چرا بايد تماشاگر يك اثر هنري تربيت شود
انتخاب، تربيت و جهتدهي مخاطب
حسين پاكدل
هر امري كه به رفتار، كردار، آگاهي و ذوقيات ما مربوط است، نياز به آموزش و مراقبت دارد. همه به شكل عادي بلديم حرف بزنيم. ولي چگونه است كه تنها معدودي قدرت بيان و نفوذ كلام دارند. همه راه ميروند ولي عده خاصي درست راه ميروند. به قول دوست پزشكي منشا بسياري از بيماريها غلط راه رفتن، غلط غذاخوردن و اشتباه نفس كشيدن است.
اغلب از بديهياتِ رفتاري كه فكر ميكنيم بلديم آسيب ميبينيم. ما از اول حرف زدن، خوابيدن، راه رفتن و ارتباط با ديگران را به شكل غريزي و تقليدي ياد ميگيريم و در مسير زندگي كم يا زياد با آموزش، خود را اصلاح كرده با اجتماع انسانها هماهنگ ميكنيم. اما امر مهم درست ديدن، دقيق ديدن و انتخاب درست موضوعات براي تماشا را غالبا با آزمون و خطا انجام ميدهيم، در بيشتر موارد خود را بينياز از تربيت ميدانيم. در دنياي صنعتي اكنون ديگر ابتداييترين كالاها نيز برگ راهنما يا دستورالعمل استفاده دارد.
حالا اينكه چند درصد از ما به آن توجه ميكنيم بماند. به همين جهت است كه اغلب از دستگاه يا امكاني كه گاه با قيمت گزاف خريداري ميكنيم تنها به بخش اندكي از كاربرد آن عنايت داريم، مابقي بلااستفاده ميماند. به طور مثال همين گوشيهاي مدرن و هزار كاره تلفن همراه كه دست آحاد متوسط جامعه هست و از تمام موارد استفادهاي كه دارد تنها به چند مورد ابتدايي آن اكتفا ميكنند. با اين مقدمه كوتاه بايد گفت امر نمايش نيز مثل مابقي فعاليتهاي ذوقي، هنري- فرهنگي در تمامي ابعاد نياز به آموزش مداوم و مراقبت دايم دارد؛ نه تنها نويسنده و كارگردان و بازيگران و عوامل پشت صحنه بلكه حتي تماشاگر. قطعا جريان توليد و خلق نمايش بايد براي امر مهم انتخاب، تربيت و جهتدهي تماشاگر - به عنوان ركن مهم جريان تئاتر- برنامه داشته باشد.
امري كه بيشتر مواقع از توجه و پرداختن به آن غافل ميمانيم. حتي با نگاهي كاسبكارانه خود را با نازلترين خاستگاهها و تمايلات او هماهنگ ميكنيم. به صرف اينكه يك محصول در يك تب و تاب مصنوعي مورد اقبال واقع ميشود معني اين را نميدهد كه اثر لازم را بر مخاطب گذاشته و در يك بسته بندي مناسب تبديل به خاطره جمعي شده است يا به عكس. به هر شكل تئاتر جدي هنري فاخر و مرجع است و بر قشري تاثير دارد كه جزو اقشار نخبه جامعه محسوب ميشوند و خود توليدكننده فكر و انديشهاند. پس هر گروه نمايش در كنار خلق اثر نياز مبرم دارد به اين مساله فكر كند. متاسفانه طي چند سال اخير جريان تئاتر ما به دليل رويكرد مكانهاي نمايشي - حتي از نوع دولتي آن- به امر اتكا به گيشه، نسبت به اين واقعيت مهم كم توجه يا اساسا بيتوجه بودهاند. البته بخش زيادي از آن برميگردد به نبود يا كمبود ابزار اطلاعرساني درست و حرفهاي در اين حوزه. ما نيازمند رسانههاي تخصصي براي تربيت و راهنمايي مخاطب تئاتر هستيم. به صرف كليگويي در مورد يك اثر يا برخورد سليقهاي و يا احيانا جناحي و سياسي با يك امر فرهنگي و پديده ذوقي به هيچ عنوان باعث تربيت و جهت دهي مخاطب نميشويم.
ما ناچاريم در دوران پرشتاب توسعه به مساله بينهايت مهم و تخصصي مخاطبشناسي، بيش از بيش توجه كنيم. به هر شكل يك اثر هنري در قامت و ساحت تئاتر مخاطب ويژه خود را در بستر زمان پيدا ميكند ولي گاه اين زمان به عمر اثر بر صحنه كفاف نميدهد و مخاطب تشنه مجبور است همان اثر را در زماني ديگر به صورت محصولي با رنگ و كاركردِ متفاوت به تماشا بنشيند. مثلا آثار نمايشي بر صحنه كه تا ميرود جاي مناسب خود را پيدا كرده و مخاطب خود را شناسايي و انتخاب كند عمرش بر صحنه تمام ميشود و مخاطب مشتاق مجبور است صبر كند تا با گذر زمان فيلم نمايش اثر را خريداري كرده به تماشا بنشيند. بالطبع جلوه و اثري كه موقع تماشاي زنده تئاتر بر او ميگذارد قابل قياس با تماشاي پردهاي يا تلويزيوني آن نبوده و نيست.