بدتر نيست. مساله، انتخاب بين حيات و ممات است، تلاش و تنازع براي بقا است. همه ميدانيم در چه شرايط منطقهاي، جهاني و داخلي حساسي قرار گرفتهايم. در اين شرايط سپردن نهاد قدرتمند مجلس در دست افراطيها بسيار ترسناك است. ميتواند تجربههاي ويرانگري را به كشور ما تحميل كند.
اين دعوت به راي نيست؛ يك التماس مسوولانه و تمامعيار است. من عصبانيت شما را ميفهمم. ميدانم نااميديد. ميدانم فكر ميكنيد مجلس ديگر اثرگذار نيست اما صادقانه ميگويم، ما روزهاي بسيار نگرانكنندهتري را پيش روي كشور داريم. بايد دست به انتخابهاي بسيار سختي بزنيم. چارهاي جز بازي در زميني كه مساعد نميدانيم، نداريم.
اين متن نه از منظر يك فعال سياسي اصلاحجو، بلكه از نگاه يك شهروند نگران نوشته شده. شهروندي كه نگران سقوط كشور در سياهچاله راديكاليسم است. مشفقانه به نخبگان سياسي كشور توصيه ميكنم در شط رنج، شطرنج بازي نكنيد. گاهي لازم است از ايدهها و تشكلهاي سياسي خود دور بشويد و براي نجات كشور و منطقه، يك تصميم جسورانه بگيريد. بياييد مجلس ملي تشكيل بدهيم و عقلانيت و اعتدال را به كشور بازگردانيم. مردم بارها اين تصميم جسورانه را در «همين ساز و كار انتخاباتي» گرفتهاند. مردم در دورههاي مختلف ازجمله در سالهاي ۷۶، ۷۸، ۸۰، ۹۲، ۹۴، ۹۶ سليقه و نگاه خود را با صندوق راي بر سپهر سياسي كشور اعمال كردهاند و حاكميت هم بر نظر مردم تمكين كرده است. اثرات عيني اين تصميم دستهجمعي مردم در رشد اقتصادي دولت خاتمي و گشايشهاي بينالمللي در دولت اول روحاني، تصويب قوانين مترقي و دفاع از آزاديها در مجلسهاي ششم و دهم قابل انكار نيست. نميگويم در دورههاي يادشده، همه چيز گل و بلبل شده اما تفاوت ميان آن و اين، از زمين تا آسمان است.
نخبگان سياسي نبايد مردم را رها كنند و مردم نبايد صندوق را رها كنند و حاكميت نبايد، مردم، نخبگان و صندوق را رها كند. صندوق مهمترين سرمايه و اندوخته قرن رنج براي ما است كه متاسفانه اهميت و جايگاه آن در يك اتحاد نانوشته، توسط بخشي از مردم، بخشي از نخبگان سياسي و بخشي از حاكميت ناديده گرفته شده است. مردم، نخبگان سياسي و حاكميت بايد براي حفظ زندگي، صندوق را با دل و جان حفظ كنند و مجلس را به جريان ضد مجلس نسپارند. اقتدا به عقلانيت، تنها راه مفاهمه ميان همه گروههاي سياسي براي توسعه كشور و حفظ منافع عمومي است. حذف و كنارهگيري جريانها و خالصسازي و خالصشدن فضاي حاكميتي، قدرت تدبير را كم ميكند، نظم سياسي جامعه را بر هم ميزند و آشفتگي خسارتباري را بر جامعه تحميل ميكند. در وضعيت پرآشوب ملي و منطقهاي، بدون اتخاذ سياست مبتني بر عقلانيت و اعتدال و مفاهمه، همه مردم و گروهها حتي افراطگرايي مستقر هم آسيب شديدي ميبينند.