براي دفاع از زندگي
محمد حسين دلال رحماني
تا پيش از عصر جديد، حيات اجتماعي بهطور نسبي فارغ از مداخله حكومت و انديشمندان بود. موارد دخالت حكومت در حيات اجتماعي، بسيار محدود و فاقد برنامهريزي گسترده و از پيش تعيين شده بود. اما با شروع عصر جديد، يكي از وظايف دولت مدرن، مداخله در حيات اجتماعي و مديريت فرآيند توسعه بود. مداخله دولت، از سوي روشنفكران مشروعيت مييافت و تا آنجا كه ماهعسل روابط روشنفكر و دولت بود، ضربههاي سهمگين به زيست تاريخي جامعه اهميتي نداشت. اما آنگاه كه در پي رقابت بر سر اين مداخله، رابطه روشنفكر و دولت منازعهآميز شد، زيست اجتماعي به محل كشمكش دايمي بدل شد. در حالي كه دولت، دست بالا را در اعمال تغييرات اجتماعي داشت؛ اين روشنفكران بودند كه نقش كليدي در توليد نظم گفتار در مورد آن را داشتند. بنابراين در نظم بازنماييكننده كردار دولت، گروه رقيبي وجود داشت كه نزاع از پيش موجود را به روايت خود وارد ميكرد و با روايت زوال آن، فقدان لذت حضور در قدرت را جبران مينمود. پس حيات اجتماعي از دو سو آماج مداخله قرار گرفت: از سوي دولت كه روبناي منطق قدرتي جديد بود و از سوي روشنفكران كه راويان آن بودند. براي مدتي، حيات اجتماعي موضوع تغيير و تحقير شد. اگر دولت سامان حيات گذشته را با اصلاحات ارضي تغيير ميداد، روشنفكر آن را با عناويني چون عقب مانده، پلاستيكي، انحرافي، از خود بيگانه، غربزده، بيمارگونه و مانند آن تحقير ميكرد. تا مدتي، خرد روشنفكرانه اميدوار به بازيابي نقش خود در قدرت بود اما پس از تحمل تاريخي شكستهاي پياپي به هراسي وسواسي از خيالورزي و اميدواري دچار شد. اما در آن سو، علي رغم ضربههاي تغيير و تحقير، حيات اجتماعي به شكلي متفاوت جريان داشت و كماكان روايتناپذير باقي ميماند. همين امر سبب ميشد كه گروهي از روشنفكرانِ شگفتزده پديدآيد كه همواره از فهم امر آتي ناتوان بودند و به واسطه حركتهاي اجتماعي غافلگير ميشدند. كسي كه بيش از آنكه راهگشاي زيست اجتماعي باشد، دنباله رو طناز و پر افاده آن بود و به ندرت توان اثرگذاري مثبت بر حيات اجتماعي را داشت.
لحظه كنوني هم از آن رو جلبتوجه ميكند كه بار ديگر، زيست اجتماعي از خلال بازي نيروهاي دروني و بيروني، امكان تغيير شرايط را دارد، اما اين امر از خلال خيال سترون چنين روشنفكري رويت ناپذير ميماند. كافي است نگاهي به تفسيرگران شبكههاي خارج از كشور داشته باشيم؛ آنها كه هرگونه امكان رهايي از درون وضعيت كنوني را نفي ميكنند و بار ديگر تلاش براي خدمت به زيست معاصر را به مثابه كاري بيهوده يا حتي خيانت ملي معرفي ميكنند. چنين موضعي كينتوزانه است و نسبتي با زندگي ندارد. تنها به نابودي و فروپاشي ميانديشد و راهي به رهايي ترسيم نميكند. فقر و فلاكت براي او نشانگان حقانيت ايدههايش است، پس دوست ندارد كه بدون حضور او چيزي بهبود يابد. به همين دليل است كه با تندروترين جريانهاي داخل آرمانهاي مشتركي دارد؛ از مخالفت با برجام وحفظ تحريم غرب عليه ايران گرفته تا آرزوي مشاركت اندك و تحريم انتخابات. اين همدستي تاريخي فشاري بيامان را به خواست رهايي و تلاش براي زندگي وارد ميكند. تنها از خلال تحمل اين فشار و تسليم نشدن به خواست چنين نيروهايي است كه ميتوان روزنهاي به آينده بهتر گشود. پس نه تنها بايد ضربههاي سهمگين مديريت ناكارآمد را تاب آورد، باید در مقابل هجوم ايده انفعال و خيال ستروني كه رهايي را در نابودي ميبيند، مقاومت كرد. درست از خلال همين روزنه گشوده شده كه امكاني حداقلي براي بهبود زندگي است، ميتوان مسيري تازه آغاز كرد و شرايط را بهبود بخشيد. من گمان ميكنم كه بخش قابل توجهي از جامعه ايراني، ميتواند چنين صدايي را بشنود و مسير درست را برگزيند. به اين دليل ساده كه خواست زندگي كه به تازگي در درون اين جامعه فرياد شد، نسبتي با كين توزي ندارد. پس بهرغم آنكه پزشكيان با ايده رهايي گروه قابل توجهي از اين جامعه فاصله دارد، ميتوان او را به عنوان بخشي از پاسخ به شرايط كنوني پذيرفت. انتخاب پزشكيان تنها مفر براي بهبود شرايط و حفظ منافع اين جامعه در وضعيت كنوني است. اما آنچه يك جامعه بر اساس منافع و موقعيت تاريخي خود ميتواند بپذيرد، لزوما همان چيزي نيست كه مورد پذيرش نهايي آن قرار ميگيرد. بالاخص كه در اين فرصت اندك، هجوم خيال سترون و غافلگير شده و نيز اينرسي فهمِ پيشين، فهمي كه براساس فرضِ فقدان نيرويي متفاوت در انتخابات به ايده تحريمي رسيده بود، موانعي اساسي هستند كه ممكن است موجب شكست تاريخي ديگري شوند. پس لازم است كه از زندگي و حيات اجتماعي در مقابل آن خيال ويرانگر و تحقيرهاي مداوم آن دفاع كرد و در اين فرصت اندك، به امكان گشايش مسيري تازه از خلال اين روزنه گشوده شده ياري رساند.