• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۲ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5770 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۵ خرداد

چرا آرمان فلسطین آرمان همه ماست؟

سارا کریمی

مارکس در کتاب سرمایه مفهومی دارد به نام «انباشت بدوی.» انباشت بدوی در اقتصاد سیاسی تقریبا همان نقش گناه نخستین را در الهیات ایفا می‌کند، اما بالعکس.  مارکس توضیح می‌دهد که در تاریخ انباشت بدوی، سلب مالکیت با خشونت صورت می‌گیرد، اما با تثبیت قدرت مالکان جدید، قوانین محترم شناختن مالکیت وحی منزل فرض می‌شود. شایسته‌سالاری کلام کودکانه‌ای است که شرایط نابرابر موجود را مسلم می‌داند و از اینکه چطور شکل گرفته و دوام آورده پرسشی مطرح نمی‌کند، اما واقعیت رسوا در تاریخ واقعی این است که کشورگشایی، برده‌سازی، غارت، کشتار و در یک کلام «زور» بزرگ‌ترین نقش را در انباشت اولیه ایفا می‌کند و روش‌های انباشت بدوی به همه‌ چیز شباهت دارند جز به صلح و صفا. در تاریخی‌ که مارکس به آن اشاره می‌کند، سلب مالکیت زمین از روستاییان گام مهمی در برساختن جامعه سرمایه‌داری و پایان یافتن روابط فئودالی بود. قوانین علیه سلب مالکیت از مستاجران و دهقانان خرده مالک، به تدریج بی‌اثر شد و همراه با جنبش اصلاحات در قوانین مشروعیت‌بخش کلیسا، مالکان زمین‌دار و سرمایه‌داران گام به گام زمام امور را به دست گرفتند و قوانین جدیدی را وضع کردند.  مارکس می‌اندیشید که این یک مرحله از تاریخ پیشرفت تمدن بشری است که با بیداری کارگران به توانایی‌ها و حقوق خود و اتحاد آنها برای تغییر شرایط، پایان می‌پذیرد، اما پس از گذشت سه قرن، خبر تازه برای مارکس این است که انباشت بدوی نه فقط یک مرحله از تاریخ سرمایه‌داری در قرن پانزدهم، بلکه الگوی رفتاری‌ای است که به مدد تکنولوژی‌های جنگی، مهندسی پیچیده سلاح‌ها و جنگ‌های رسانه‌ای، گسترده‌تر، خون‌بارتر و وحشی‌تر از قبل در ابعاد مختلف تکرار می‌شود.  پانزدهم مه امسال، یعنی 26 اردیبهشت، 76 سال از روز نکبت گذشت. روزی که در آن پایان دوره حکمرانی بریتانیا بر منطقه فلسطین و تاسیس دولت اشغالگر اسرايیل اعلام شد. دولتی که در تاسیس آن کوچ دادن و بیرون راندن فلسطینیان که دوسوم مردم منطقه را تشکیل می‌دادند یک قدم ضروری شمرده شده بود. تا این روز 700 هزار عرب فلسطینی بیرون رانده شده بودند و صدها روستا که خانه‌های آنها بود ویران شده بود. این آواره کردن مردم فلسطینی تا امروز ادامه پیدا کرده به‌طوری‌که اکنون 7 میلیون فلسطینی مجبور شده‌اند تا دور از وطن خود زندگی کنند. آرمان فلسطین که آن را آرمان بشریت متمدن می‌دانند همین است که انسان‌ها حقوق یکدیگر را رعایت کنند، حضور و زندگی مردمان در جایی که قرار گرفته‌اند محترم شمرده شود و برابری آحاد بشری در فرصت زیستن فارغ از هر دین و نژاد و ویژگی دیگری اصل قرار بگیرد، اما فاجعه آنجاست که در قرن بیست و یکم، داعیه چنین خواسته‌ای و مقاومت در برابر رفتار اشغالگرانه شهرک‌سازان، به نسل‌کشی منجر شده و طی چند ماه، چند 10 هزار ساکن غزه اعم از مردمان غیرنظامی و زنان و کودکان (با هدف به دست گرفتن کنترل این سرزمین به‌جا مانده برای فلسطینیان) به قتل رسیدند. بعد از آن دولت‌ها، رسانه‌ها و نظام‌های اقتصادی، سیاسی و آموزشی متحد اسرايیل، از این نسل‌کشی حمایت کرده و آن را «رفتار طبیعی» در مقابل مقاومت فلسطینی‌ها شمرده‌اند. البته که چنین رفتاری از طبیعتی حریص برمی‌آید و نه از اصل تمدنی «خیر عمومی» که خواهان بقای بشریت در بهترین حالت ممکن است. در مقابل نظریه مارکس آنچه ما را متحیر می‌سازد نه رفتار زورگویانه سرمایه‌داران و دولتمردان هم‌دست‌شان (که یک رفتار عادی برای زورگویان است)، بلکه مشروعیت الگوی آن در تمامی سطوح زندگی اجتماعی طی قرن‌های گذشته است. مشروعیت این منطق میان ماست و آنچه براساس آن عمل می‌کنیم و توضیح می‌دهیم. آیا چنین چیزی طبیعت ماست؟ و اگر هست موجب بقای‌مان هم خواهد بود؟ آنچه ما شاهدش هستیم هر از چندی حمله قدرتمندان به دیگران برای از آن خود کردن منابع آنها، با زور و حیله در ابعاد کوچک و بزرگ است که با قوانینی توضیح داده می‌شود که مشروعیت آنها مسلم فرض شده است.  واکنش اعتراضی مردم به ظلمی سیستماتیک نه تنها به‌رسمیت شناخته نمی‌شود، بلکه مورد سرکوب هم قرار می‌گیرد. مانند آنچه امروز در دانشگاه‌های اروپا و امریکا شاهدش هستیم. آن هنگام که دانشجویان دانشگاه را تسخیر می‌کنند، استدلال درباره رفتار نامشروع آنها از سمت رسانه‌ها و پشتیبانی گروه‌های مشترک‌المنافع شروع می‌شود. درست همان رفتاری که از سوی دولت نهادمند انجام شده و انجام می‌شود تا ساختار قدرت موجود را حفظ کند. از حمله یک کشور قوی به یک کشور نافرمان و سرنگونی قهری دولتش بگیرید تا کودتا علیه جنبش‌های مردمی و مصادره اموال شورشیان و حتا در سطوح خردتر، تخریب خشونت‌بار خانه‌های حاشیه‌نشینان توسط شهرداری‌های شهرهای بزرگ، بیرون راندن قهری مستاجران از محله‌های قدیمی بعد از هر تورم ناگهانی در بازار مستغلات، تخریب عامدانه روستاها به بهانه توسعه زیرساخت‌ها، تسویه اجباری با کارگران از سوی کارفرمایان، همه و همه نشانگر یک منطق هستند: منطق انباشت بدوی! که هیچ توافقی در آن نیست، جز منافع مشترک و هیچ شیوه‌ای ندارد جز زور! منطقی که تداوم تجاوزگری را تحت فرمان هر نظام متمرکزی ممکن می‌سازد.
مارکس می‌اندیشید که چاره در الغای اصل مالکیت است. اما باید از مارکس پرسید، اگر روش اشغال و انباشت بدوی منطق مسلط بر رفتار آگاهانه آدمی و روشی تکراری برای رسیدن به منابع و قدرت باشد، آیا می‌توان روزی از دست آن خلاص شد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون