مشاركت اجتماعي در جامعه ايران- 1
سيدجواد حسيني
يكي از شاخصهاي مهم سلامت اجتماعي، مشاركت اجتماعي است. مشاركت فرآيند پيوستهاي است كه افراد را در همه مراحل اعم از برنامهريزي، تصميمگيري، اجرا، نظارت، ارزشيابي و سهيم شدن در منابع درگير ميكند، همچنين فرآيند چندوجهي است كه فعاليتهاي آموزشي، فرهنگي، زيستمحيطي، سياسي و اقتصادي را شامل ميشود از طرف ديگر مشروعيت خود را نه تنها از قانون و دولت بلكه از ريشههاي تاريخي، سنتهاي فرهنگي -اجتماعي و باورهاي مردم ميگيرد، مشاركت از چند دهه گذشته طيف وسيع از فعاليتها را در عمل پوشانده و از حالت ايده و نظر خارج شده است به نحوي كه محققين اعتقاد دارند مشاركت ميتواند بر سه ارزش بنياني زير قرار گيرد؛ يك سهيم كردن مردم در قدرت و اختيار، دوم بازگشودن فرصتهاي پيشرفت براي مردم در ردههاي پايين جامعه و سوم راه دادن مردم در نظارت بر سرنوشت خويش. در تعريف مشاركت ميگويند مشاركت عبارت است از: مداخله همه آحاد جامعه در تصميمگيريها، تصميمسازيها و فراگرد انديشه و عمل، مشاركت يعني وارد كردن هدفهاي گروهي و مردمي در حوزه هدفهاي فردي و شخصي به ديگر سخن مشاركت تقبل آگاهانه انجام بخشي از امور است در شكل معاضدت اجتماعي و همكاري افراد با هم بر سر ميل و رغبت و به قصد بهبود زندگي اجتماعي و سازماندهي مناسب خود را داراست، مشاركت هنگامي رخ ميدهد كه مساله يك گروه از انسانها را در فرآيندي متقابل و با سهيم شدن در نقشهاي لازم براي حل آن درگير ميكند، مشاركت كار جمعي براي تحقق هدف يا اهدافي واحد است و همانگونه كه در تعريف آمد مشاركت از پيوند و تعامل و همكاري حداقل دو يا چند فرد كه براي حصول هدف يا هدفهايي تلاش ميكنند به وجود ميآيد به لحاظ موضوعي مشاركت را به گونههاي مشاركت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و غيره تقسيمبندي ميكنند، اما بايد توجه داشت كه تفكيك دقيق آنها به دليل درهمتنيدگي همپوشي و مكمل يكديگر واقع شدن، امكانپذير نيست و معمولا يا به صورت عام از مشاركت بحث ميشود يا به صورت تركيبي، مانند مشاركت اجتماعي، سياسي و اقتصادي در انديشه بشري مشاركت بر اين عقيده بنيادين استوار است كه همه افراد حق دارند در مورد اموري كه مربوط به خودشان است و باعث كاستن رنجها و مشكلاتشان ميشود احساس مسووليت كنند، درباره آن فكر كنند نظر بدهند، انديشه خود را بدون ترس بيان كنند و بر تصميمهايي كه بر زندگي آنان اثر ميگذارد مداخله كرده در رفع حوايج و خواستههايشان با ديگران همكاري كنند كه اين انديشه از نيازي غريزي و فطري برميخيزد و آن را به الزامي اجتماعي تبديل ميكند، از اين منظر است كه مشاركت براي حيات بشر يكي از ضرورتها محسوب ميشود.
براي مشاركت فوايد بسياري را ذكر كردهاند در انواع سازمانها و در موقعيتهاي بسيار متفاوت مشاركت به دست يافتن مجموعه از فوايد و بهرهمنديها منجر ميشود. برخي از اين بهرهمنديها مشخص و آشكار و برخي ناآشكارند. مشاركت به نحو موثري بازدهي و بهرهوري را بهبود ميبخشد و كيفيت كار را افزايش ميدهد و دگرگوني و تحول را پرشتاب ميكند، به سبب همين امر است كه آن را پيششرط توسعه همهجانبه و نيز محور اساسي براي توسعه به حساب ميآورند. آرنشتاين مشاركت را فرآيند سهيم شدن مردم در قدرت جهت تاثيرگذاري بر دولت ميدانند، مشاركت توزيع مجدد قدرت است كه در سطوح مختلف اتفاق ميافتد. او ۸ سطر مشاركت شهروندان را روي نردبان موسوم به نردبان مشاركت از يكديگر تفكيك و به نمايش ميگذارد؛ كنترل شهروندي، قدرت تفويض شده، شراكت، تسكين بخشيدن، مشاوره، اطلاعرساني، درمان و دستكاري و ظاهرفريبي پلههاي نردبان آرنشتاين را تشكيل ميدهند. پايينترين سطح مشاركت مبتني بر دستكاري و فريب است، ولي بالاترين سطح كنترل شهروندي است كه براساس آن جامعه موضوع مشاركت را خودش طراحي، برنامهريزي و اجرا و براي پيشروي آن مداخله ميكند. در سطوح دستكاري و ظاهرفريبي و درمان هيچ مشاركتي صورت نميگيرد. مشاركت مردم در ۳ سطح اطلاعرساني، مشاوره و تسكين صورتي ويتريني و نمايشي به خود ميگيرد و تنها ميتوان سه سطح كنترل شهروندي، قدرت و شركت را به ترتيب نشاندهنده بيشترين قدرت شهروندي دانست؛ اين سه سطح مبين مشاركت واقعي است.
مشاركت مشروط به برابري انسانها و منوط به آزادي آنهاست. در يك نظام مشاركتي فرض بر اين است كه مردم بايد فرصت مناسب براي تاثيرگذاري بر سياستها و اجراي سياستها را كه بر زندگي عمومي و خصوصي آنها تاثير ميگذارد، داشته باشند. دولت بايد امكان رقابت را براساس شايستهسالاري براي افراد فراهم كند. مشاركت حق مردم است و يك نوع فرآيند با محصول نهايي و ثابت توسعه است، مشاركت به معني تعلق همراه با فعاليت به مجموعهاي از وظايف و همچنين امكان سود بردن از آن است. مشاركت داراي پيامدهاي دوسويه است و چنانچه بنا باشد موثر واقع شود مستلزم تغييرات بنياني در انديشه و عمل است كه بايد از درون جامعه بجوشد و در قالبهاي پايدار و مقبول جامعه و دولت تبلور يابد. تمامي ايدههاي مربوط به مشاركت يك نقطه مشترك دارد و آن اهميت دادن به نقش و نظر مردم در تصميمگيريهاي سياسي، اجتماعي و دسترسي آنها به منافع قدرت است، مشاركت داراي اهداف سياسي معنوي و اقتصادي است. اهداف سياسي اجتماعي مشاركت آن است كه به افزايش وفاق اجتماعي ميان مردم منجر ميشود، مشاركت چه در سطح گروه كوچك و چه در سطح گستردهتر منجر به احساس نزديكي بين افراد ميشود، به آنها احساس سهيم بودن در نظام را ميدهد و نظامهاي سياسي نيز در زمان انتخابات تاكيد بر اهميت آراي مردم دارند. در بعد اهداف معنوي مشاركت در اعلاميه ۱۹۴۸ حقوق بشر آمده است؛ تمام افراد بشر آزاد به دنيا آمدهاند و از لحاظ شأن و مقام و حقوق خود با هم مساوياند. افراد بشر از موهبت عقل و وجدان برخوردارند و شايسته است كه نسبت به همديگر با روح برادري برخورد نمايند، بعد معنوي مشاركت تلاش براي رسيدن به آزادگي و حفظ حقوق تكتك افراد است كه از طريق مشاركت در تصميمگيري و اجرا بتواند به طور موثري بر زندگي خود تاثير بگذارد و درخصوص اهداف اقتصادي مشاركت نيز ميتوان گفت مردم از طريق مشاركت بهتر ميتوانند در تصميمات از دانش، تجربه، فراست و بصيرت ديگران استفاده كنند، در جهت بهبود روشها و گسترش حوزه كاري در سازمانها و جامعه مفيدتر واقع شوند، زيرا مشاركت امكان كمك به كار و استفاده بهتر از منابع را فراهم ميآورند. نظرات و انديشههاي مختلف مورد بحث و نقد قرار ميگيرد، مردم تصميماتي را كه خود در اتخاذ آن شركت داشته باشند بهتر ميپذيرند، همچنين در اتخاذ تصميماتي كه در وضعيت آنها تاثير مثبت دارد، مشاركت بيشتري خواهند كرد و درنهايت مشاركت مردم در امور عامل تحرك در كارايي و مديريت نيز خواهد شد.