صداي
بيصدايان
محمد ذاكري
رييسجمهور كشور در بسياري از سخنرانيهاي خود چه قبل از انتخاب شدن و چه پس از آن مكررا گفته است كه يكي از ماموريتها و فلسفههاي اصلي دولتش و خودش به عنوان رييسجمهور آن است كه «صداي بيصدايان» باشد. صداي بيصدايان چنانكه از اسم و تركيبش پيداست با گوش عادي، سنگين و غيرمسلح سياستمداران مست قدرت شنيده نميشود. اما آنگاه كه اوضاع به هم بريزد و گوشها به اجبار شستوشو داده شده يا به سمعك مجهز شوند صداي مهيب و گوشخراش خود را نشان خواهد داد. حالا پزشكيان ميخواهد سرچشمه را به بيل بگيرد تا مجبور نشود پيلها را براي بستن راه سيلاب قرباني كند. اما نكته مهم آن است كه اين حرف اگرچه در سخن و شعار بسيار زيباست اما براي تحقق عملي آن چه بايد كرد؟ نخستين ارتعاش از صداي بيصدايان، صداي كساني است كه مورد ظلم آشكار يا پنهان واقع شدهاند و دستشان به جايي بند نيست. از سيدالشهدا (عليه السلام) نقل است كه: « بترس از ستم كردن بر كسي كه جزخدا ياوري ندارد». متاسفانه از اين دست افراد در كشور زيادند. گاه كودك يا نوجواني از روستايي دورافتاده در يك استان محروم و گاه استاد دانشگاه يا سياستمداري شناخته شده در مركز كشور. قديمترها براي حل مسائل اين افراد ديوان مظالم تشكيل ميشد و ستمديدگان در فرصتي به حضور حاكم ميآمدند و شرح حال ميگفتند. اكنون كه اين امكان نيست بايد ساختاري در همكاري با قوه قضاييه و نيروي انتظامي شكل بگيرد و با نظارت شخص رييسجمهور يا يك دستيار امين و معتمد و پيگير به اين امور بپردازد و از همه جاي كشور دسترسي به اين ساختار يا شعبش وجود داشته باشد. دومين ارتعاش، صداي كساني است كه در هزارتوي بروكراسي ناكارآمد اداري يا قضايي يا درماني و غير آن كارشان گير افتاده و كسي جوابشان را نميدهد. پول و پارتي هم ندارند كه كارشان را جلو بيندازد. سيستم اداري و خدمات عمومي هم ميتواند اصليترين عامل رضايت مردم شود هم اصليترين عامل نارضايتي و خشم آنها. خصوصا در سازمانهايي كه مراجعين گسترده دارند و معمولا هم خدمات خوبي ارايه نميدهند. اسم نميبرم ولي حتما خودتان مراجعه كردهايد و ميدانيد.
شهروندان متعددي در سيستمهاي بوروكراتيك كشور پس از پيگيري زياد كارشان عملا به نتيجه نميرسد و مستاصل ميشوند. بايد جايي براي رفع اين استيصال وجود داشته باشد. ابتكاري از جنس راهاندازي يك اورژانس اداري تحت نظارت سازمان اداري و استخدامي كشور يا تقويت و فراگير كردن واحدهايي مانند بازرسي، رسيدگي به شكايات يا حراست و تعريف مشخص اين ماموريت براي آنها در كنار قدرت بخشي به متوليان امر ميتواند باعث شود كسي در سازماني سنگ قلاب نشود و خواستههاي قانوني و بحق مردم در سيستم اداري در زمان منطقي و با كيفيت مناسب اجابت شود.
سومين مورد، صداي آنهايي است كه پول ندارند ولي حق دارند از اوليات زندگي و حقوق عادي شهروندي خصوصا آموزش و درمان باكيفيت يا دريافت وامهاي فوري برخوردار باشند. پزشكيان در كارزار انتخاباتي خود مكررا از سفرههاي جداي مردم و مسوولان گفت و وعده داد آنها را يكي خواهد كرد. البته كار دشوار و گستردهاي است اما انصافا حق هيچ دانشآموز مستعد ايراني نيست كه به خاطر دوري از مركز يا تنگدستي خانواده از آموزش خوب بيبهره باشد و در چرخه فقر و عدم موفقيت قرار گيرد. يا خانوادهاي كه مريض دارد هم عزيزش در مقابل چشمش رنج بكشد هم مجبور شود همه زندگياش را براي درمان او بفروشد و آخرش هم معلوم نيست نتيجهاي حاصل شود. رييسجمهور اگر واقعا ميخواهد صداي بيصدايان باشد بايد براي رفع تبعيضهاي ناروا و بسط عدالت در خدمات عمومي و اجتماعي تمام همتش را صرف نمايد.
چهارمين مورد، صداي آنهايي است كه به واسطه عقايد يا ديدگاههايشان از حقوق اجتماعي خود محروم شدهاند، از كار اخراج شده يا در زندان هستند. يك نمونه برايتان ميگويم. در همين دانشگاه آزاد ظرف چندسال گذشته استادان متعددي به بهانههاي مختلف و عمدتا غيرعلمي از دانشگاه كنار گذاشته شدهاند. چه هيات علمي و چه حقالتدريس. زندگي بعضي از ايشان از محل همان حقالتدريس ناچيز ميگذشته است. در دانشگاههاي دولتي هم وضع بهتر از اين نيست. همه آنها هم مانند دكتر شريفي زارچي يا زيباكلام يا برهاني شناختهشده و چهره رسانهاي نيستند و صدايشان به هيچ كجا نرسيده و نميرسد. معلم، كارگر، كارمند، پرستار، بازنشسته، مهندس و ... هم تجارب مشابهي دارند. شايد احياي جايگاه دستيار رييسجمهور در حقوق شهروندي يا موقعيت بانفوذي مشابه اين با يك دفتر پيگيري ويژه با نمايندگيهايي در مجموعه وزارت علوم يا آموزش و پرورش يا كار براي پيگيري تخصصي موضوعات بتواند مفيد باشد.
پنجم و از همه پربسامدتر، صداي آنهايي است كه به هر نحو با سبك زندگي يا ارزشهاي تحميلي نظام حاكم و دستگاه تبليغاتي وي ميانهاي ندارند. بسياري از مردم اصولا ضديت يا عنادي با دستگاه حكومت ندارند اما ميخواهند عادي زندگي كنند. ميخواهند به عقايد و سلايقشان در چارچوب قانون احترام گذاشته شود و كسي نخواهد تفكر يا روشي را به آنها تحميل كند. از برنامههاي بيسروته صداوسيما، از نفرتپراكني هفتگي ائمه جمعه، از صرف بودجه كشور پاي نهادهاي اصطلاحا فرهنگي، از تصرف دايمي خيابان توسط برخي گروهها و هرنوع تحميل ديگري به اسم دين و ارزشها خسته شدهاند. بايد به همه مردم فرصت داد در چارچوب قانون، شرع مبين و هنجارهاي فرهنگي جامعه آنطور كه ميخواهند زندگي كنند. اينجا ديگر نياز است رييسجمهور و دولتمردانش در ميدان حاضر باشند و صداي مردم بيصدا را بازتاب بدهند. صدايي كه احتمالا در هياهوي بلندگوهاي كركننده غوغاسالاران گم ميشود. لازم هم نيست در تريبون عمومي هل من مبارز طلبيد. رييسجمهور ميتواند از قدرت قانوني و توان مذاكره و چانهزنياش حتي پنهاني و پشت پرده براي احقاق حقوق مردم و پژواك صدايشان استفاده كند. مردم نتيجه اقدام را ميخواهند نه دعواهاي سياسي بيفايده را. احتمالا افزون بر اينها كه گفتيم بازهم صداهاي شنيده نشده ديگري هم باشد. نكته مهم آن است كه صداي بيصدايان بودن فقط با ساختار اداري و جذب نيرو انجام نميشود. چه بسا نگرش كارمندي به اين مسائل عملا بيفايده باشد و خروجي مطلوبي حاصل نشود. انجام اين كارها نيازمند افراد دلسوز و دغدغهمند در بدنه نظام اداري و كمك گرفتن از بدنه اجتماعي و رسانههاست. به همه رسانهها (موافق و مخالف) اجازه داده شود حرف و خواسته و درددل مردم عادي را منعكس كنند و تلاش شود صداوسيما به رسانه واقعي مردم تبديل شود. رسانههاي دولت خود فرصتي براي انعكاس نظرات منتقدين و مخالفين فراهم آورند و سازمانهاي دولتي مكلف باشند به پيگيري مطالبات مردم توسط رسانهها پاسخ متقن بدهند. به احزاب، سمنها، روحانيون و معتمدين محلي فرصت نقشآفريني براي انعكاس نظرات مردم داده شود و مجراي ارتباط آنها با نظام اداري و قضايي برقرار گردد و... پزشكيان تاكنون نشان داده در پيشبرد وعدههايش جدي و ثابتقدم است. اما دست روي كلمات حساسي گذاشته. سخن گفتن از حق، عدالت، انصاف، وحدت و صداي بيصدايان بودن راحت و بيدردسر نيست. خصوصا براي كسي كه بخواهد رييسجمهور همه مردم ايران باشد.