همه مسئوليم
سيد علي ميرفتاح
يكي از كاريكاتوريستهاي خوشفكري كه هرچه زور ميزنم اسم شريفش يادم نميآيد، اول انقلاب طرحي كشيده بود كه بسيار هوشمندانه و بخردانه بود. در قدرت و قوت طرح همين بس كه بعد از چهل سال از ذهنم دور نشده و وضوحش را از دست نداده: شخصي كه افلاس و ادبار از سر و كولش ميباريد در محاصره خطرهايي جدي و سهمگين گرفتار آمده بود. از يكسو كروكوديلي عظيمالجثه ميخواست به او حمله كند، از طرف ديگر افعي تيزدنداني مترصد اينكه به دست و پايش نيش بزند؛ لب يك پرتگاه هم قرار داشت، عدهاي هم با اسلحه و چماق در تعقيبش؛ زير پايش هم چاهي تيره و تاريك... معذلك اين شخص محترم پيفپاف برداشته بود تا چند پشه و مگس مزاحم را از بين ببرد... اين كاريكاتور با جزيياتش در ذهنم ثبت و ضبط شده و در طول ساليان به كرات برايم تداعي ميشود. بهخصوص در مناسبتهاي اخير زياد يادش ميافتم. ايضا ياد يكي از مثالهاي حكيمانهاي كه برزويه طبيب در مقدمه كليله و دمنه ميزند. احتمال ميدهم طراح مورد نظر من ايده اصلي را از باب برزويه گرفته باشد. او هم از فردي ميگويد در موقعيتي خطير گرفتار آمده، لب پرتگاهي به گياهاني سست آويزان شده. موشي سياه و موشي سفيد در حال جويدن اين گياهان سستند، معذلك طرف در چنين موقعيت خطرناكي چشمش به كندوي عسل ميافتد و شروع به خوردن عسل ميكند... حقيقتا بعضي اخبار شيرينند و ديدن و پيگيري بعضي صفحات اينستاگرامي كم از عسل خوري ندارد... اين روزها وقتي روزنامهها را ميخوانم و اخبار مملكت را در شبكههاي مجازي پي ميگيرم و از اين و آن ميشنوم كه فيالمثل تلويزيون به سراغ شاخهاي اينستاگرامي رفته و سعي ميكند تا با اعترافگيري يا تحليلهاي روانشناختي/ سياسي راه را از بيراهه تمييز دهد و پرده از روي توطئههاي خطرناك بردارد، طرح فوقالذكر و داستان كليله و دمنه در ضميرم ريلود ميشود، همزمان اين ضربالمثل حكيمانه هم در گوشم به صدا در ميآيد خواجه در بند نقش ايوان است. وضعيت امروزي ما بيشباهت با آنچه شرح دادم، نيست. ما هم خطرهاي جدي و اصلي را عليالعجاله استمهال كردهايم و همه كارهاي جدي و زمين ماندهمان را امروز و فردا ميكنيم اما لحظهاي از كشتن و مهار حشرات موذي غافل نيستيم. دنياي مجازي شباهت عجيبي به كندوي عسل دارد. هم شيرين است هم مملو از زنبورهاي نيشدار و موذي. از موضع طلبكار و ملامتگر هم حرف نميزنم. نميخواهم بگويم ما مردم عادي خيلي خوبيم و حواسمان به همه جا هست در عوض اين مسوولانند كه پيفپاف به دست مشغول حشرهزدايي از فضاهاي واقعي و مجازياند و از خطرات اصلي غافلند. البته كه مسووليت مسوولان سنگينتر است اما من و شما هم چندان در وضعيت بهتري نايستادهايم. ما هم، يعني من و شما هم، خطرات جدي را پشت گوش انداختهايم و بيخيالشان شدهايم در عوض بيهودهگويي و بيهودهبيني و بيهودهشنوي شدهايم. ميخواهم بگويم تداوم اين بيخيالي و استمهال كار را خرابتر ميكند و موقعيت را سختتر ميكند. همچنانكه تماشاي اينستاگرام شيرين است، ملامت ديگران هم لذتبخش است. ما از موضع تنزهطلبانه به زمين و زمان بد ميگوييم و با اين كار نفس امارهمان را پروار ميكنيم. طوري وانمود ميكنيم كه انگار كاري جز ملامت مسوولان، حتي ملامت تاريخ و جغرافياي اين سرزمين نداريم. رفع تكليف و رفع مسووليت البته شيرين است و تلخكاميمان را موقتا برطرف ميكند اما آيا واقعا من و شما در به وجود آمدن وضعيت فعلي نقش نداريم؟ سالهاست كه عادت كردهايم به محض ابتلا به بلاهاي كوچك و بزرگ از خود رفع مسووليت ميكنيم و همه گناه را به گردن بزرگان مياندازيم و آنها را با طعنه و تسخر نام ميبريم. نميگويم آنها مقصر نيستند، هستند اما ما هم مقصريم و ما هم در وضعيت پيش آمده سهم داريم. ملامت كردن تلويزيون سادهترين كاري است كه ميشود در اين جور مواقع كرد. از موضع بالا سر تكان ميدهيم و بر چنين اقدام نسنجيدهاي ابراز تاسف ميكنيم اما كافي است در خلوت كلاه خود را قاضي كنيم تا با فهرست بلند و بالايي از عيب و ايرادات خطرناك مواجه شويم. گفت هركس يك تومان داده بيايد امروز دو تومان تحويل بگيرد. آنهايي كه دستشان تا آرنج در ابتذال و پليدي و پشتهماندازي و لودگي سياه و تنبلي و چشمچراني و وقاحت آلوده است، نميتوانند امروز قيافه معلم اخلاق به خود بگيرند و با چوب شماتت به جان هرآنكه جز خود بيفتند. در اينكه مسوولان بايد جواب بدهند شكي نيست، اما نكته در اينجاست كه وقت جواب دادن من و شما هم دارد ميرسد.