جدال با واقعيت
سيدمحمد بهشتي
فرض كنيم كنار پنجرهاي ايستادهايم و در حال نظاره جوانكي آن سوي خيابانيم. همهچيز او به نظر ما طبيعي است تا آن لحظه كه كسي در گوش ما بگويد كه اين جوان با نيت انتقام، مترصد اقدام به قتلي است و حالا در اينجا پنهان شده است. درست از اين لحظه ديگر همه سكنات و حركات او كه ايبسا عادي باشد، در نظر ما دلالت بر گناهكاري و پنهانكاري او خواهد كرد. در عوض اگر بگويند او جوان عاشق و خجولي است و در انتظار ديدن معشوق ثانيهشماري ميكند و در بيم و اميد مورد مهر معشوق قرار گرفتن است، باز هم ناگهان احساس رقتقلب و عطوفت وجود ما را فراميگيرد و زينپس همه حركات او دلالت بر شرم و حيا و مظلوميت او خواهد كرد. در هر دو صورت ما دچار قضاوت شدهايم و از آن پس موضوع از «آنچه هست» به آنچه «دلبخواه ما است» تغيير كيفيت ميدهد.
كسانيكه با سازوكار دوربينهاي عكاسي آشنايند ميدانند كه عكاس با سه نوع لنز اصلي سروكار دارد؛ لنز نرمال، وايد و تله. با لنز نرمال آنچه ميبينيم به واقعيت نزديك است؛ لنز وايد واقعيت را دورتر مينماياند و با لنز تله تصويري نزديكتر از امر واقع خواهيم داشت. به محض آنكه نسبت به شخصي يا رويدادي دچار پيشداوري شويم، لنز نرمال از جلوي ديدگانمان كنار خواهد رفت و بنا به «سوءظن» يا «حسنظن» با لنزي ديگر جايگزين خواهد شد. قضاوت از روي «سوءظن»، مثل وقتي كه كسي را گناهگار فرض ميكنيم، همچون ديدن از وراي لنز وايد است؛ يعني ميان ما و واقعيت فاصله خواهد انداخت. به ميزان احساس بُعد و فاصله، ما نسبت به موضوعات دچار سوءتفاهم ميشويم. البته منظور اين نيست كه آنچه ميبينيم يكسره غيرواقعي است بلكه كوچك و بزرگتر شدن جزييات، استنباط ما از واقعيت را متاثر خواهد كرد. در عوض اگر «حسنظن» داشته باشيم، مثل وقتي كه عاشق كسي شدهايم، او و متعلقاتش را از وراي لنز تله ميبينيم و از همين روست كه معشوق همه ذهن و منظر ما را پر ميكند و ديگر همهچيز دلالت بر او و خوبيهايش خواهد كرد. در اين هر دو صورت ما محروم از ديدن واقعيت شدهايم و به همان ميزان خسارت خواهيم ديد. تصور كنيد كه با لنز تله يا وايد قرار باشد از روي جوي آبي بپريم، بيگمان در هر دو صورت زمين خواهيم خورد! البته خسارات ناشي از سوءظن بسي بدتر از حسنظن است.
قضاوت ميان ما و واقعيت پردهاي از جنس مغالطه ميكشد و با شدت يافتن سوءظن يا حسنظن اين پرده ضخيمتر خواهد شد. از آنجا كه هميشه واقعيت پيروز است به ميزاني كه ميان ما و واقعيت فاصله افتاده باشد پيروزي واقعيت قرين با شكست ما خواهد شد. البته احساس شكست تلخ است، خصوصا وقتي پيشداوري خود را به بيان آورده باشيم و اين شكست علني شود. در اينصورت از آنجا كه همه پيروزي را دوست دارند و خصوصا ميل ندارند نزد ديگران شكستخورده و سرافكنده به نظر آيند، در محذور پيشداوري خود، شروع به جدال با واقعيت خواهند كرد. آنان واقعيت را تحديد و تحريف ميكنند و تلاش ميكنند آن را به قفس اندازند. مثلا به ناگزير از همه براهين، تنها آن چيزهايي كه دلالت بر صحت داوري آنان دارد، نگه ميدارند و باقي را دور ميريزند؛ همچون تيراندازي كه تيري را به خطا بر ديواري نشانده و با ترسيم دوايري بر دور محل اصابت تير در پي اثبات آن است كه به هدف زده. غافل از اينكه به ميزان اصرار بر صحت اين سوءداوري، پردههاي بيشتري دور خود ميتنيم و اين ماييم كه حبس در قفسي از پردهها، محدود به قلعه كوچكي ميشويم كه از هر طرف راه ورود واقعيت به آن مسدود شده. واقعيت هرقدر در وهله نخست ضعيف جلوه كند، آنقدر بزرگ و بسيط است كه در هر صورت قلعه بزرگ و مستحكم ما را فتح خواهد كرد.
نتيجه آنكه اگر طالب پيروزي هستيم، راهش اين است كه جانبِ واقعيت را بگيريم تا پيروزي واقعيت بشود پيروزي ما. ليكن طرفدار واقعيت شدن دشوار است؛ واقعيت احساساتي نيست و زود به خلجان نميآيد، واقعيت اهل تاني است. واقعيت با انتفاع آدمها كاري ندارد؛ آدمها ميآيند و ميروند ولي واقعيت باقي خواهد ماند. دامنه موجوديت واقعيت تمامي وسعت زمينه و همه گستره زمانه است. بهترين راه جانبداري از واقعيت اين است كه ما نيز موجوديتمان را بسط دهيم و ديدگاهمان را از زندان تنگ و تاريك سود و انتفاع كوتاهمدت و شخصي درآوريم. اين جز با شكيبايي ميسر نميشود. شكيبايي وسعت نظر و سعه صدر ميبخشد و ما را همقدوقامت واقعيت ميكند. هرچند احوال شخصي و اوضاع اجتماعي چنان است كه قضاوت چون آب خنكي آتش دروني ما را التيام ميدهد و همهچيز ما را دعوت به قضاوت ميكند، ليكن اگر ميخواهيم لذت پيروزي همراهي با واقعيت را بچشيم بايد از اين لذت كوتاهمدت چشم بپوشيم.