• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۲ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5712 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۹ اسفند

آموزش و پرورش و عدالت ساختاري

محمد ملاکی

سهم كودكان خياباني، خواستن توانستن نيست!!

 جامعه‌اي كه ساختار آن با قوانين و سياست‌هاي عادلانه پشتيباني و حمايت مي‌شود، موسسات و نهادهايي مي‌طلبد كه در آنها نسبت به حقوق شهروندان تبعيض ناموجه صورت نمي‌گيرد. تبعيض ناموجه زماني رخ مي‌دهد كه شهروندان از منافع سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي و... به خاطر موقعيتي كه آنان دخالتي در به وجود آوردنش نداشتند محروم مي‌شوند. براي مثال، اگر در جامعه‌اي افراد يك قوميت و طبقه خاص صرفا به اين جهت كه در يك قوميت و طبقه خاصي به دنيا آمده‌اند از منافع اجتماعي و سياسي خود بي‌نصيب شوند يك تبعيض و ناعدالتي ساختاري رخ داده است. عموم ناعدالتي‌هاي ساختاري به سبب غلبه و سلطه‌اي صورت مي‌گيرد كه يك گروه به شكل نامنصفانه‌اي بر گروه ديگري از جامعه روا مي‌دارد. فراهم آوردن عدالت ساختاري اميدپرور است چون اولا به خودي خود امري مطلوب است و نفس تلاش براي برقراري عدالت اخلاقا امري نيكوست. ثانيا، و شايد مهم‌تر، عدالت ساختاري اميدآور است چون نتيجه‌اي مطلوب دارد: اعتماد و امنيت براي جامعه مي‌آورد. براي شهروندان خاطر امن فراهم مي‌كند و اين خود البته آغازي اميدبخش است. مولانا راست مي‌گفت كه «اميد سرِ راهِ ايمنيست ». شهروندان يك جامعه وقتي با ساختاري عادلانه مواجه مي‌شوند كه مي‌توانند حق خود را بي‌زحمت بستانند رفته رفته خوش‌بين مي‌شوند و بذر اميد در ذهن و ضمير آنان كاشته مي‌شود. هر چه سركوب و سلطه و ناعدالتي‌هاي ساختاري كمتر شود اعتماد شهروندان بيشتر مي‌شود و به شكل خودجوش اميد،‌زاده مي‌شود.به هر‌حال مساله اول اينكه « خواستن توانستن نيست » چرا كه يكي از فاجعه‌بارترين ويژگي‌هاي نظام آموزشي در ايران، سخت و غيرمنعطف بودن آن است به گونه‌اي كه نمي‌تواند تن سنگين و تنبل خود را در واكنش به آنچه در جامعه مي‌گذرد تكان دهد و اقدام مناسب كند: سن اعتياد در جامعه به طرز ملموس و فاجعه‌باري كاهش مي‌يابد و به سنين دانش‌آموزي مي‌رسد ولي نظام آموزشي همچنان در حال ياد دادن نام بزرگ‌ترين صحراي تركمنستان است.
شبكه‌هاي اجتماعي موبايل‌محور، تمام جامعه را در بر مي‌گيرند، ولي نظام آموزشي هنوز اصرار دارد كه دانش‌آموزان نام كتاب‌هاي قيصر امين‌پور را حفظ كنند.
بيماري‌هاي مرتبط با تغذيه نامناسب در جامعه تشديد مي‌شوند، اما نظام آموزشي از معلمان مي‌خواهد حفظ كردن نام فلان باكتري‌ها را به دانش‌آموزان تحميل كنند.
طلاق گسترش مي‌يابد و درصد قابل توجهي از دانش‌آموزان با پدر يا مادرهاي جدا شده از هم زندگي مي‌كنند، ولي نظام آموزشي به جاي دادن آموزش‌هاي لازم به اين دانش‌آموزان، مي‌خواهد تانژانت و كتانژانت را مرور كنند.البته نمي‌گوييم هيچ كدام از اينها را ياد ندهند (هر چند كه برخي آموزه‌ها اساسا بيهوده هستند) ولي نكته اينجاست كه سيستم عريض و طويل آموزشي به حدي كند و سنگين است كه نمي‌تواند همراستا با نيازهاي كنوني، عكس‌العمل نشان دهد، چه رسد به پيش‌بيني نيازهاي آتي؟!
تا زماني كه سيستم آموزش و پرورش و نيز آموزش عالي مبتني بر محتواي دستوري، كتاب‌هاي درسي سفارشي و محفوظات و امتحانات باشد و كار چنداني با آنچه در جامعه مي‌گذرد نداشته باشد، به موسسه‌اي مي‌ماند كه در عصر تلفن و رايانه و اينترنت، همچنان درگير پرورش كبوتران نامه‌رسان است و اتفاقا خيلي هم جدي و سختگيرانه اين كار را مي‌كند.
 مساله دوم در تبيين عدالت ساختاري شكاف طبقاتي در ايران است كه آموزش ركن اصلي آن است. پژوهش‌هاي ميداني بيانگر آن است كه در سال تحصيلي گذشته اين شكاف بين دهك بالا و پايين جامعه براي پرداخت هزينه در حوزه آموزش، 68برابر بوده و طبق آمارهاي خام در سال 1402 به 82 برابر رسيده است. 
خيلي از دانش‌آموزان مستعد ما به خاطر ناعدالتي‌هاي ساختاري آموزش به فنا مي‌روند. 
در نظر بگيريد يك مدرسه دولتي در منطقه كم‌برخوردار با هزينه كرد يكي، دو ميليوني و نُرم كلاسِ 40 و 50 نفري آيا توان رقابت با مناطق برخوردار با هزينه‌هاي نجومي و با نرم كلاس 20 الي 22 نفره را دارد؟ هرگز...!!! مگر با احياي اصل ۳۰ قانون اساسي.
مساله سوم اينكه «اصالت» حلقه گمشده نظام آموزشي آموزش و پرورش ما شده!» 
اين نظام دايما «سعي در توليد نيازهايي دارد كه غيرضروري هستند و با تبليغات سعي در تبديل اين نياز‌هاي غير ضروري به نياز‌هاي ضروري است.»
اساس ناعدالتي ساختاري در آموزش و پرورش تضاد كاركردي آن است. در واقع تز و آنتي‌تز سيستم هرگز قادر به ارايه سنتزي قابل دفاع نمي‌گردد. آموزش و پرورش كشور ما موارد مربوط به معلم را به همه‌چيز ديگر ربط مي‌دهد و براي همين نمي‌تواند درك كند كه معلم كيست؟ چه چيز مي‌خواهد؟ نيازها و اولويت‌هاي او چيست؟ نبود بودجه، مشكل يا نگراني من معلم نبايد باشد، اما شما تمامي دغدغه مرا با استفاده از اخبار سايت‌ها‌ي گوناگون يا رسانه ملي يا جرايد و...... فقط مشكل معيشيتي نشان مي‌دهيد و براي همين معلم در اين جامعه مساوي است با فردي كه ناتوان در تأمين نيازهاي اوليه زندگي است، معلم فردي است تنبل كه فقط به تعداد روزهاي تعطيل مي‌انديشد و اصلا براي همين معلم شده است، معلم نمي‌خورد، نمي‌پوشد، درمان نمي‌شود، سفر نمي‌كند، مسكن ندارد، بدلباس و عبوس است و.......... تمامي تحقيرها براي معلم جامعه كه در اصل توليد‌كننده و مروّج دانش است، لذا معلم مساوي است با نابخردي!! لذا آموزش مساوي است با وقت هدر دادن و بيهوده‌ترين مقطع زندگي. چون مني كه در 20سالگي با سرمايه‌اي هنگفت صاحب يك پاساژ گرديده‌ام يا سلطان سكه و موز و اتومبيل و ارز و دارو و....... شده‌ام، اولويت برتر جامعه‌اي هستم كه از اصالت جامعه غفلت كرده و اصالت فردي را نيز بد تعريف كرده است.
ما براي تقويت اميد اجتماعي و سياسي محتاج عدالتيم. در جهت عدالت دويدن في‌نفسه اميد را تقويت مي‌كند. اگر در پي تقويت و تحكيم ساختارهاي اميدبخش در جامعه هستيم مي‌بايست به ساختارهاي عادلانه توجه ويژه داشته باشيم. عدالت از پي خود اميد مي‌آورد. و اگر بنا داريم نداي اميدبخشي در جامعه بلند كنيم آن ندا و آن اميد بايد معطوف به تقويت ساختارهاي عادلانه و زدودن ناعدالتي‌هاي ساختاري باشد.
محقق و پژوهشگر فلسفه تعليم و تربيت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون