• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۲ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5712 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۹ اسفند

ناپلئون، ميان اِلب و سنت‌‌هلن

مرتضي ميرحسيني

چند ماه قبل فيلمي از ريدلي اسكات درباره‌اش اكران شد كه برش‌هايي از فصول مهم زندگي او را روايت مي‌كند. اين فيلم كه داستاني نه چندان پركشش، اما چند صحنه بسيار جذاب- و مجموعه‌اي از نكات قابل ‌اعتنا - دارد، ماجراي فرار از جزيره اِلب و بازگشت او به فرانسه را نيز ناگفته نمي‌گذارد. شايد به اين دليل كه نمي‌شود او را واقعا شناخت مگر آنكه بر تصميمش در فرار از تبعيد و بهايي كه حاضر بود براي بازگشت به قدرت بپردازد، درنگ كرد. اين فصل زندگي او، به جنگ در روسيه گره مي‌خورد. بعد از شكست در روسيه و پس از آنكه چند صد هزار نفر از سربازانش را به كشتن داد به فرانسه برگشت. به ديكتاتوري حكومت مي‌كرد و هميشه حرف خودش را به كرسي مي‌نشاند، اما شكست در روسيه چنان بزرگ بود كه در موضع ضعف قرارش داد. مي‌خواست قدرت را همچنان حفظ كند، اما نتوانست. عزلش كردند و به جزيره الب فرستادند. از همان روزي كه براي حركت به سوي الب به كشتي نشست يا حتي شايد از زماني كه به اكراه از قدرت كنار كشيد و آن را براي يكي از بوربون‌ها ملقب به لويي هجدهم گذاشت، به بازگشت فكر مي‌كرد و با اين واقعيت كه دورانش تمام شده، كنار نمي‌آمد. باور داشت هنوز نقش خودش را كامل ايفا نكرده است و ماجرا نبايد به اين شكل تمام شود. پس اقامتش در الب طولاني نشد. مصمم به بازپس‌گيري قدرتي كه حق خودش مي‌دانست از آن جزيره بيرون زد و به كشتي نشست و سال 1815 در چنين روزهايي به فرانسه برگشت. در يكي از سواحل جنوبي اين كشور قدم به ساحل گذاشت. مي‌دانست حكومتي كه بعد از او تشكيل شده است، مخالف و دشمن زياد دارد و شنيده بود كه بسياري از مردم و مهم‌تر از مردم، اكثريت نظاميان فرانسه از لويي هجدهم و اشرافي كه او با خود در قدرت سهيم كرده، متنفر هستند. نامه‌اي براي فرانسوي‌ها نوشت كه رونوشت‌هايش ميان مردم آن كشور دست به دست مي‌شد. «فرانسويان، در تبعيد، ناله‌ها و دعاهاي شما را شنيدم. مشتاق حكومتي هستيد كه خودتان انتخاب كنيد، يعني تنها حكومت قانوني. از دريا گذشته و آمده‌ام تا حق خود را كه حق شماست، بگيرم. خطاب به ارتش: دارايي شما، درجه شما، افتخار شما و دارايي و درجه و افتخار فرزندان‌تان، مخالفاني بزرگ‌تر از آن شاهزاده‌هايي ندارد كه بيگانگان بر شما تحميل كرده‌اند... پيروزي به سرعت حركت مي‌كند، عقاب با پرچم‌هاي ملي، از برجي به برج ديگر پرواز خواهد كرد، حتي به برج‌هاي نوتردام. شما نجات‌دهندگان كشور خود خواهيد بود.» مطمئن بود با كمي جسارت و سرعت عمل، سربازان را با خود همراه مي‌كند، دوباره قدرت را به دست مي‌گيرد و همه ‌چيز را از نو شروع مي‌كند. اشتباه مي‌كرد. حداقل درباره نقشي كه خودش مي‌توانست ايفا كند در اشتباه بود. مردم و سربازان، قطعا لويي هجدهم را نمي‌خواستند، از بازگشت اشرافيتي كه سعي در احياي امتيازات قديمي داشت، خشمگين بودند و حتي با ناپلئون همراهي مي‌كردند. اما اين همراهي با آنچه او در ذهن داشت، متفاوت بود. جرج روده در كتاب «انقلاب اروپايي» مي‌نويسد: «اگرچه مقدم او را مشتاقانه پذيرا شدند، بازگشت به خودكامگي گذشته ديگر ممكن نبود يا ‌بايد با پيشي گرفتن بر آزادي‌هاي منشور لويي هجدهم با ليبرال‌ها به توافق مي‌رسيد يا ‌بايد به سنت‌هاي ديرينه ژاكوبني و انقلابي 1793 روي مي‌آورد. او راه اول را برگزيد... و حتي متممي بر قانون اساسي امپراتوري صادر كرد، اما اين اقدام او كسي را راضي نكرد، همان‌گونه كه توسل به اشرافيت، ميهن‌پرستان را دلسرد كرد و احياي حق راي ذكور، بزرگان ليبرال را برآشفت. ديري نگذشت كه براي همگان روشن شد كه ناپلئون در انتظار دگرگوني مساعد رويدادهاست تا مجلس را مرخص و مانند گذشته حكومت كند.» البته احتمالا مي‌توانست در قدرت باقي بماند و مخالفانش را يكي بعد از ديگري ساكت كند. اما دولت‌هاي ديگر اروپايي كه يك‌بار مغلوب و تبعيدش كرده بودند، بار ديگر در دشمني با او و به هدف سرنگوني‌اش كنار يكديگر ايستادند. كار به جنگ مشهور واترلو كشيد كه ناپلئون در آن، از فرماندهي بهتر از خودش، ولينگتن انگليسي شكست خورد. شكستي كه ديگر از آن كمر راست نكرد. بار ديگر، اما اين‌بار در شرايطي بسيار متفاوت، به تبعيد رفت. او را به جزيره‌اي دوردست در جنوب اقيانوس اطلس به نام سنت‌هلن فرستادند. سال‌هاي باقيمانده از عمرش در آن جزيره گذشت. كل ماجراي فرار او از الب تا تبعيد دوباره- بازگشت به فرانسه، رسيدن به پاريس و حركت به سوي ميدان جنگ و شكست در واترلو- فقط حدود صد روز طول كشيد و از اين‌رو از آن به حكومت صد روزه ياد مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون