سيفالله ملاجان٭-علي نيكويي
سال ۱۹۲۴ در تاريخ مردم آسياي ميانه همچون سرآغاز يك تحول عظيم شناخته ميشود. تا اين سال حكومتهاي منطقه يا به اسم سلسلهها (ساماني، قرخاني، تيموري، منغيت) نامگذاري ميشدند يا برگرفته از مركزهاي ماموري آن بودند (چون عمارت بخارا، خاني خوقند يا خيوه) . اما يكصد سال است كشورهاي اين منطقه به نام قومي خود (ازبكستان، تاجيكستان و...) نامگذاري شدند.
قرن بيستم در سرنوشت تاجيكان فراز و نشيبهاي فراواني داشت، ولي سه دهه آن را بايد دوران زرين اين ملت دانست. يكي سال ۱۹۲۴، ديگري سال ۱۹۲۹ و سومي سال ۱۹۹۱. سال اول كاشتن درختي با نام تاجيكستان، سال دوم دوره جوانه زدن و شاخ و بر گرفتن و سوم كمال معنوي و باروري اين درخت تنومند است.
وقت آزادي ما رسيد؟
انقلاب سال ۱۹۱۷ در روسيه با وجود همه كاستيها و مصيبتهاي عظيمي كه به دنبال داشت، براي مردم غير روس نويد آزادي را به ارمغان آورد. لنين در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب (ماه اكتبر سال ۱۹۱۷) به مردم مسلمان شرق مراجعت كرده، به آنها وعده آزادي و رهايي از دست امپرياليزم جهاني را داد؛ اما از وعده تا واقعيت فرسنگها فاصله بود! كوشش تاسيس دولت مستقل در قلب آسياي ميانه (نوامبر ۱۹۱۷ - فوريه ۱۹۱۸) به خاك و خون كشيده شد كه به دنبال حركت مقاومت يا همان باسمهچيگري را عليه شوروي توليد كرد. حكومت نوپاي روسيه شوروي طرح نو درانداخته، از روي برنامههاي خود خواست در منطقه دگرگوني وارد كند از اين روي سال ۱۹۱۸ جمهوري مختار تركستان تاسيس يافت. سقوط بخارا و خيوه در سال ۱۹۲۰ باعث تشكيل جمهوريهاي شوروي بخارا و خوارزم شد. حكومت شوروي سالهاي ۱۹22-۱۹18 دوره دشوار جنگ شهروندي را تجربه كرد، به اين نتيجه رسيد كه در منطقه آسياي ميانه با مرزهاي شكل گرفته دولت تاسيس كردن خلاف برنامههاي او است، زيرا در هر سه جمهوري تركستان و بخارا و خيوه برتري قاطع به جانب يگان خلق نبود.
سرآغاز طرح نو...
سال ۱۹۱۹ با فرمان لنين كميسيوني تاسيس يافت كه آن با نام كميسيون تركي مشهور است. كاربرد تاكيدآميز واژه تركستان (هر چند به غلط) به آسياي ميانه پس از استيلاي روسيه معمول شده بود كه كميسيون مذكور نيز با همين نام به فعاليت شروع كرد. در ادامه اين فرمان توصيه داده ميشد كه مرزهاي اين منطقه را ازبكيه، قرقيزيه و تركمنيه نام نهند. در اسناد و مقالههاي سالهاي قرن گذشته ضمن برشمردن ضرورتهاي تقسيمات مرزي تاكيد ميشود كه جمهوريهاي خلقي بايد به جمهوريهاي سوسياليستي مبدل شوند. ديگر نكتهاي كه كمونيستان در جريان تقسيمات از آن زياد ميگفتند و اصل كار را بر پايه آن قرار ميدادند، مساله پيوندهاي اقتصادي بود؛ يعني اتحادي به وجود آيد كه ملتهاي شوروي بتوانند با هم نزديك شوند و منافع اقتصادي آنها در اولويت قرار گيرد. اما نبايد فراموش كرد كه اين تقسيمات را نه مردم محلي ميخواستند و آنها نه در اين فكر و انديشه بودند؛ اين يك طرح حكومت مركزي بود كه منافع استعماري خويش را در اولويت قرار داده بود.
حركت مقاومت مردمي در كل آسياي ميانه در آن دوران نشان ميداد كه در ميان مردم اخوت ديني خيلي قوي ميبود اگر در خوقند يك روحاني فتوايي ميداد آواز آن تا بخارا و تاشكند و خوارزم و فرغانه ميرسيد. همانگونه كه آتش اين حركت از فرغانه شروع شد و تمام آسياي ميانه را فراگرفت؛ حكومت شوروي به اين نتيجه رسيد كه بايد در اين مرزوبوم سياستي جديد برپا كند و خردورزي شوروي در اين باب آن بود كه اگر بر اساس قوم و ملت مرزهاي جديدي را تاسيس كند با يك تير دو نشان زده ميشود. نخست اين كشورها از هم جدا ميشوند و با نادرست طرح كردن اين مساله آتشي زير خاكستر اين منطقه هميشه فروزان نگه داشته ميشود و در صورت لزوم آن را هر زمان ميتوان بزرگ كرد و طرح نزاع درانداخت و ديگر اينكه ملتهاي منطقه را براي هميشه مديون خود ميساخت كه ما به شما دولت داديم يا ما شما را ساختيم.
تبرِ تقسيم و پيامدهاي آن
مهمترين رويدادها در روند تقسيمات ملي و مرزي سال ۱۹۲۴ اتفاق افتاد. ماه فوريه سال ۱۹۲۴ در جلسه كميته مركزي حزبي بخارا سخنراني يكي از گماردگان دولت شوروي به نام فيضالله خواجه درباره تقسيمات آسياي ميانه به جمهوريهاي ملي شنيده شد. در گزارش اين جلسه موضوع اساسي تقسيم جمهوريهاي تركستان، بخارا و خوارزم و تاسيس جمهوريهاي ملي به شمار ميرفت، تاكيد شد و در آنجا آمد: فرصتي رسيده كه اين واحدهاي ماموري زمان كهن تغيير داده شوند، يكي از آن مساله تركمنها بود. گفته شد كه تركمنها را بايد جدا كرد، زيرا اين بهترين راه است، اما گفته نشد چرا محض تركمنها بايد جدا كرده شوند. اما چرايي آن اين بود كه رهبر مقاومت ضد شوروي از ميان تركمنها جنيد خان پس از چندين جنگ با سربازان ارتش سرخ سال ۱۹۱۹ با حكومت شوروي طرح صلح را داده بود و استقلال خيوه را خواسته بود سپس با شرط واحد عليحده بخشيدن به تركمنها صلح دوباره كرد. اين شرطگذاري و تفاوت جدي حيات تركمنها از ديگران (قرقيز و تركمن و تاجيك) را ممكن كرد كه تركمنها صاحب نخستين و بزرگترين واحد ماموري خود در منطقه شوند. پس ميتوان دو عامل را در سرنوشت تركمنها موثر دانست؛ نخست مبارزه عمومي تركمنها تحت رهبري جنيد و پشتيباني از او و ديگر ويژگي خاص تركمنها همچون ملتي جداگانه. براي مثال طرز زندگي قرقيزها و قزاقها چنان به هم مانند بود كه روسها تا ابتداي قرن ۲۰ قزاقها را قرقيز ميگفتند و قرقيزها را به خاطر فرق كردن قراقيرقيز ميناميدند. نگاه دولتمردان شوروي نسبت به تاجيكان اين خلق بومي و آرياي آسياي ميانه به خاطر گروش تاجيكان به آيين مسلماني و سنن ايراني نيك نبود. پس از سرنگوني امير بخارا به جاي زبان پارسي كه هزار سال در بخارا زبان رسمي و ديواني بود، زبان تركي جايگزين آن شد. رهبران حزب كمونيست بخارا زبان فارسي را مقابل روند تاريخ و خلاف راه زندگي درست ناميد و به تاجيكان توصيه كرد كه زبان پارسي دگر كهنه شده و تاجيكان بايد زبان تركي را جايگزين آن كنند، زبان پارسي را زبان قرن گذشته و زبان امير و زبان دين و شريعت ميگفتند! در حالي كه تا سال ۱۹۲۰ يعني تا سقوط بخارا در بيش از ۳۰۰ مدرسه بخارا تعليم و تدريس با زبان پارسي انجام ميشد؛ اما حكومت بخاراي شوروي تاجيكان را از حق تعليم و تدريس با زبان خود محروم كرد. تاجيكان بيشتر ساكنان شهرهاي بزرگ از قبيل سمرقند، بخارا، ترمذ، خجند، اوراتپه بودند و همچنين در زمينهاي كوهستاني بدخشان، زرفشان و حصار و رشت و ختلان زندگي ميكردند و قلمرو وسيعي را به خود اختصاص داده بودند؛ اما بلشويكها و پانتركها با هر بهانه تاسيس جمهوري براي تاجيكها را خلاف منافع دولت شوروي ميانگاشتند! تلاش حكومت بلشويكي روس بر اين بود كه تاجيكان هر چه زودتر در ميان تركان منطقه هضم شوند. يكي از رهبران تاجيك عبدالرحيم حاجيباي پيشنهاد كرد كه براي تاجيكان دولت با نام ايران شرقي تاسيس داده شود؛ اما اين به منفعت بلشويكها نبود.
رفتار با تاجيكان از آغاز تقسيمات نابرابر و مغرضانه بود و معلوم ميشود كه موافق برنامهاي از پيشطرح شده اين سياست پياده ميشد. اين كار چند دليل داشت كه مهمترين آنها عبارتند از:
- در فرمان مربوط به تقسيمات لنين نامي از تاجيكان برده نميشد؛ يعني در اطلاعاتي كه رهبر دولت شوروي در دست داشت چيزي در باره تاجيكان موجود نبود. گمان نميرود رهبر يك دولت نوپا و آن هم مردي دانشمند و كاريزماتيكي همچون لنين از مردم بومي منطقه آسياي ميانه بيخبر باشد! اين تصميم از قبل انديشيده شده بود و با برنامهريزي دقيق و حساب شده، زيرا فرهنگ غني تاجيكان و گستره آنكه بزرگتر از حدود تاجيكستان و آسياي ميانه بود و براي استعمار آن روز خوشايند نبود و گستره فرهنگي آن از مرز چين تا خليج پارس بود و مخالف با آرمان استعماري آن روزگاران، نبايد فراموش كرد در بيشتر نوشتههاي دانشمندان روس سالهاي ۱۸۸۰-۱۹۱۴ تاجيكان را پاسداران فرهنگ مسلماني در منطقه ناميدهاند كه براي دولت شوروي كه يكي از برنامههايش مبارزه با دين بود، چندان جالب نبود.
- نبودن بزرگ سياسي تاجيك در جريان تقسيمات آن دوران بود، در مقابل اين خلع براي تاجيكان روشنفكران تركزبان منطقه كه از احوال عالم باخبر بودند كشور عثماني را كه نسبت به آسياي ميانه پيشرفته و قدرتمند بود به چشم الگو ميديدند و از ترك ناميدن خود افتخار هم داشتند. جايگزين عثماني دولت تركيه جديد بود كه از تاسيس آن در آن دوران صدسال ميگذشت و با شوروي رابطه نزديك داشت و قاطعانه روش حكمراني سكولاري را انتخاب كرده بود. مخالفت و جنگ تركيه با قدرتهايي چون بريتانيا و فرانسه و يونان سرمايهداري تركيه را در چشم رهبران شوروي نيز عزيز كرده بود. حتي بعضي تاجيكان (نمونه عبدالله رحيمبايف) نيز تحت تاثير ايدههاي تركگرايي جوانتركان قرار گرفت. تاجيكان كه نه تركند بودند و نه ريشه تركي داشتند از چنين مأمن و پشتوانهاي محروم بودند، زيرا در آن دوران ايران آريايينژاد خود با هزار مشكل روبهرو بود، سال ۱۹۰۷ بين انگليس و روس تقسيم شده بود و بلاي ديگر تفرقه مذهبي بود كه تاجيكان سنيمذهب و ايرانيان شيعهمذهب را از هم دور ميكرد. جنگ شيعه و سني سال ۱۹۱۰ در بخارا اين را آشكار ساخت و از دو طرف تنها پارسيزبانان كشته شدند.
- دليل سوم ادامه حركت مقاومت عليه شوروي در قلمرو بخاراي شرقي بود كه به خاطر نبودن راهآهن و مشكلات رفتوآمد ادامه داشت. آكادميك رحيم مساو نوشته است كه بخاراي شرقي و مستچاه دو منطقه مهمي بودند كه بلشويكان قرار دارند، ولايت مختار تاجيكستان در اينجا بايد بنياد يابد. برخي تاجيكان هيات كميسيون تقسيمات همراه شوي منطقههاي تاجيكنشين فرغانه را با بخاراي شرقي و مستچاه را خلاف منافع اقتصادي ميدانستند؛ زيرا منافع اقتصادي يكي از اصلهاي اين تقسيمات به شمار ميرفت.
- دليل چهارم برخلاف قومهاي ديگر منطقه جداييافكني و بيگانه شمردن همديگر در ميان تاجيكان خيلي برملا بود. احساس خودشناسي ملي در ميان تاجيكان در نهايت ضعيف بود؛ ما تاجيكان آن روز خود را غالبا با نام شهر (سمرقندي، بخاري، عوراتيپّگي) يا كوهستان (دروازي، قراتيگيني، مسچايي، كولابي) معرفي ميكرديم. وقتي سخن از واژه براي آن روز مهم ملت مطرح ميشد خود را از ملت مسلمان ميدانستيم.تفاوت تاجيكان شهري و روستايي در شهرها آشكار بود. ما اين را از نوشتههاي شرقشناسان و سياحان روس و اينچنين از متن آثار احمد دانش، صدر ضيا، صدرالدين عيني و ساتم الغزاده ميتوانيم مشاهده كنيم. محمدجان شكوري در يادداشتهاي خود نوشته است كه در جريان شمار اهالي بخارا، وقتي بلشويكان پانتركيست ميخواستند مردم اين شهر خود را تاجيك ننويسند به ايشان ميگفتند كه جمهوري تاجيكستان در مستچاه و غرم بنياد ميشود هر كه ميخواهد تاجيك باشد بايد برود به آن مكانها؛ براي يك شهري شنيدن نام محل كوهستاني و كوچيدن به آن برابر با نابودي بود.
- دليل پنجم آن بود كه بعضي روشنفكران تاجيك تبار (فيضالله خواجهاف، عبدالله رحيمبايف) كاملا در جبهه ديگر قرار ميگرفتند؛ يعني باور نداشتند كه ميتوان يك جمهوري قوي براي تاجيكان ساخت و آن را متحد كرد در ميان آنها نيز اصلا چيزي با نام اتحاد و همبستگي وجود نداشت. سياست آشكاراي ضد تاجيكي آن روز نيز اين نااميدي را در وجود آنها افزون ميساخت. در جريان كار كميسيون وقتي سخن از محروميت تاجيكان ميرفت، بعضي از اعضاي جلسه ميخنديدند و مسخره ميكردند. در صورتجلسهاي كه آكادميك رحيم مساو در كتاب خويش آورده است اين آشكارا مشاهده ميشود. اما شخص رحيم مساو نيز كه بركشيده و دستپرور نظام شوروي و از جانبداران سرسخت آن بود، تمام اشتباهات و لغزشها و انحراف كميسيون تقسيمات مرزي سال ۱۹۲۴ را يا بر دوش پانتركيسم حواله ميكند يا به سمت عبدالله رحيمبايف و فيضالله خواجهاف و ديگر همراهان آن مياندازد غافل از آنكه ايشان مهرههايي بيش نبودند؛ زيرا اين مهرها با گذشت يك دهه همه با ترور استاليني محو شدند. تقسيمات ملي و مرزي هم نه پيشنهاد تركيه بود و نه خواهش پانتركيسم از آغاز تا انجام اين طرح با حمايت و رهنمايي دولت شوروي و بلشويزم صورت ميبست در هر لحظه هم اگر ميخواستند، ميتوانستند آن را اصلاح و تكميل كنند. همانطوري كه سال ۱۹۵۴ ولايت كريمه غالبا روسنشين و روس زبان را با يك دستور خروشچف از روسيه گرفتند و به اوكراين دادند كه ۶۰ سال پس موجب يك نزاع بزرگ در اروپا شد.
جمهوري ازبكستان كه در محور گفتمان كميسيون قرار داشت مناطق پرنفوذ و شهرهاي بزرگ منطقه را گرفت؛ تاشكند كه ۵۰ سال آخر مركز ماموري ژنرال - گوبرناتوري تركستان بود و شهر و واحههاي كليدي چون سمرقند، بخارا، فرغانه، ترمذ و خوارزم به تركيب ازبكستان همراه شدند. وقتي كه تاجيكان هم دوشنبه و بخاراي شرقي را براي ملتسازي ناكافي دانستند و پيشنهاد كردند كه پايتخت سمرقند شود، ازبكان در همان زمان موقتا پايتخت ازبكستان را به سمرقند كوچاندند. در مجموع با بررسي اسناد تقسيمات ملي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه طرح اساسي اين تقسيمات براي تاسيس ازبكستان بود؛ چون براي حكومت شوروي اين طرح حياتي بود.
دو عامل در اين كار موثر بود؛ يكي آنكه تحصيلكردههاي آسياي ميانه به دعوت پانتركها همآواز شده و در فكر دولت يگانه تركستان يا توران بودند و حكومت شوروي با تشكيل دولت مقتدري چون ازبكستان آنها را قانع ميساخت. ديگر اينكه وقتي روسها به منطقه آمدند در هر سه دولت بخارا و قوقند و خيوه سلسلههاي ازبكي منغيت و منگ و قنغرات حكومت ميكردند. يعني با اين كار ازبكها قانع ميشدند كه كاملا از قدرت بركنار نشدهاند و در مسير هدف توران بزرگ و قدرتمند كه در آن سالها خيلي جانبدار داشت راه سپرده بودند. سال ۱۹۲۵ جمهوري مختاري قراقرقيزستان تغيير نام داد و جمهوري مختار قزاقستان شد. سال ۱۹۳۰ جمهوري مختار قرقلپاقيستان را به قزاقستان دادند و بيم آن ميرفت كه تاشكند كه مردم زياد قزاق داشت و در دامن قزاقستان جا داشت، پايتخت اين جمهوري شود، از اين روي سال ۱۹۳۰ پايتخت ازبكستان به تاشكند انتقال يافت. قزاقها كه تا آن زمان روسها آنها را قرقيز ميناميدند ۵۰ سال پيشتر از ديگر خلقهاي آسياي ميانه به روسيه شامل شده بودند و در تركيب جمهوري روسيه واحدهاي ملي خود را تشكيل دادند. پايتخت اوليه جمهوري مختار قزاقستان شهر آرينبورگ از دست آنها گرفته شده بود و به روسيه داده شده بود و قزاقها در شهر آلماتي كه تا سال ۱۹۲۱ نام ويرنيي داشت، پايتخت ساختند. وقتي سال ۱۹۳۶ جمهوري قزاقستان تاسيس شد جمهوري مختار قراقلپاقيستان را به ازبكستان دادند هرچند قراقلپاقها شاخه قپچاقي تركها بودند از نگاه فرهنگ به قزاقها شباهت بيشتر داشتند و قراقلپاقيستان از لحاظ جغرافي نيز با قزاقستان نزديكتر بود. اين تقسيمات را همان سالها محقق و ارباب دولتي سالهاي قرن ۲۰ ميلادي اليكساندر زيلينسكي خلاف بعضي سنتهاي منطقه و باعجله دانسته تبر تقسيم ناميد كه ناگفتههاي فراوان دارد. اينكه سالها در بايگانيهاي كميسيون تقسيمات بسته بود و اسناد آن مخفي نگه داشته ميشد و بعضي اسناد حتي سوزانده شد، حكايت از يك كار سريع و مخفي دارد كه نتيجههاي آن دور از عدالت بودند.
هنوز در زمان شوروي محققان مساله تقسيمات اعتراف ميكردند كه تقسيمات ميلي آسياي ميانه نه بر اساس حضور ملي ملتها، بلكه بر پايه مسائل ايدئولوژي و توجيهات اقتصادي انجام شد تا مقامات حزبي به آساني بتوانند آن را اداره كنند.
درسها و سبقهاي تقسيمات ملي
تا سپتامبر سال ۱۹۲۴ مساله دادن ولايت مختار به تاجيكان مطرح نشد و سخن از تاسيس يك ولايت مختار تاجيكستان در ميان بود و بس. از اين مرحله كوششهاي بسيار و اثربخش نصرتالله مخصوم و شيرينشاه شاتيمور بيشتر ميشود كه دادن ولايت به تاجيكان را ستم بزرگ شمردند و با استالين نامهنگاري كردند. تنها پس از رد و بدلهاي زياد در آخرين لحظهها دادن جمهوري مختار تاجيكستان مطرح و روز ۱۴ اكتبر سال ۱۹۲۴ قرار درباره تاسيس جمهوري مختار تاجيكستان در تركيب جمهوري شوروي ازبكستان تصويب شد. اين روز تاريخي و فراموش نشدني براي تاجيكان است. يعني تا مبارزه نشد، چيزي به دست نيامد.در سال ۱۹۲۴ تاجيكستان با ۸ ولايت [استان] تشكيل شد كه عبارت بود اوراتپه، پنجكت، دوشنبه، سرآسياب، قُرغانتپه، غرم، كولاب و در سال ۱۹۲۵ ولايت مختار كوهستان بدخشان نيز به جمهوري مختار شوروي تاجيكستان همراه كرده شد. پايتخت جمهوري مختار تاجيكستان، ملتي كه در طول تاريخ صد شهر ساخته بود روستايي با نام دوشنبه شد. نقش پايتخت يك كشور در اداره درست مملكت، بنياد اقتصاد توانا، فرهنگ و تمدن فراگير و جايگاه مناسب نظامي بسيار مهم است. بعضي كشورها را در تاريخ گذشته با نام پايتخت آن ميخواندند كه گواه نقش موثر پايتخت در سرنوشت ملت و دولت است، نظير شهر رم كه نام يك امپراتوري شد يا بخارا كه نام دولت دو صدسال آخر تاجيكان ورا رود بود. دوشنبه از لحاظ تاريخي حتي در منطقه بخاراي شرقي مقام اول را صاحب نبود و در كنار حصار شادمان قرار داشت. شرط ديگر پايتخت شدن يك شهر (نه ده) آن بود كه از نگاه روانشناسي بايد با شهرهاي ديگر يك قلمرو رقابت كند، دوشنبه مقام ممتاز اقتصادي نيز نداشت و حتي ساكنان آن نيز در حد و اندازه ساكنان مركز يك كشور نبود! با وجود همه بيعدالتيهايي كه در جريان تقسيمات ملي و مرزي سال ۱۹۲۴ نسبت به تاجيكان اين حادثه تاريخي و عظيم براي هميشه در تاريخ تاجيكان ثبت يافت. اما مهمترين پيامدها و سبقهاي اين تقسيمات اينهايند: 1. تاسيس دولت به نام ملت، يعني تاجيكستان براي نخستينبار در تاريخ اتفاق افتاد. ملت ما تا اين دم دولتهايي داشت كه با نام سلسلههاي حكومتگر (هخامنشي، ساساني، ساماني) ذكر ميشدند يا با نام ولايت و شهر خاص (همچون دولت غوريان و عمارت بخارا و خاني قوقند) . اينجا نام ملت مطرح شد كه تحول عجيب و عظيمي را به دنبال ايجاد كرد. 2. وقتي براي تاجيك بودن و بر اساس همين مليت به ما دولت دادهاند، اگر تاجيكان راه سعادت و رستگاري همين ملت را ميخواهند بايد همين اصل را تقويت كنند و تكميل سازند و در تصميمات دولت داري تنها همين «تاجيكيات» را ملاك تصميمگيري قرار دهند تا در صف ملتهاي سرفراز و توانا قرار گيريم. 3. تاجيكان هر چند بهكندي و آرامي سوي ملت شدن راه پيمودند؛ اما تاسيس تاجيكستان آغاز خودشناسي تاجيكان شد. تا اين زمان تاجيكان تنها خود را به نام شهر و دهات يا زادگاه كوچك خود ميناميدند؛ اما تاجيكستان ايشان را تاجيك گرداند و به ايشان هويتي نو و بنيادي و اساسي بخشيد. بنياد همين تاجيكستان بود كه مردم قهرمان كانيبادام را الهام بخشيد و ايشان سال ۱۹۲۵ آن كارنامه رنگين و جاوداني را آفريدند و رييس مجلس شوروي ميخاييل كالنين را از قطار پياده كردند، با پاي فشاري همين مردم ديرتر جمهوري مختار به جمهوري شوروي تاجيكستان تبدل يافت. 4. تقسيمات مهمترين كانونهاي علمي و فرهنگي و خودشناسي و بالندگي تاجيكان را از ايشان ربود. هر چند همين تقسيمات موجب تاسيس واحد سياسي با نام تاجيكستان شد؛ ولي همانطوري كه فرانسه را بيپاريس، روسيه را بيمسكو، ايتاليا را بيرم، نميشود تصور كرد، دولت تاجيك را نيز بيپايتختهاي هزارسالهاش سمرقند و بخارا تصور كردن ناممكن بود. اين حالت يكي از علتهاي كندي روند ملتسازي در ميان تاجيكان شد. 5. هر چند با دشواري، اما در تاجيكستان شوروي ملتي با نام تاجيك ساخته شد كه هم دولت داشت (هرچند مطيع)، هم نشان و پرچم و سرود ملي. همين تاجيكستان از يك ملا چون صدرالدين عيني كه تا سال ۱۹۲۴ تنها براي اصلاح مكتب و معارف نظام اداري عمارت بخارا تلاش ميكرد، شخصيت ملي و ملتپرست ساخت. اين ملت را نيز مديون شخصيتهاي بزرگ و فداكار كه پرورده مكتب ملتسازي استاد عيني بودند، ساختند. 6. يك خلق كه دعواي هستي ميكند و ادعاي دولتداري، نبايد در تعيين سرنوشت خود اميد به بيگانه كند، بيگانه را در سرنوشت خود دخيل و تصميمگير بسازد و به اميد بيگانه بزيد. بايد روشنفكران و نخبگان اين خلق بر پايه منافع درازمدت ملي هميشه سود و زيان خويش را دانند و ارزيابي كنند و دولت را تقويت سازند و مردم را رهنمايي كنند و نام دولت و ملت جزو ارزشهاي زندگي آنها شود. روشنفكراني كه پايبند قدرت خارجي نباشند و تنها به اين مردم و اين سرزمين وابسته باشند.
7. وجود يك تاجيكستان براي دولت شوروي آن روز نيز ضروري بود، در غير اين صورت تمام منطقه آسياي ميانه، با تاسيس جمهوريهاي تركزبان در زماني كه حركت پانتركيسم بسيار اوج گرفته بود، ميتوانست براي شوروي مشكلساز شود، زيرا در سالهاي قرن ۲۰ و حتي روزگار ما ايده تاسيس يك دولت يا اتحاديه تركزبانهاي آسياي ميانه از بين نرفته است، نوشتن به خط لاتيني و ترك كردن حوزه الفباي روسي سيريليك از جانب تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان و در آينده قرقيزستان گامي در اين مسير است. 8. اگر سال ۱۹۲۴ جمهوري مختار تاجيكستان تاسيس نمييافت، ما در سال ۱۹۲۹ صاحب جمهوري مستقل نميشديم و اگر سال ۱۹۲۹ نميبود، ما سال ۱۹۹۱ نه استقلال داشتيم و نه تاجيكستان. سال ۱۹۲۴ كه ما در آستانه صدمين سالگرد آن هستيم، سال تاريخي و سعيد و سال آرزو و اميدهاي ملت تاجيك شد. سالي كه به قرنها برابر بود، زيرا تاجيكستاني را ساخت كه از اميد رفتگان ما نشانه است!
٭ استاد تمام تاريخ، دانشگاه ملي تاجيكستان