لیلا شوقی
مثل برگ خشک پاییزی، با ضربهای میافتند و میمیرند، به ناگاه. صدای خشخش جارویشان اما تا مدتها در ذهن خواهد ماند، تا دوباره خبری برسد، پاکبان دیگری، جان عزیزش به خاطر بیاحتیاطی خودرویی، در تاریکی سیاه پایتخت، گرفته شود؛ این محتملترین اتفاق است، زمانی که شبهای تهران، به خاطر صرفهجویی، تاریک است و چراغهایش، یکی در میان خاموش، پاکبانان از لباس مناسب بیبهرهاند و لباس شب تاب به تن ندارند و خلاف قانون، پیمانکاران شهرداری به جای این که در بزرگراهها از خودروهای شستوشو و نظافت استفاده کنند، از پاکبانان استفاده میکنند و بدتر این که آمار و مطالعه دقیقی از جان باختن و پاک شدن شان از صحنه زندگی، از مجروحیت و در کل از ایمنی شغلی سرمایههای انسانی شهرداری، وجود ندارد. هرچند که قانون جدید ابلاغ شده است برای حمایتشان، عمر قانون اما کوتاه است و طفل نوپا تا جان بگیرد، جانها تهدید میشود و یا از دست میرود.ساعت 2 بامداد بیستم بهمنماه زمانی که الیاس محمدی پاکبان 22 ساله، از میله بالا رفته و با دقت مشغول پاک کردن پرچمهای کشوری که مهاجر آن است، بود، حتی برای یک لحظه هم فکرش را نمیکرد که لحظات آخر عمرش را میگذراند. چند دقیقه بعد، پژویی پارک کرد، فردی عصبانی از خودرو پیاده شد و الیاس را پایین کشید و بدون این که توجه کند به لباس نارنجی او و یا بدون این که به گفته دوستان و همکاران الیاس گوش کند، با او درگیر شد و درنهایت زندگیاش را پایان داد و او را از بالای پل نیایش، پایین انداخت. هرچند که حالا قاتل الیاس دستگیر شده است و ادعا کرده که فکر میکرد، الیاس در حال اهانت به پرچم کشورش است، الیاس اما حالا به میانه زندگی نرسیده، ناکام از دنیا رفته است. حالا اسم و عکس جوان ناکام در فضای مجازی دست به دست میشود و بسیاری به خونخواهی بلند شدهاند؛ هرچند که رییس مجلس شورای اسلامی از ماجرای قتل خبری ندارد اما شهردار، قول داده است به پیگیری حق و حقوق این پاکبان جوان. به خاطر همین است که به سراغ افرادی رفتیم که با مشکلات شغلی زیادی دست و پنجه نرم میکنند؛ مهمترین مشکل آنها نداشتن امنیت شغلی، تصادف و آسیب خودروهاست.
جانی که به راحتی پاک میشود
درست 2 روز قبل از قتل الیاس، در 18 بهمنماه امسال، پاکبانی در یاسوج، در محدوده شرفآباد، درست زمانی که مشغول به خدمت بود، بر اثر تصادف، مجروح و به بیمارستان منتقل شد؛ 14 بهمنماه هم پاکبان دیگری در یاسوج در محدوده بلوار قرنی و در شیفت شب، به خاطر بیاحتیاطی یک راننده تصادف کرد، پاکبان را به بیمارستان منتقل کردند و چون به موقع منتقل شده بود، از مرگ نجات پیدا کرد. بهمن فرجزاده پاکبان 63 قیامدشت اما مانند این پاکبانها خوششانس نبود. دهم بهمنماه امسال رانندهای با او تصادف کرد و متواری شد، شاید اگر این پاکبان همان زمان به بیمارستان منتقل میشد، او حالا در کنار خانوادهاش، 5 فرزندش بود. درست است که بهمن، ماه بدی برای پاکبانان بود و جان بسیاری از آنها در این ماه از دست رفت، از ابتدای سال اما جان پاکبانان زیادی تهدید شد. 28 فروردین، یونس ربیعالاولی پاکبان قمی، در تاریکی شب، زمانی که در حال انجام وظیفه بود، به خاطر بیاحتیاطی راننده یک خودروی سواری، جان باخت. 19 اردیبهشتماه، رانندهای در بندرعباس، جان علی اسماعیلی را گرفت. در 26 خردادماه، پاکبان تهرانی که در ساعات ابتدایی بامداد، در حالت تمیز کردن مسیر بیآرتی بود، با خودرویی که در مسیر ممنوعه در حال تردد بود، برخورد و جان باخت. 4 مردادماه، راننده مشهدی خوابآلود، 3 پاکبان را مجروح کرد. 2 نفر از این پاکبانان پس از درمان مرخص شدند اما یکی از آنها زیاد خوششانس نبود تا مرگ به استقبالش بیاید.
در 24 شهریورماه پاکبان همدانی در حین کار و براثر برخورد با جرثقیلی که نیوجرسی را جابهجا میکرد، جان خودش را از دست داد. 10 آبان ماه اما اتوبوس بینشهری زمانی که داشت از محوطه ترمینال شهری ارومیه با سرعت غیرمعمول خارج میشد، پاکبان 23 ساله را زیر و جانش را گرفت. 5 دیماه، سناریوی تکراری خودرویی که پاکبانی را زیر میگیرد، در قزوین تکرار شد. 14 روز بعد، 29 دی ماه، در تبریز علی طبال، زمانی که در حال جمعآوری زباله بود، بر اثر برخورد یک خودروی سواری در محور شمالی خیابان فارابی جان باخت.
اینها حوادثی است که امسال مرگ را برای چندپاکبان به همراه داشته، تصادف و مجروحیت که الی ماشاءالله است. تنها آن دسته از مجروحیتهایی رسانهای میشوند که مقام شهرداری به دیدار و دلجویی رفته است؛ درست مانند اصغر آدیبیگ پاکبان منطقه 7 که در حین خدمت، مجروح شد و مسئولان شهرداری به دیدنش رفتند تا عکسش در همه جا منتشر شود. همه پاکبانان مجروح اما این قدر خوششانس نیستند.
مجروحیت همیشگی
چراغهای اتوبان همت، یکی در میان، روشن است، خروجیها اما تاریک است. رانندهها از خروجیها که میگذرند، باید ترمز بگیرند و چشم شوند برای دیدن، با اندک نوری که خودرویشان روشن کرده، فقط جلوی پا قابل دیدن است. علی، از میان درختان و تپهها، با جاروی بلندش همین جا، در همین نوری که نیست، کار میکند. خودروها بیتفاوت از او، با سرعت عبور میکنند، باد تندی که از عبور آنها میآید، علی را اندکی جابهجا میکند. علی، 45 سال سن دارد و حالا 10 سالی میشود که پاکبان آلودگی شهری پایتخت است. او درددلها دارد از شیفتهای شبش. به یاد دارد، 5 سال قبل، ساعت 4 صبح، مشغول کار خودش بود، خودرویی با سرعت گذشت و خورد به او. او البته خوششانس بود، دستش خورد به خودرو. دستش شکست و 2 ماه در گچ بود. دوست علی، اما مانند او خوششانس نبود، زمانی که با خودرویی تصادف کرد و پاهایش کرخت و بیحرکت ماند تا توان راه رفتن را از دست بدهد و هم دل و همنشین ویلچر شود. علی تعریف میکند که اغلب پاکبانها، زخم خوردهاند از خودروها و نه، از عوامل محیطی دیگری. یک روز، زباله تیزی در دستانشان فرومیرود و آنها را زخمی و آلوده میکند و روز دیگری، خودرویی از رویشان عبور میکند.
قدشان کوتاه است، هر دو خوش خنده، کنار هم میایستند و جواب میدهند، محمد و سلمان که در دهه 60 زندگیشان قرار دارند و حالا سالهاست دست به جارو، برای تمیز شدن شهر تلاشها میکنند. محمد دستش را نشان میدهد، جای بخیه هنوز در دستانش است، میگوید که در 23 سال خدمت، 4 بار دستش و یک بار یکی از انگشتان پایش شکسته است؛ پیمانکار همیشه او را به درمانگاه و بیمارستانی برده و هزینهها را پرداخت کرده است. سلمان اما خوششانستر بوده است. جز 2 بار، شکستن انگشتان، مجروحیت دیگری، به سراغش نیامده است. او اما زیاد زخم برداشته است. دستمزد سلمان و محمد، 7، 8 میلیون تومان است. خرج یک زندگی سخت با سفرهای که خیلی از مواقع خالی است.
وضعیت نامطبوب
مقالات و یا گزارشهایی از پاکبانان تهرانی وجود ندارد و شاید اگر هم وجود داشته باشد، منتشر نشده است اما بررسیای در سال 94 و در تبریز انجام شده که نتایج مساعدی را منتشر نکرده است. نتایج این مطالعه نشان میدهد که 36.7 درصد پاکبانان در 2 سال گذشته، حداقل یک حادثه را تجربه کردهاند. 20.7 درصد پاکبانان کمردرد و 10.7 درصد مشکلات پوستی را تجربه کردهاند. 81.26 درصد از پاکبانان مورد مطالعه دارای وضعیت نامطلوب ایمنی هستند؛ در این میان و در مولفه ایمنی و بهداشت، مشکلات لباس کار و سایر لوازم حفاظتی از درصد بالاتری برخوردارند؛ 80 درصد از پاکبانان تبریزی، از لباس نامطلوب استفاده میکنند. نظرسنجی دیگری که در مشهد انجام شده است، نشان میدهد که تقریبا همه پاکبانان مشهدی، دارای لباس کاریاند، 66 درصد دارای کفش کاری و لباس کاری هستند، 43 درصد دارای لباس کار، کفش کار و دستکشاند و تنها 12 درصد، دارای لباس کار، کفش کاری، دستکش و ماسک هستند. البته در تحقیق شهر مشهد تقریبا مشخص نشده است که لباسهای کاری شبنماست یا نه.
یکی از مولفههای مهم پژوهش، مسئله نور است که طبق این بررسی، خیابانهای تبریز تنها از 48 درصد نور کافی برخوردارند و در مشهد هم مسئله نور، از اهمیت چندانی برخوردار نبوده، چون مورد مطالعه قرار نگرفته است. در تهران اما حالا چند سالی میشود، نورهای بزرگراهها یکی در میان روشنند و یا نه، به کلی خاموشند تا پاکبانی که لباس شبرنگ هم ندارد، در تاریکی شب در زمانی که به دنبال نان حلال است، خودرویی او را زیر بگیرد، مجروحش کند و یا نه جانش را بگیرد.
در دست اقدام
«آمار نداریم.» این حرف مهدی بابایی، عضو کمیسیون سلامت، محیطزیست و خدمات شهری شهر تهران است، این که آماری از پاکبانان مجروح و یا کشته شدهای که از ابتدای سال، هر شب جانشان در خطر است، وجود ندارد. هرچند که او به اعتماد میگوید، قوانین و دستورالعلهایی به تازگی تنظیم شده است تا پاکبانان ایمنتر کار کنند.
او از قانونی میگوید که عمر ابلاغش حدود 2 ماهه است و براساس آن، پیمانکاران باید تجهیزات ایمنی مناسب پاکبانان از جمله لباس شب رنگ، کفش، دستکش و ماسک را تامین کنند. مهمترین از آن اما این است که هیچ پیمانکاری حق ندارد، پاکبانی را مجبور کند تا جارو به دست، در حاشیه بزرگراه به کار بگیرد.
اتفاقی که رسما و در عمل، آنچه که مشاهدات میدانی ما نشان میدهد، اجرا نمیشود. البته که بابایی معتقد است، عمر این ابلاغیه کوتاه است و به مرور هم شهروندان شاهد اجرایی شدن آن میشوند و هم پاکبانان شغل ایمنتری را تجربه میکنند. سوال اما این است که قانون با پیمانکار متخلف چه کار میکند؟ بابایی توضیح میدهد که برای بار اول توبیخ و هشدار در انتظار متخاطی است، جریمه و پایان همکاری با شهرداری در همکاریهای بعدی قرار دارد. اگر هم پاکبانی با تیر غیب مجروح شود، نقص عضوی شامل حالش شود و یا این که نه، جانش را از دست دهد، این پیمانکار است که باید هزینهها را پرداخت کند.
قانون نوپا اما فعلا فقط در حد کلام است و اجرایی نشده است تا دوباره از نو، خودرویی تند و سریع براند و پاکبانی را که نه لباسش مناسب کار است و نه باید در آنجا باشد برای تمیز کردن، جانش تهدید شود و یا شاید نه، بدتر، فردی به خیال خودش، پاکبان را از پل پرت کند و جان جوانش را بگیرد.