• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5599 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۹ مهر

كافه‌ها تعطيل و دكان‌ها باز؟

سيدحسين حسيني

هويت دانشگاه در دوره جديد و قرن معاصر، هويتي «مساله‌ساز» است و به بيان هيدگر «دانشگاه» پيش از هر چيز نام يك «مساله» است، مساله سنگ بناي نهادينه‌ساز علم (ر.ك: ويس، ژان ماري، 1400، واژه‌نامه هايدگر، ترجمه اوليايي، تهران، ققنوس، ص150). چنانچه تفكيك سه‌گانه بين «نهاد علم» و «سازمان علم» و «ساختار علم» را در استوانه «جامعه علمي» (scientific community) بپذيريم، دانشگاه در نقطه مركزي نهاد علم و در دل جامعه علمي قرار دارد (ر.ك: حسيني، سيدحسين، 1400، ساختار جامعه علمي، روزنامه همدلي، شماره 1697 و 1702). هويت جامعه علمي به حفظ هويت علمي اين سه قوه و نحوه تبادل و ارتباط نظام‌مند آنان است و نهايتا هويت نهاد علم به تمامه به حفظ هويت علمي دانشگاه وابسته و پيوسته شده است. از سوي ديگر اما، اگر جامعه علمي هويت خود را از دست بدهد يا به تزلزل افتاده و استواري لازم را نداشته باشد، طبيعتا هويت ملي جامعه عمومي (general) نيز به خطر خواهد افتاد. ترديدي نبايد روا داشت كه يكي از نشانه‌هاي خطر تجزيه دروني يك كشور (تجزيه فكري -  فرهنگي)، تزلزل در هويت جامعه علمي و از دست رفتن شكل و شاكله حقيقي آن است؛ امري كه برخي انديشمندان علوم انساني و اندكي خردمندان سياسي، بحق از آن واهمه دارند (ر.ك: هم او، 1401، خطر تجزيه فرهنگي، روزنامه آفتاب يزد، شماره 6374). حال پرسش اين است كه نقطه دال هويت دانشگاه چيست يا مولفه اصلي آن كدام است و چگونه مي‌توان يا بايد آن را حفظ کرد يا نشر داد؟ (در اين باره ر.ك: هم او، 1392، نهضت توليد علم و كرسي‌هاي نظريه‌پردازي، تهران، آواي نور، ص 151 و نيز: هم او، 1399، انقلاب تمدني و نظريه‌پردازي‌هاي علمي، قم، تمدن نوين اسلامي، ص107).  هگل در مقدمه كتاب «فلسفه حق» و در تعريف فلسفه مي‌گفت: فلسفه، زمانه خويش است كه به سطح تفكر بركشيده شده است (ر.ك: ردينگ، پل، 1393، هگل، ترجمه اردبيلي، تهران، ققنوس، ص20). اين سخن يا به اين معناست كه محتواي دانش فلسفي برآمده از محتواي فرهنگي‌ زمانه‌اش بوده كه به لحاظ تاريخي متغير است يا اينكه فلسفه نمي‌تواند از زمانه خودش بريده شود كه اگر چنين شود ديگر بر نمي‌كشد (آن هم بركشيدن از تجربه و رفتن تا سطوح تعقل بشري) و  در نتيجه كمكي به ارتقای سطح تفكر نكرده و در جمود و سكون و ركود خود، به داده‌هايي صُلب و بسته و بسيط فرو مي‌ماند. اگر در اين گزاره به جاي واژه فلسفه، واژه دانشگاه را قرار بدهيم چه لوازمي دارد؟ دانشگاه بريده از زمانه خويش، دانشگاهي است فرو غلتيده در چنگ حصار دروني خود كه نمي‌تواند سطح تفكر اجتماعي را پيش ببرد. به بياني ديگر، دانشگاه بريده از زمان و زمانه خود، دانشگاه معقول (به معناي عقلانيت اجتماعي) نخواهد بود چرا كه ضرب در نيازهاي متغير و متنوع جامعه خودش نشده و هر روز و هر آن دورتر و دورتر مي‌شود و زين پس، عنصري بريده از جامعه، عنصري زايد قلمداد خواهد شد كه رنج و بيماري و مرگ خود را به رنج و بيماري و مرگ جامعه به سرعت و شدت سرايت خواهد داد.

پرسش اين است كه نشانه‌هاي اين بريدگي چيست؟

اخيرا نامه‌اي از رييس دانشگاه تهران درخصوص تعطيلي كافه‌هاي اطراف دانشگاه در محافل عمومي منتشر شده كه باید آن را يكي از عجايب چندگانه در تاريخ ۱۰۰ ساله دانشگاه‌هاي ايران برشمرد. متاسفانه مفاد اين نامه چيزي جز پايان حيات بي‌رمق نهادي به نام دانشگاه نيست. وي در اين نامه وجود كافه‌هاي اطراف دانشگاه را مغاير با جهاد علمي دانشگاه قلمداد كرده است. پرسش اين است كه آيا اين گونه تصميمات به حيات دوباره دانشگاه منتهي مي‌شود؟ در شرايط كنوني جامعه ايران مهم‌ترين دغدغه رييس مهم‌ترين و معتبرترين دانشگاه كشور چه بايد باشد؟

پرسش اين است كه آيا كافه‌هاي اطراف دانشگاه تهران اعتبار علمي اين دانشگاه را مخدوش كرده‌اند ولي دكان‌هاي پر رونق رساله‌ساز و مقاله‌هاي پولي خير؟ چگونه دستور به تعطيلي كافه‌ها داده مي‌شود اما همزمان دستوري براي برخورد با دكان دزدان علم و باندهاي فساد و معامله‌گران مدارك دانشگاهي روبروي همين دانشگاه صادر نمي‌شود؟ پرسش اين است كه چرا براي رييس دانشگاه تهران، به جاي برخورد با كافه، مساله بحران علم و دزدان و دلالان علم و دكان‌هاي تجارت فساد علمي اولويت ندارد و اگر دارد آيا در اين فقره اقداماتي عملي و موثر صورت گرفته است؟ بر فرض پذيرش چنين تحليل ساده‌لوحانه‌اي، تعطيلي كافه‌ها‌ به چه ميزان به حل مساله كمك مي‌كند و آيا اين فقط پاك كردن صورت مساله نيست؟ پرسش اين است كه آيا ايشان از وضعيت مراكز و دانشگاه‌هاي معتبر جهاني خبر دارند؟ امروزه ساختمان‌ها و دپارتمان‌هاي بسياري از اين دانشگاه‌ها در كوچه و خيابان‌هاي شهر پراكنده‌اند و بدون گيت و حصار و سيم خاردار با بافت دروني شهر يكي شده‌اند. آيا به اين سبب، اعتبار علمي آنها از دانشگاه تهران كمتر شده است؟ و از همه مهم‌تر، آيا اين گونه تصميمات - كه نمونه‌هاي مشابه آن را در برخي دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌هاي بزرگ كشور هم مشاهده مي‌كنيم - به ارتقای هويت علمي دانشگاه و نهاد علم كمك مي‌كند؟ متاسفانه در اين سال‌ها دو بحران خانمان‌برانداز تبديل به نوعي اصل در برخي تصميمات و برنامه‌هاي دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌هاي كشور شده است: «ظاهرگرايي ديني» (ر.ك: حسيني، سيدحسين، 1400، آفت ظاهرگرايي ديني، روزنامه اعتماد، شماره 5053) و همچنين مبنا قرار دادن «كار سياسي و سياسي‌كاري در محيط علمي». معمولا هر مديري براي باقي ماندن در پُست خود به اين دو اصل تن مي‌دهد چه اينكه غالبا از ناحيه مديران بالادستی خريداران خوبي دارد. پرسش اما اين است كه آيا اين سياست رييس دانشگاه تهران به تقويت اين دو اصل مهلك ياري مي‌رساند يا در جهت ارتقای علمي دانشگاه قرار دارد؟ اگر اين پيش‌فرض را بپذيريم كه دانشگاه در قرن حاضر نقش قوه عاقله در جامعه را به عهده گرفته است، آيا با اين تصميمات مي‌توان چنين قوه‌اي را نمايندگي كرد؟ كارل ياسپرس در كتاب خواندني «ايده دانشگاه»، دانشگاه (university) را يك جهان (universe) دانسته كه همه اجزای آن بايد تشكيل‌ دهنده يك كل جدايي‌ناپذير باشند. وي بر مبناي ايده وحدت علوم هدف اصلي دانشگاه را سهيم كردن دانشجويان در معنايي از وحدت مي‌داند؛ هم در رشته خاص خود و هم در كل دانش (ر.ك: ياسپرس، كارل، 1394، ايده دانشگاه، ترجمه پارسا، تهران، ققنوس، ص73). اگر حتي ايده وحدت علوم را هم نپذيريم اما دانشگاه به عنوان نهاد علم و جزو مهمي از اركان جامعه علمي بايد منادي وحدت اجتماعي در جامعه باشد و هر آينه جامعه علمي ايران به چنين نگاه‌هاي وحدت بخش و كلي‌نگرانه به مفهوم دانشگاه نياز دارد. پرسش جدي اين است كه چگونه مي‌توان از نهاد دانشگاه به مثابه يك هويت كلي و وحدت بخش، صيانت نمود و آيا با نمونه سياست‌هاي تعطيلي كافه‌ها مي‌توان به حفظ هويت اين نهاد علمي اقدام كرد؟ چه جاي شك كه تعطيلي دست و پا شكسته چند كافه هيچ كمكي به حفظ هويت علمي دانشگاه نكرده كه هويت اجتماعي آن را هم بيش از پيش مي‌شكند و از ميان برمي‌دارد. از سوي ديگر ظاهرا فقدان اولويت و نداشتن برنامه جامع و موثر در مبارزه با فساد رايج علمي و اتفاقا گرفتار شدن در دام‌هايي از جنس ظاهرگرايي ديني يا سياسي‌كاري، جز آسيب افزون‌تر بر پيكره جامعه علمي و تشديد بحران‌هاي اجتماعي رهاورد ديگري نخواهد داشت. از تجمع افراد در كافه‌هاي اطراف دانشگاه نترسيد، از تجميع پول كثيف در دكان‌هاي فساد علمي اطراف دانشگاه سخت بترسيد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها