در اهميت سيگار بهمن كوچك
سيد عبدالجواد موسوي
بزرگواري نقل ميكرد در زمان حيات بنيانگذار انقلاب اسلامي براي رساندن اخباري مهم از جنگ خدمت ايشان رسيدم. احساس كردم هنگام صحبت بنده حواس ايشان جاي ديگري است. با خود گفتم لابد مسالهاي مهمتر در ميان است. بعد از صحبتهايم بلافاصله فرمودند: صحبتهايت تمام شد؟ گفتم: بله. فرمودند: چرا سيگار را گران كرديد؟ دلايلم را گفتم. فرمودند: اول اينكه ديگر بدون اجازه من هيچ كالايي را گران نكنيد. دوم اينكه سيگار زر و شيراز و امثالهم را كه مورد استفاده طبقه مستضعف است افزايش ندهيد، در عوض ميتوانيد سيگارهايي مثل كنت و وينستون را گرانتر كنيد. آن بزرگوار ميگفت: از اينكه آن عزيز اين همه در فكر طبقات فرودست بود و مراعات احوال آنها را ميكرد حيرت كردم. فكر نميكنم اين حكايت نياز به نتيجهگيري خاصي داشته باشد. همه ما اين روزها ميدانيم كشور در چه شرايط خاصي به سر ميبرد. ظاهرا كار خاصي هم از دست كسي برنميآيد. دستكم اين اوضاع راهحل كوتاهمدت و فوري ندارد اما ميتوان اندكي با مردم بيلبخند مهربانتر بود. شايد نتوان گوشت و مرغ و ماهي را به وفور در دسترس آنان قرار داد اما ميتوان نان را كه قوت غالب آنان است از اين گرانتر نكرد. شايد بتوان از افزايشنرخسيگارهاي ارزان قيمت تا حدودي جلوگيري كرد. براي آن كسي كه ميتواند ده، پانزده هزارتومن بابت يك بسته سيگار بپردازد افزايش چهار پنج هزار توماني فاجعهاي هولناك نيست اما آنكه خستگيها و مرارتهاي زندگياش را با يك بسته سيگار هزار و پانصد توماني التيام ميبخشد چهار هزار تومان افزايش يعني يك بلاي آسماني. يعني از شكم زن و فرزند زدن و بابت چهار نخ سيگار ارزانقيمت دود كردن و عذاب وجدان گرفتن. به احتمال قريب به يقين اگر امروز به يكي از مسوولان بگوييد چرا سيگار بهمن كوچك اينقدر گران شده اصلا نفهمد منظور و مراد شما چيست. اما روزگاري بود كه كسي حواسش به سيگارهاي ارزان قيمت بود. روزگاري نهچندان دور.