• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5729 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۴ فروردين

سر به سر مردم نگذاريد

محسن آزموده

يك دوست قديمي تعريف مي‌كرد سال‌ها پيش دم يكي از انتخابات‌ها، گزارشگر صدا و سيما به شهرستان كوچك آنها رفته بود و از مردم مي‌پرسيد از مسوولان چه انتظاري داريد؟ پدر بزرگ دوست من كه آدم دنياديده و با تجربه‌اي بوده و در كوچه و محله براي خودش اسم و رسمي داشته، در جواب اين سوال خبرنگار گفته بود: انتظار من از مسوولان اين است كه هيچ كاري نكنند، بگذارند همه‌چيز به حال خودش باشد! چيزي را كه مي‌خواهم بنويسم، هزار بار شنيده‌ايد، اما كو گوش شنوا؟
در طول عيد فرصت و بخت داشتم با تعدادي از دوستان يكدل و مهربان و با صرف كمترين هزينه‌ها به خوزستان سفر كنم، البته همه مي‌دانند كه در شرايط نامساعد اقتصادي كنوني، صرف كمترين هزينه‌ها هم براي يك كارمند يا كارگر ساده به قيمت هزينه بخش قابل توجهي از حقوق و مزاياي نوروزي تمام مي‌شود. اما چه مي‌شود كرد؟ آدم اگر بخواهد مدام دودو تا چهار تا كند، با اين وضعيت اقتصادي و با اين حقوق‌ها، در تمام طول سال كه چه عرض كنم، در تمام طول عمر مجبور است در خانه‌اش بماند و قيد سير در آفاق و گشت و گذار را بزند. 
خلاصه، در سفر مذكور با دوستان، اهواز و رامهرمز و بهبهان و ماهشهر و جراحي و شادگان و آبادان و خرمشهر و شوش و شوشتر و انديمشك را ديديم. مسافر بوديم و براي روزه نگرفتن عذر شرعي داشتيم. همه مي‌دانند كه مردمان جنوب مذهبي و متشرع هستند و نسبت به اداي شرعيات پايبند. اما الحق والانصاف نه فقط يك نفر هم در طول يك هفته اين را كه روزه نيستيم به روي‌مان نياورد، كاملا برعكس. هر جا رفتيم، جز مهمان‌نوازي گرم و صميمانه چيزي نديديم. براي نمونه ظهر روز دوم در حوالي ماهشهر، كنار رود جراحي ميهمان خانواده مقدم بوديم. جاي همه خالي، چنان سفره رنگارنگي پهن كرده بودند كه بي‌اختيار ياد قصه‌ها و داستان‌هايي افتادم كه راجع به مهمان نوازي عرب‌ها شنيده و خوانده بودم. تقريبا همه ميزبان‌هاي ما به جز نوجوانان و كودكاني كه به سن تكليف نرسيده بودند، روزه بودند. اما اين باعث نشده بود كه ذره‌اي در تدارك سور و سات كم بگذارند يا امساك بورزند. امين آقا يكي از مردان جوان خانواده مدام دور تا دور سفره مي‌چرخيد تا كم و كسري نباشد و ميزبان‌ها كمبودي احساس نكنند. انصافا ما را مديون مهر و محبت خودشان كردند. 
بدون ذره‌اي مجامله و اغراق اين وضعيت جاهاي ديگر هم مشهود بود. در آبادان جوان‌هاي نوازنده و خواننده در كنار رود اروند، در دسته‌هاي كوچك جمع مي‌شدند و ساز مي‌زدند و مي‌خواندند. جمعيت هم از زن و مرد و دختر و پسر و پير و جوان و كودك و ميانسال دور تا دور آنها جمع مي‌شدند و دست مي‌زدند و شادي مي‌كردند و با گوشي‌هاي‌شان فيلم مي‌گرفتند. واقعا يك جا هم نديدم برخورد زشت و زننده‌اي پيش بيايد، دختري يا زني ناراحت شود يا از جواني گفتار يا كرداري غيراخلاقي سر بزند. همين وضعيت در آپاداناي شوش، سازه‌هاي آبي شوشتر، منطقه چغازنبيل، سد مارون، بندر ماهشهر، تالاب شادگان، كنار كارون، لشكرآباد اهواز، عمارت صميمي رامهرمز و بازار انديمشك هم برقرار بود. 
از ميان مردم، كسي به كسي كاري نداشت و همه خوش و خرم سرگرم كسب و كار و گشت و گذار و خريد و چك و چانه با فروشنده‌ها و دستفروش‌ها بودند. گاهي هم اگر تنشي پيش مي‌آمد، مثل ابتداي پلي در اهواز بر فراز كارون، تقصير به اصطلاح حجاب‌بان‌ها بود كه به كساني كه از ديد آنها حجاب نداشتند، اجازه نمي‌دادند بالاي پل بروند. خلاصه اينكه در تمام طول سفر، ياد جملات ظاهرا خنده‌دار و ساده پدربزرگ دوستم افتادم كه تنها چيزي كه مي‌توان از مسوولان انتظار داشت، اين است كه كاري به كار مردم نداشته باشند و اجازه بدهند آنها زندگي خودشان را بكنند. مردم خودشان عاقلند، با تجربه‌اند و مي‌دانند چطور با يكديگر و در كنار هم شاد و آرام و در صلح و صفا زندگي كنند، بدون اينكه يكي از موضعي بالاتر مدام به آنها توپ و تشر بزند يا مثلا نصيحت‌شان كند و براي‌شان آقابالاسر بازي در بياورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون