نامهاي از زندان از عمق مشكلات رفتاري همه ما
جعفر گلابی
نامه خانم فائزه هاشمي از زندان اوين پيرامون روابط زندانيان سياسي با يكديگر حقيقتي فراتر از مشكلات دروني يك جمع مدعي آزادي و مبارزه و دموكراسي را آشكار ميكند. اگر خاطرات زندانيان سياسي پيش از انقلاب توسط بسياري از زندانيان كه بعدها يا به قدرت رسيدند يا دوباره گروه و تشكيلات سياسي به راه انداختند و به راه مبارزه بازگشتند به درستي مورد تامل قرار ميگرفت شايد آن همه حوادث تلخ و بعضا خونبار در كشور تجربه نميشد. اين نامه كه از سوي برخي تجربهداران حاوي شجاعتي بيمانند توصيف شده است نياز به نگاه مسوولانه و دقيق و شجاعانه از سوي ضمير خودآگاه جامعه دارد وانگها و تهمتها و نفيها نميتواند حقايق گويا و راهگشايش را مكتوم كند.اين نامه آشكار ميكند كه مشكل جامعه ما بيش از آنكه متوجه افراد باشد متوجه روابط اجتماعي است.حتي نقصها و ايرادها در نوع آرمانها و هدفها نيست.
با اين نامه ميتوان چنين نتيجه گرفت كه حتي اگر در انتخاب افراد و مقصدها كاملا درست و اجماعي عمل كنيم ولي راههاي رسيدن به آنها را ندانيم همه مناسبات زيانبار باز توليد ميشوند.وقتي اشكال اساسي در روابط افراد وجود دارد و رواداري به غايت نحيف و ناموثر است حتي در يك جمع دو نفره آن كه قويتر است، ديكتاتور ميشود.چنين مشكلي فقط در ميان زندانيان نيست ما در انواع جمعها از گروههاي اقتصادي و اداري و اجتماعي گرفته تا خانوادهها هم بر اساس قدرتسالاري و بيتحملي عمل ميكنيم! چرا مردم از شراكت در يك كار كوچك اقتصادي و حتي خريدن يك خانه به صورت اشتراكي گريزانند؟ آنها به كرات ديده و شنيدهاند كه دو برادر يا چند عضو فاميل باغي خريدهاند ولي به سرعت با هم اختلاف كرده گاهي به نزاع و دادگاه و بدتر از آن كشيده شدهاند! اگرچه طلاقها از عوامل ديگر هم تغذيه ميكنند ولي يكي از علل ازدياد جداييها فقدان روحيه تحمل و احترام متقابل و تقيد به حداقل قواعد زيست جمعي است. اما از نظر سياسي نامه خانم فائزه هاشمي كه بيم جان در آن مستتر است براي همه نخبگان و خصوصا مردم عبرتآموز است.
ديكتاتوري در همه اشكال خود و از هر سو ما را تهديد ميكند و هيچ فاعل و مفعولي از آن در امان نيست مگر اينكه در يك كار جمعي و تاريخي مشكل اصلي را پيدا و منافع ملي را بر اساس آن تعقيب كنيم.بسيار گفتهاند كه اگر ژاك شيراك را به عراق ميبردند، ديكتاتوري بزرگ ميشد و اگر صدام را به حكومت فرانسه ميگماشتند يا به دموكراسي پايبندي نشان ميداد يا به سرعت سقوط ميكرد.شفافيت، احترام به قانون، نظارت عمومي و اخلاق تحمل و گذشت گمشده ماست و تا با گوشت و استخوان خود نياز به اين امور را در اعماق وجود خود لمس نكنيم و در ذهن و ضمير خويش نهادمندشان نسازيم با صد انقلاب ديگر به جايي نخواهيم رسيد.اتفاقا يكي از مشكلات استمرار فرهنگ ديكتاتوري، افراطگرايي و انقلابخواهي است. بيهوده نيست كه آقاي بهزاد نبوي پس از 60 سال مبارزه و دادن هزينههاي سنگين ميگويد من ضد همه انقلابها شدهام.مخالفان اصلاحات كه متاسفانه بعضا برخي چهرههاي شاخص پس از عمري تجربه تازه در نوشتههايشان بوي انقلابخواهي به مشام ميرسد بايد نامه خانم فائزه هاشمي را با چشم جان بارها بخوانند و بدانند كه در واقع پس از 45 سال به مفهوم «نقطه سرسطر» رسيدهاند و سوراخ دعا را گم كردهاند. اگر آن دسته از زندانيان سياسي كه انقلاب را چاره مشكلات كشور ميدانند در زندان آنگونه عمل ميكنند و حتي جان مخالفان خود را در خطر قرار ميدهند، قدرت پيدا كنند در بهترين فرضها پس از پيروزي، با مخالفان خود چه خواهند كرد؟ ماهيت انقلابها تكثرگرا نيستند و اغلب انقلابيون در حرف و عمل معتقد به «اين است و جز اين نيست» هستند.وقتي هزينه دادهها در زندان چنان جو خفقاني ايجاد ميكنند، تصور كنيد داعيهداران براندازي خارجنشين در اين زمينه چه اعجوبههايي هستند؟ كساني كه در محيطي كاملا آزاد حتي چند هفته نتوانستند يكديگر را تحمل كنند، ببينيد هنگام قدرت با مردم چه رفتاري خواهند كرد؟ مشكل اصلي ما تماميتخواهي در ابعاد مختلف آن است و كسي كه همه چيز را براي خود ميخواهد در صدر باشد يا ذيل نميتواند آزاديخواه باشد. اين يك مشكل بزرگ و همهگير است و من خويش را ميگويم كه خداوند منت گذاشت و از هر قدرتي بينصيبم ساخت والا در وادي خودبيني و آزارگري و حقخوري و رانتجويي و ثروتاندوزي مستهلك ميشدم و ميپنداشتم كه كسي هستم.امادر حاشيه اين نامه درخواست آزادي زندانيان سياسي خصوصا خانم فائزه هاشمي كه پدرش براي انقلاب و كشور از جان مايه گذاشت درخواستي در جهت آغاز انقلاب تحمل و صبر و گذشت و اخلاق و بزرگواري است. ما به انقلاب وقار و متانت و آرامش و مهرباني با يكديگر نيازمنديم.