• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5817 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۲ مرداد

به مناسبت درگذشت تكان‌دهنده بازيگر مولف سينماي ايران

غروب تلخ يك ستاره

تنها شباهتي كه نداشت به پيري و رنجوري و فرسودگي! آنقدر قامتش استوار و رشيد بود كه نيستي او قابل باور نيست، قدو قامتي بلند، چهره‌اي گشاده، سينه‌اي فراخ و صداي خشي كه جذبه تمام بود.

سعيد راد حقيقتا مرگ ناراحت‌كننده‌اي داشت، با اينكه همه مي‌دانستيم مريض است و از اواخر سال گذشته، اخبار نگران‌كننده‌اي راجع به سلامتي او منتشر مي‌شد، اما تصور مرگ را درباره او نداشتيم.

دردناكي ماجرا آنجا زياد مي‌شود كه هوشنگ گلمكاني نوشت: آن روز در يك خانه سالمندان به عيادتش رفتيم بعيد مي‌دانم اين را خودش بداند وگرنه حاضر نيست ساكن يك «خانه سالمندان» باشد.

حالا چه مي‌توان گفت كه حق مطلب درباره سعيد راد درست بيان شود؟حضور موثري كه از قبل از انقلاب شروع مي‌شود و با تلاش و كوشش و زحمت فراوان به سال‌هاي بعد ادامه پيدا مي‌كند...

احمد طالبي‌نژاد،جواد طوسي و اميد جوانبخت طي يادداشت‌هايي به بررسي زندگي و كارنامه كاري او مي‌پردازند.

 

خداحافظ رفيق  احمد طالبي نژاد

سعيد راد از معدود بازيگران به قول خودش مولف سينماي ايران بود، البته اگر اين تعبير را درست بدانيم.

براي اينكه معمولا وقتي صحبت از تاليف مي‌شود اين موضوع بيشتر در حيطه كارگرداني و در نهايت فيلمنامه‌نويسي صدق مي‌كند كه فيلمسازان تعبير تاليف را درباره آثارشان به كار مي‌برند، تا به حال نشنيدم و بارها هم با او صحبت كردم و به او مي‌گفتم ما بازيگر مولف نداريم، مي‌توانيم بگوييم تو بازيگر صاحب سبك هستي! بله او بازيگر صاحب سبك بود و در اين هيچ ترديدي نيست، الگويش هم در سبك بازيگري پل‌نيومن بود بازيگر بزرگ سينماي امريكا و خودش هم از بيان اين موضوع هيچ ابايي نداشت، چرا كه اكت‌ها و حركاتش در مقابل دوربين متاثر از پل نيومن بود.

در كارنامه سعيد‌راد چند فيلم خوب و ارزشمند، مثل خداحافظ رفيق، ‌تنگناي امير نادري، صادق كرده ناصر تقوايي، صبح روز چهارم كامران شيردل، سفرسنگ و خط قرمز مسعود كيميايي و البته انبوهي فيلم معمولي و حتي فيلم بد وجود دارد.

خاطرم هست در اوايل دهه شصت كه ممنوع‌الفعاليت شده بود و اجازه نمي‌دادند بازي كند، او ناگزير شده بود كارمند دفتر كيميايي در كارگاه آزاد فيلم، با ماهي ده هزار تومان حقوق باشد. روزي با او بحث داشتم كه با اين همه فيلم خوب چرا در كارهاي سطحي بازي كردي ؟ نكته‌اي مطرح كرد كه بسيار هشدار‌دهنده بود، اوگفت: من بايد چند سال ديگر صبر مي‌كردم تا امير نادري تنگناي ديگري بسازد تا من در آن بازي كنم؟

و در ادامه گفت: در آن زمان باب بود كه تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌هاي سينما مجله عامه‌پسند ستاره سينما ورق مي‌زدند و بازيگر انتخاب مي‌كردند. اگر دو هفته عكس و نام من در مجله نبود فراموش مي‌شدم، من ناگزير بودم براي اينكه زندگي‌ام بچرخد تن به فيلم‌هايي بدهم كه خودم هم دوست نداشتم آن فيلم‌ها را ببينم خيلي از اين فيلم‌ها را نديدم. به هر حال او آدمي بود كه سعي مي‌كرد متفاوت باشد سعي مي‌كرد خودش را حتي انديشمند هم جلوه بدهد.

در يك دوران كاري به اتفاق احمد شاملو و محمد علي سپانلو دفتري داشتند كه كارش توليد فيلم‌هاي تبليغاتي و حتي بازنويسي فيلم‌هاي سينمايي بود و خاطرات بامزه‌اي از آن دوران تعريف مي‌كرد . ولي وقتي به سينما آمد، با زحمت وارد شد، يك‌بار اين خاطره را از او شنيدم كه مي‌گفت: در فيلم خداحافظ رفيق اولين فيلم امير نادري علاوه بر اينكه مجاني بازي مي‌كرديم و همه ما، هر چيزي داشتيم وسط گذاشته بوديم، همسرم (همسر اول) بعضي وقت‌ها دمپختك يا عدس پلو درست مي‌كرد و سر صحنه مي‌آورد براي اينكه پول نداشتيم رستوران برويم. مي‌خواهم بگويم از بازيگراني بود كه با از خودگذشتگي وارد سينما شد، تيپ جذابي داشت نه براي اينكه تبديل به فردين شود براي اينكه نقش‌هاي اجتماعي و معترض را بازي كند.

شما نگاه كنيد در چند فيلمي كه براي امير نادري بازي كرد، حتي صادق كرده ناصر تقوايي چهره سركشي از خود نشان داد و اين جزو ويژگي‌هاي كاري او بود.

يادم هست روزي در دفتر آقاي كيميايي نشسته بوديم چند روزي مانده بود كه به هند كوچ كند، براي‌مان تعريف مي‌كرد كه چندي پيش نزد يكي از مقامات وزارت ارشاد رفته كه وجيه‌المله بود، و‌اسطه اين كار هم آيت‌الله طاهري امام جمعه اصفهان بود، كه پارتي‌اش شده بود، چون وقتي فيلم عقاب‌ها را در مناطق جنگي بازي مي‌كرديم طي بازديد از جبهه سرصحنه فيلم ماهم آمده بود و آنجا با هم آشنا شديم، بعد وقتي ممنوع‌الفعاليت شدم به ايشان نامه نوشتم كه مرا از كار بيكار كردند.

گفت: من نامه خطاب به وزير برايت مي‌نويسم. نامه را گرفتم و پيش وزير رفتم.

روي ميز وزير درباره من انبوهي سند و عكس به عنوان نقاط ضعف گذاشته بودند.

وزير آن روز به من گفت: تو وقتي جايزه سپاس را مي‌گرفتي با خانم گوگوش روبوسي كردي. به او گفتم به خدا اگر مي‌دانستم چهار، پنج سال بعد انقلاب مي‌شود نه تنها با او روبوسي نمي‌كردم كه به صورت او كشيده مي‌زدم.

آن زمان رسم بود هنگام دريافت جايزه ، با جايزه‌دهنده دست بدهيم و روبوسي كنيم.

سعيد راد به هر حال با دلي شكسته از ايران رفت. در به دري‌هاي زيادي را تحمل كرد، از ايران به هند و از هند به كانادا و تن دادن به كارهايي كه در شأن او نبود. از جمله توزيع نان بربري تازه در منزل ايراني‌هاي مقيم كانادا ... خلاصه اينكه اوضاع دردناكي در خارج از ايران تحمل كرد. تا اينكه به ايران برگشت با فيلم دوئل كارش را دوباره آغاز كرد و بقيه چيزهايي كه همه مي‌دانند.

نقش‌هاي اصلي سينماي اجتماعي به او داده نمي‌شد، چرا كه سن و سالش گذشته بود.

ختم كلام اينكه مرگ دردناك و تلخ او براي ما ودوستدارانش بسيار تكان‌دهنده بود. او مردي ايران دوست و انسان دوست بود. جايش خالي باد.

 

كافرستان مردي كه مي‌خواست ستاره بماند جواد طوسي

يكي ديگر از آن نسل قديمي رفت و چه تلخ و اندوهبار ... سعيد‌راد بخشي از خاطرات جواني ما را رقم زد و حالا بي‌او با چشماني اشكبار، اين خاطرات را مرور مي‌كنم، سينما براي ما در آن دوران «حس و غريزه» بود و مناسكش در كانون رفاقت‌هاي محله‌اي و دبيرستاني شكل مي‌گرفت، يكي از اين بازي‌گوشي‌ها و جاذبه‌هاي سينمايي«ستاره‌سازي» بود، وقتي بازيگري دل ما را به دست مي‌آورد ستاره و ماه مجلس مي‌شد و با گذاشتن عكسش روي جلد كتاب‌هاي درسي‌مان نسبت به او ابراز ارادت مي‌كرديم .

از ميان بازيگران خارجي مارلون براندو، پل نيومن، استيو مك كوئين، آلن دلون و جيمز دين و بازيگران ايراني بهروز وثوقي و سعيد راد با تيپ و بازي و نقش‌هاي‌شان قاپم را دزيدند و روي جلد كتاب‌هاي درسي‌ام، جا خوش كردند.

در كنار بهروز فيلم‌هاي قيصر، رضا موتوري، طوقي، پنجره و فرار از تله، سعيد راد با خداحافظ رفيق و تنگناي امير نادري، كافر فريدون گله، صبح روز چهارم كامران شيردل، صادق كرده ناصر تقوايي و مسلخ هادي صابر تصوير متفاوتي از ستاره در فيلم‌هاي تلخ و تراژيك دوران موج نو ارايه داد.

ستاره‌هاي عمدتا عبوس و كم حرف و تلخكام و وامانده از اقشار حاشيه‌اي و مطرود جامعه كه گاه خودشان به هرز رفتن‌شان دامن مي‌زنند و در سرنوشت نافرجام‌شان بي‌تقصير نيستند.

شايد بتوان گفت كه سعيد راد خودش را در قالب چنين نقش‌هايي از آدم‌هاي بي‌ستاره و بخت برگشته و زخم خورده و نامراد، يك پل نيومن ايراني مي‌ديد و آن نگاه‌ها با چشمان زاغ و راه رفتن‌هاي خوش استيل، چقدر به دل ما در آن دوران مي‌نشست.

يادم مي‌آيد با دوستان همكلاسي خودم كه به ديدن فيلم‌هاي او مي‌رفتيم، دوست داشتيم مثل او راه برويم و نگاه جدي و اخمو داشته باشيم و مثل او در نقش علي‌خوش‌دست فيلم تنگنا، بيليارد بازي كنيم و مثل او جان بكنيم و بميريم .

اما از بازيگري كه اين‌گونه مهرش با چنين فيلم‌هايي در دل‌مان نشست، توقع نداشتيم جذب سينمايي شود كه زمين تا آ‌سمان با آن فيلم‌ها فرق داشت.

كم‌كم داشتيم از او با فيلم‌هايي از نوع دو آقاي باشخصيت و شرف و آقاي لر به شهر مي‌رود، نااميد مي‌شديم كه با سفرسنگ و خط قرمز مسعود كيميايي دوباره به او و قابليت‌هاي بازيگري‌اش ايمان آورديم.

يك كولي غربتي كه با حضور كنشمندانه و عدالت‌خواهانه‌اش شوري دوباره در مردم نااميد و به انزوا كشيده شده آن روستاي خاموش بر مي‌انگيزد و خود پيش‌قراول راهيان سنگ مي‌شود.

افسوس كه شاه نقش او در خط قرمز امكان نمايش عمومي پيدا نكرد. بازي چشمگير و ماهرانه در نقش يك مامور امنيتي رده بالاي ساواك كه شب ازدواجش در گرماگرم انقلاب تبديل به شب بازجويي از همسرش لاله مي‌شود، يك نمونه مثال‌زدني از سنت ستاره‌سازي در نقش و شمايلي پركنتراست به شمار مي‌آيد؛ نقشي كه مي‌تواند تصويري دو‌گانه از يك تيپ / شخصيت خلق كند .

تبديل يك همسر خوش‌تيپ و خوش‌برخورد و با جذبه به يك هيولا؛ هيولايي كه جاهايي بغض مي‌كند و چهره‌اي معصومانه دارد و چقدر خوب و استادانه او اين انسان به هيولا مبدل شده را به اتكاي خالقش (مسعود كيميايي) به نمايش مي‌گذارد . اما جابه‌جايي ارزش‌ها در يك برهه حساس تاريخي مي‌تواند ستاره‌هايي كه كارنامه‌شان سايه‌روشن‌هايي داشته است را در معرض آسيب‌پذيري قرار دهد. همين باعث مي‌شودكه خوشامد دوباره مقطعي به بازيگري با عقبه سعيد‌راد با فيلم‌هاي عقاب‌هاي ساموئل خاچيكيان، برزخي‌هاي ايرج قادري و دادشاه حبيب كاوش، به انقطاع و از دور خارج شدن بعدي و مهاجرتي ناگزير تبديل شود كه ضايعات خودش را براي بازيگري كه ستاره بودن همواره برايش مهم بوده، داشته است. بازگشت و حضور بعدي سعيد راد در فضاي پر آزمون و خطاي سينماي اين دوران نتوانست آن آرزوي او را برآورده كند و حساسيت‌هايش را به درستي جامه عمل بپوشاند.

به همين خاطر تيپ‌ها و نقش‌هاي شاخص اين دوران اخيرش در چند بازي مكمل در دوئل احمدرضا درويش، چ ابراهيم حاتمي‌كيا و سريال در چشم باد مسعود جعفري جوزاني محدود شده و تجربه بازيگري او در سريال‌هاي تلويزيوني و شبكه خانگي نيز نتوانست آن‌گونه كه بايد براي او موفقيتي به همراه آورد.

اينجاست كه آن بازيگر ورزيده پر انرژي و سراپا انگيزه، يك‌باره با صدمه بدني فرو مي‌ريزد و بستر‌نشين مي‌شود كه اين براي آدمي چون سعيد‌راد يعني يك ضربه مهلك و من اين مرگ تدريجي را در چند بار ملاقات او در آن آسايشگاه سالمندان ديدم. سعيد راد پرجنب و جوش و اهل ورزش، بايد هم‌تخت پيرمردي شود كه دهانش باز و لوله‌اي به بيني و حلقش وصل شده و در حالت كماست.

نگاه آدمي با آن خصوصياتِ سعيد‌راد به هم‌تختي و دورو بري‌هايش يعني عذاب اليم. بازيگري كه اميد و روح زندگي را در او مي‌ديدي چرا بايد چنين آخر خطي نصيبش شود؟

و تلخ‌تر از آن جدا افتادگي و از هم دور افتادن ماست كه آنقدر درگيرمان كرده‌اند كه وظايف اخلاقي‌مان را فراموش كرده‌ايم و سراغي از يكديگر نمي‌گيريم.

راد در محله سنگلج تهران به دنيا آمد. پدر سعيد از افسران حزب توده بود كه در زمان كودكي او در جريان يك پرواز آزمايشي سقوط كرد و جان سپرد.

او فعاليت هنري را پيش از انقلاب ۱۳۵۷ آغاز كرد و در آن زمان براي بازي در صبح روز چهارم (۱۳۵۱) و تنگنا (۱۳۵۲) دو جايزه از جشنواره سينمايي سپاس كسب كرد و پس از بازي در فيلم عقاب‌ها (۱۳۶۳) ممنوع‌التصوير شد و ايران را ترك كرد تا سال ۱۳۷۸ كه پس از سال‌ها دوري از سينما به ايران بازگشت و حرفه خود را ادامه داد.

راد سابقه نقش‌آفريني در ده‌ها فيلم سينمايي و سريال تلويزيوني را در كارنامه داشت و براي بازي در‌گيرنده (۱۳۹۰) ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول مرد از جشنواره فيلم فجر را كسب كرده بود.

 

خاموشی ستاره‌ای پرفروغ امید جوانبخت

در حیرتم از بازی زمانه و قاعده روزگار، «سعید راد»ی که اهل دویدن بود حتی نتواند راه برود؟ کسی که تا سال قبل ظاهر و قامت و سلامتش نشانی از نزدیک شدن به هشتاد سالگی نداشت چگونه به یکباره با افتادنی ساده و چندین عمل ناموفق پیاپی کارش به جایی برسد که حتی توان راه رفتن و نفس کشیدن نداشته باشد و پیامد آن مشکلات دیگری که او را به خط پایان برساند.

نمی‌دانم این را به حساب تقدیر افراد بگذارم یا سهل‌انگاری‌های پزشکی (که هر چند کم نیستند اما همواره با گارد جامعه پزشکی مواجه می‌شود) یا افراد و تصمیم‌گیرانی که خواسته یا ناخواسته فضایی می‌آفرینند که با فرسودن روح و روان افراد، راه بر بیماری‌ها باز شده و زودتر از موعد آنها را راهی دیار باقی کند و شاید ترکیبی از همه اینها. اما این پایان برازنده قهرمانی چون سعید راد نبود. او همواره مغرور بود و سربلند. در دادشاه پس از تیر خوردن با تکیه بر تفنگش ایستاده می‌مرد با چشمانی باز و نافذ و در، در چشم باد، رضاخانی بود که ابهت و قلدری را درهم می‌آمیخت حتی در روزهای استیصال. او همیشه برایم نمونه بازیگری بود که از انواع آلودگی‌های شهرت و پول، جان سالم به در برده بود و با رعایت و ورزش توانسته بود بر عوارض پیری غلبه کند. او هم خوش قد و قامت بود و هم چهره فتوژنیکی داشت و هم بازیگری قابل بود. در شروع کارش در ابتدای دهه پنجاه با جوانان خوشفکری بُر خورد که آمده بودند طرحی نو در سینمای یکنواخت اصطلاحا فارسی دراندازند. حشر و نشر او در ابتدا با امیر نادری و علیرضا زرین‌دست و فریدون گله و کامران شیردل و بعد ناصر تقوایی و مسعود کیمیایی از آن جوان پر شر و شورِ عاشق بولینگ به تدریج چهره عاصی و تلخی ساخت که تبدیل به شمایل به یاد ماندنی فیلم‌های متفاوتی چون خداحافظ رفیق و تنگنا و صبح روز چهارم و صادق کرده و سفر سنگ شد. جذابیت‌های حضور او در دهه پنجاه ستاره‌ای جدید برای فیلم‌های تجاری همچون کافر و طغرل و خورشید در مرداب و... آفرید که می‌توانست تماشاگران را به سالن سینما بکشاند. با خط قرمز توانایی‌های دیگری از خود بروز داد و گوشه‌های کمیابی از استعدادش به دست کیمیایی عیان شد. سیاست‌های قهرمان‌گریز دهه شصت بالاخره پس از استقبال بی‌نظیر از فیلم عقاب‌ها گریبان او را نیز گرفت و وادار به مهاجرتش کرد. مهاجرتش هر چند ناگزیر بود، اما شروعی بر ناکامی‌ها و بدبیاری‌ها بود. یک دهه بعد نیز که برگشت بدشانسی‌ها گریبانش را رها نکرد. زنگی و رومی تقوایی سر نگرفت و در سال‌های بعد نیز غیر از دوئل و درویش بقیه آنچنانکه باید قدر او را ندانستند. دست تنهای کیمیایی نیز ساخته نشد تا دستش را بگیرد. از دست رفتن سعید راد، خاموش شدن قهرمان خاطره‌سازی بود که پیری و تغییر شرایط را باور نداشت و همواره در انتظار درخششی دوباره بود که نشد. او چند دهه به خاطرات سینمایی‌مان رنگی باشکوه زد تا همیشه به یادمان بماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون