• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4264 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۳ دي

دوست بر دوست رفت

غلامرضا امامي

زادروز سيروس طاهباز گرامي باد، انسان مهربان، دوست نازنين و مترجم توانا. نخستين‌بار سيروس را به سال 1348 شناختم، به معرفي دوستي از خويشاوندان او. نام سيروس برايم آشنا بود، به بركت مجله «آرش» كه خوش درخشيد و نخستين‌بار نوشته‌هاي نويسندگاني چون جلال‌آل احمد و سرايندگاني چون سهراب سپهري و فروغ فرخزاد در آن مجله وزين نشر يافت. سيروس با انتشار مجله «آرش» دريچه‌اي گشود به آسمان ادب و هنر جهاني، اما از حال و احوال شاعراني نوپا و نونام همچون م.ع سپانلو و احمدرضا احمدي هم غافل نبود.

نخستين ديدارم با سيروس طاهباز را نيك به ياد دارم. با قامتي بلند و صدايي بسيار آرام و چشماني بي‌نهايت مهربان. آن زمان من در انديشه پي‌افكني كتاب «موج» بودم، او مرا به پيگيري اين كار سخت تشويق كرد. چند روز بعد كتاب زيباي «شعر مقاومت در فلسطين اشغالي» نوشته غسان كنفاني را با نام مستعار كوروش مهربان ترجمه كرد و براي چاپ به من سپرد.

اين كتاب در آن روزگار خوش درخشيد و بارها به چاپ رسيد. از آن خرسندم كه اين كتاب به زودي توسط نشر كوشاي «روزبهان» در 130 صفحه نشر مي‌يابد. خرسندم كه به آگاهي هم‌ميهنان عزيز برسانم در عصر شانزدهم دي ماه- ماه زادروزش- در پژوهشگاه علوم انساني مراسم رونمايي اين كتاب با حضور دوستداران و همسر بزرگوار و فرزانه‌اش، بانو پوران صلح‌كل (طاهباز) برگزار مي‌شود.

در سال 1350 سيروس طاهباز مدير انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود. او در آذر ماه 1350 از من خواست كه به ياران كانون در سازمان انتشارات به عنوان ويراستار بپيوندم. دعوتش را اجابت كردم، به اتاقش در خيابان ايرانشهر‌، كوي ناصر طبقه دوم كه رفتم هيچ عكس و تصويري از هيچ مقام رسمي و غيررسمي نديدم؛ تنها تصويري از دهخدا بالاي سرش و عكسي از نيما يوشيج روي ميزش بود. دعوتش را پذيرفتم و از آن پس تا آذر 1359 كه در ايران بودم از مصاحبتش بهره‌مند شدم. در اين ميان كتاب‌هايي به توصيه او نوشته و ترجمه كردم كه در سازمان انتشارات كانون نشر يافت. در اواخر آذر 1359 من تاب و تحمل كساني كه به كانون چنگ انداخته بودند، نداشتم و به ايتاليا رفتم. طاهباز ماند، باصبوري ماند...

در سال‌هايي كه در كنارش بودم، همواره همت والاي او را براي نشر دستخط‌هاي نيما ستايش مي‌كردم، سيروس قريب 20 هزار ورق دستخط گاه ناخواناي نيما را خواند و منتشر كرد. به ياد مي‌آورم شبي را كه در خانه‌اش در ميدان هفت تير فعلي تا پاسي از شب نشسته بودم و به توصيه او «حرف‌هاي همسايه» نيما را از روي دستخطش بازنويسي مي‌كردم. نزديك نيمه شب خسته شدم و خوابم گرفت، به خانه رفتم. صبح روز بعد كه به كانون آمدم، طاهباز گفت ادامه كار را تا پنج بامداد پي گرفته بود. او در اين كتاب از همكاري من به مهر ياد كرده بود، كاري كه به آن راضي نبودم.

باري پس از آنكه به رم رفتم دو بار به ديدنم آمد و به خانه كوچكم آن مرد بزرگ گام نهاد، گام بر دل و ديده‌ام گذاشت. در آن ديدار ياد گذشته كرديم و سفري به فلورانس و بلونيا داشتيم و نيز ديدارهايي با يار ديرينش بهمن محصص.

در سفرهايي كه به ايران مي‌آمدم، همواره به مهر او و محبت بانوي بزرگش پوران خانم به خانه‌اش مي‌رفتم و حكايت گذشته را باز مي‌گفتيم. شبي را به ياد دارم كه با پرويز عزيز، پرويز كلانتري، سيروس و پوران خانم تا پاسي از شب در باغچه زيباي خانه‌اش نشسته بوديم و او سخن‌ها گفت و از ياران سابق گله‌ها كرد.

شبي ديگر را به ياد دارم كه به مهر مجلسي آراست و از دوستان ديرين همچون زنده‌ياد حسن پستا و گلرخسار و نيز هنرمند توانا محمد نوري دعوت كرد كه گرد هم آييم. شب خوشي بود و خاطره آن برايم هميشه زنده است، هرگز گمان نمي‌بردم كه آن شب آخرين ديدار باشد.

در شب چهارشنبه‌سوري طاهباز پايكوبان و شادان از روي هيزم‌ها پريد و با ذكر «زردي من از تو سرخي تو از من» شعله جانش خاموش شد و جان به جان‌آفرين سپرد.

سيروس خواسته بود در كنار نيما به خواب و به خاك سپرده شود. آرزوي او برآورده و پيكر پاكش به يوش برده شد و در جوار نيما آرام گرفت. دوست بر دوست رفت، يار بر يار.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون