عامهپسندها در دنياي مجازي مرزهاي اخلاق را جابهجا ميكنند
ميخواهم همه زندگيات را بدانم
نازنين متيننيا / از دستشان در امان نيستي؛ از دست اين عامهپسندهايي كه هرروز و هر ثانيه سر در سوراخ سمبههاي زندگي مجازي آدمها ميكنند و هرروز يك حرفي، يك بحثي و يك خبر تازه راه مياندازند كه فلاني بهمان كرد و بهماني بيسار. بساط عامهپسندي و ردشدن از حريم خصوصي آدمها را از زندگي واقعي برداشتهاند و آوردهاند توي فضاي مجازي؛ توي صفحههاي جوك و خبر، توي سايتهايي كه به اسم خبرهاي سينمايي يا حتي سياسي گزارش ميدهند كه فلان بازيگر چه كرد و بهمان مجري چطور دوباره شوهر پيدا كرد و آن چهره سياسي خيلي معروف با زنش كجا ديده شده و... اين عامهپسندها همهجا هستند و كافي است بخواهي رصدشان كني تا بعد از 24ساعت متوجه شوي چطور خبرها را در آن واحد، هم در سايت مجازي منتشر ميكنند، هم در گروههاي وايبري ميگذارند و هم در تلگرام و كانالهايش. بدتر اينكه به نسبت شهرت آدمهايي كه در خبر هستند، سايتهاي خبر رسمي هم گاهي از اين خبرها را رصد ميكنند، گزارش ميدهند تا آن چهره مورد نظر، تبديل شود به سوژه رسمي اخبار. سوژهاي كه ميشود دربارهاش حرف زد، قضاوت كرد و يكجور كه انگار نه انگار « پاي زندگي يك آدم در ميان است» و ممكن است اينها به ضرر زندگياش تمام شود و چالشي عجيب در زندگي او ايجاد كند. از همه بدتر اينكه حتي نميتواني از اينها فرار كني. يعني نميشود كه عضو شبكههاي مجازي و سايتهاي مختلف باشي و يكجوري خبرها را فيلتر كني كه نبيني، نخواني و نشنوي. هميشه بايد منتظر باشي كه در يك گروهي، دقيقا وقتي داري عكس يك بچه موفرفري بامزه را ميبيني و لبخند ميزني، در عكس بعدي تصوير مرگ دختر و پسري باشد كه با تفنگ شكاري كشته شدهاند و مغزشان كف زمين است و بعد در توضيح بخواني: « اينها عاشق بودند و به عشق نرسيدهاند و پسر ديوانه شده و خودش و دختر را كشته». در كسري از ثانيه، پايت را ميكشند وسط زندگي مردم و ميخواهند در جريان حريم خصوصي آدمها باشي و خداي نكرده حتي يك خبر و اتفاق را از دست ندهي. از همه اينها بدتر، باز شدن پاي اساماسهاي تبليغاتي به اين ماجراهاست؛ اساماسهايي روي گوشي يا تلگرام كه ميگويند: «ميخواهي از خصوصيترين اتفاقهاي زندگي يك چهره خبر داشته باشي؟!» و بعد پيشنهاد ميدهند كه براي اينكه از خصوصيترين اتفاقهاي زندگي ديگران، جا نماني شمارهاي را بگيري و وارددار و دسته عامهپسند، شوي.دار و دستهاي كه انگار نه انگار خودشان زندگي دارند و انگار نه انگار كه اگر كسي بخواهد به حريم خصوصي آنها وارد شود و بداند كه چه ميكنند، همه جهان را به آتش ميكشند. عامهپسندهايي كه نميدانند در جريان تمام اين همخوان كردنها، مرزهاي اخلاق را يكي يكي از بين ميبرند و ناامني را به دنيايي تزريق ميكنند كه هنوز پر از ناامني است و آنقدر ناشناخته كه نميداني آنور خطوط، آدمي بالغ است يا بچهاي 12-10 ساله. در چنين دنيايي همه آن مناسبات عامهپسندي كه پيش از دنياي مجازي در دنياي واقعي بود و يكجورهايي عادت ناهنجاري فرهنگي ما، روزبه روز به نقاط عطف نمودار صعودي نزديك ميشود و از آنجايي كه نه مديريتي است و نه فيلتري و نه اتفاقي ديگر، همچنان به رشد خود ادامه ميدهد و تبديل به يك اتفاق عادي و روزمره شده كه آدمها ديگر درباره «چرايي» آن سوالي نميپرسند و حتي حساس نميشوند؛ عامهپسندي، ورود به حريم شخصي ديگران، سردرآوردن از جزييات زندگي آدمها، تحت مراقبت قرار دادن رفتارها و زندگيهاي يكديگر و مواردي از اين دست، در فضاي مجازي پر شده و تعريف تازهاي از جابهجايي مرزهاي اخلاقي در جامعه ايراني ميدهد. تعريفي كه ميگويد اينبار ديگر نه از مشكلات اجتماعي مثل بيكاري و بحران اقتصادي و... خبري است و نه از فشارهاي مختلف فرهنگي و اجتماعي. اينبار يك فراگيري ساده و يك بيحواسي و ناآگاهي، دست به دست هم دادهاند تا آدم مجازيها به بهانه مجازي و مدرن بودن، تن بدهند به شكستن حريم خصوصي آدمها و پيوستن به صفوف عامهپسندهايي كه انگار تمام عطش ديده شدن خود را در حرف زدن از زندگي ديگران سيراب ميكنند
و ديگر هيچ.