• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4132 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۱ تير

تيم فوتبال كرواسي در نيمه‌نهايي

اسدالله امرايي

«يازده سال قبل از تولدم جنگ جهاني دوم به پايان رسيده بود و من هنوز هم مي‌توانم مكالمه‌هاي مردم را درباره آن بشنوم؛ گويي جنگ هنوز به پايان نرسيده. مردان سپيدموي، مانند روح‌هاي بي‌كفايتي كه توان معلق‌ماندن در هوا را ندارند، لنگان‌لنگان در خيابان پرسه مي‌زنند...» يوسيپ نواكوويچ، رمان‌نويس و نويسنده داستان‌هاي كوتاه، كانادايي كروات است. اين نوسينده را بار اول در مجله گلستانه معرفي كردم و به همراه آن مصاحبه‌اي اختصاصي با ايشان داشتم. كتاب «قطار سريع السير يوگسلاوي» با مضمون جنگ و تبعيد، همراه با طنز و خيال‌بافي، به اتفاقات و رخدادهاي يوگسلاوي و جنگ‌هاي داخلي بالكان پس از فروپاشي يوگسلاوي پرداخته است. الهه شمس‌نژاد اين مجموعه را ترجمه كرده و انتشارات مرواريد ناشر آن است. در اين مجموعه دوازده داستان به نام‌هاي «سبيل سفيد»، «عسل در لاشه»، « درختان بلوط»، «نيرنگ داچ»، «صبور باش»، «هنگامي كه مقدسين مي‌آيند»، «ارثيه دود»، «دروازه‌بان ايده‌آل»، «بلگراد جديد»، «خوددرماني»، «نوع ديگري از عشق» و «دو دوست، همسفر در يك قايق» آمده است. داستان سبيل سفيد به ذكر خاطرات آدم‌هايي مي‌پردازد كه عزيزترين كسان خود را در جنگ از دست داده‌اند و موي و ريش‌شان از اين غم يك شبه سفيد شده است. اين آدم‌ها مرگ از عزيزان خود را باور ندارند و آنها را به مثابه ارواحي كه هميشه كنارشان حضور دارند، ‌مي‌بينند. «گفتم: ماركسيست‌ها ماده‌گرا هستند، اونا به روح اعتقاد ندارن. برانكو گفت: تو مي‌خواي مثه اونا باشي؟ بذار بهت بگم، اونا مردم رو مثل روح كردن تا بهشون بگن كه هيچ روحي وجود نداره و همين وجود نداشتن ارواح خودش يه فاجعه‌اس.» در داستان عسل در لاشه. نويسنده ماجراي مردي را روايت مي‌كند كه با وجود بمباران‌هاي هر روزه و شدت گرفتن جنگ، باز هم سعي دارد به كارهاي روزمره و شغل خود كه عسل گرفتن از كندوي زنبور است‌، ادامه دهد. داستان دروازه‌بان ايده‌آل داستاني است درباره يأس و دلمردگي ناشي از جنگ و تبعيض نژادي كه جنگ نصيب مهاجران و پناهجويان مي‌كند. «داوِر به زبان آلماني پرسيد: چرا فقط از ما دو نفر يوگسلاو كه توي ترن هستيم سوال و جواب مي‌شه؟... داوِر قهرمان اين داستان سال‌ها در گروه تشويق تيم محلي خود هايدوك بوده و از كرده خود به‌شدت پشيمان است. وي احساس مي‌كند تمام اين سال‌ها آدم‌ها و بازيكناني را تشويق مي‌كرده كه اكنون براي دلخوشي و اميدبخشي به او كوچك‌ترين فايده‌اي ندارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون