دريچه جديدي به هنر ايران
حجت اماني
نوشتن درباره استاد حبيبالله آيتاللهي كه عمر پربار خود را صرف نوشتن و آموزش به نسلهاي مختلف كرده، كاري بس دشوار است با اين وجود، فقدان او بهانهاي شد تا برخي ويژگيها و منشهايشان درباره هنر را شتابزده يادآوري كنم؛ آيتاللهي در زمينههاي مختلف هنري تجربههاي لازم را داشت با اين وجود بيش از هر چه بهتر است او را تاريخ هنردان و منتقد هنري دانست. شناخت و تسلط وي از تاريخ هنر غرب گرفته تا ميانرودان و ادوار پيشاتاريخ ناحيه ايران و مهمتر از آن نقاشي ايراني، قدرت تحليل تاريخ تطبيقي او را نشان ميداد. خوانشهاي موازي تاريخ هنر شرق و غرب ايران دريچههاي تازهاي بر تاريخ هنر ايران باز ميكرد تا بتواند حلقههاي مفقوده و ابهامات تاريخ هنر ايران را روشن كند. با اينكه در غرب تحصيلات تكميلي خود را طي كرده بود، اما ديدگاه او به تاريخ و مباني هنر در ايران از نگاه مستقل وي با هويت ايراني و اسلامي نشات ميگرفت. كتاب مباني هنرهاي تجسمي او خود گواه اين مطلب است كه تلاش دارد با معرفي مولفههاي زيباشناسانه هنر ايراني و اسلامي سايه سنگين مباني هنرهاي تجسمي غرب بر دانش آكادميك و دانشگاهي كشور را تعديل كند. (افسوس كه نشد!) در امتداد جريان غربزدايي از هنر مدرن وارداتي كه در جريانهاي هنري خاورميانه مانند «جنبش D» در تركيه، «بعد الواحد» در عراق و ساير كشورهاي منطقه روي داده بود، اغلب هنرمنداني كه زير نفوذ آموزهها و تجارب هنري غرب بودند، براي هويتبخشي و رقابت با جهان هنر به ميراث كهن خود پناه بردند و سعي كردند مضامين بومي و محلي خود را جايگزين موضوعات غربي سازند. فراتر از اين، شكلگيري جنبش خوشنويسانه (مكتب حروفيه در جهان عرب) است كه مهمترين جريان هنري خاورميانه در تقابل با غربگرايي و مدرنيسم به شمار ميآيد در واقع ميتوان آن را به نوعي احياي مفهوم ناسيوناليسم به مفهوم خودباوري در اين جوامع دانست كه زمينه و بستر شكلگيري جنبش سقاخانه را در ايران نيز فراهم آورد. از آنجايي كه اغلب هنرمندان به تجارب عملي مشغول بودند، خلأ مباني نظري جامع، مانع از رشد و شكوفايي اين جنبشها به ويژه در ايران شد. به گونهاي كه ميتوان گفت پس از سقاخانه جنبش موثري كه از پشتوانه نظري و در راستاي فرهنگ خودي برخوردار باشد، شكل نگرفته است. در اين ميان آيتاللهي را ميتوان از معدود هنرمنداني دانست كه اين خلأ را حس كرد و سعي بر آن داشت با گفتار نوشتها و خطابههاي خود جامعه هنري ايران را متوجه هنر ايراني و اسلامي سازد، گرچه بهطور جدي تلاشهاي او پيگيري نشد، اما او از اين تلاش دست نشست و از پاي ننشست. ناگفته نماند از ميان شاگردان و دانشجويان بسياري كه در خلال سالهاي تدريس در دانشگاههاي هنر داشتند، هنرمنداني را ميتوان يافت كه در راستاي اهداف او در اين مسير گام برداشتهاند. به واقع شكلگيري گفتمان هنري «حوزه هنري انقلاب اسلامي» را ميتوان از تاثيرات انديشههاي آيتاللهي دانست. از ديگر ويژگيهاي شاخص استاد حبيبالله آيتاللهي در حوزه هنر توجه وي به «نقد هنري» است كه از شناخت تاريخ هنر از او نشات ميگيرد. نقد جدي و آشكار با شوخ طبعي و نازكانديشي كه شايد از زادگاهش شيراز به ارث برده باشد از ويژگيهاي مهم نقدهاي او در زمينه هنر است. دو مولفه مهم نقد هنر؛ يعني شناخت ادبيات و توان تحليل نظرگاههاي تاريخ هنر با تجارب و آموزههاي هنري شيوه نقد او را مختص خود ساخته است. نقدهايي غالبا كوتاه، عميق، تيز و برنده به مفهوم اميد بهبودي.به بيان سعدي چو رگزن كه جراح و مرهم نه است. از اين رو نقدهاي او فارغ از اميد جبران پاداش و بيم رقيب جاري شدهاند كه ميتوانند موجب رشد و شكوفايي شوند آنچه هنر امروز ايران بيش از پيش بدان محتاجتر است. نقد امروز غالبا بيش از آنكه صواب نمايد و در جهت اعتلاي هنر و هنرمند و جامعه باشد به ابزاري آغشته به اميال مادي در جهت تقديس يا تخريب و جنجالسازي تبديل شده است. بنابراين روشن است كه بازخواني آثار ايشان و امثال آن چگونه ميتواند در جريان انديشمندانه هنر ايران موثر واقع شود.
* دكتري تاريخ هنر