عاشق كتاب بود
محمد مرزبانراد
غلامحسين امامي (اول تير ۱۳۲۶ تا دهم تير ۱۳۹۸) را اهل فرهنگ و كتاب در شيراز خوب ميشناختند؛ او صبح ديروز درگذشت... چراغ كتاب را در سيودو سالي كه از تاسيس «كتاب اسفند» در شيراز گذشته است او و چند ناشر و كتابفروش عاشق ديگر روشن نگه داشتند. اهل فرهنگ، كتابخوانها، دانشجويان و طلبهها و اساتيد دانشگاه و حوزه، شعرا و مولفان و مترجمان و مدرسان شيرازي، غلام امامي را به صفاي باطن و عشق بيپروا به كتاب ميشناختند. خودش اهل خواندن بود و هميشه در انبانش به سليقه و ذوق مشتريان، كتابهايي داشت كه معرفي كند. آداب كتابخواني و نقد كتاب ميدانست و اگر چه در چهار دهه اخير بارها با تنگنظري ماموران معذور حوزه فرهنگ دچار قبض و فروبستگي شده بود اما هيچگاه جانب كتاب و كتابخواني را رها نكرد و اميد دوستان كتابخوان را نااميد نكرد. دكه غلام- هر جا كه بود- پاتوق اهل معنا ميشد. از آخوند و ملا گرفته تا بيدين و مكلا عصرها وقتي دلشان ميگرفت و غربت و تنهايي مدرنيسم بيخ گلويشان را ميفشرد و هواي همصحبتي و همنشيني با اهل فرهنگ بيقرارشان ميكرد، راه «كتاب اسفند» در پيش ميگرفتند... . قدرناشناسي و ناسپاسي به بزرگان و پيشكسوتان فرهيخته در نيز شهرهاي كوچك متاسفانه بيشتر به چشم ميآيد ليكن در شيراز جنتطراز كه بيترديد پايتخت زبان فارسي است، اين بازيهاي بچهگانه كسي را نترساند و از در «كتاب اسفند» نرماند! بارها در «كتاب اسفند» كه تاسيساش به اسفند ۶۶ ميرسيد، شاهد گفتوگو و مناظره يك دانشجوي مشتاق ولي خام بودم با يك استاد اهل نظر دانشگاه كه بيهيچ ادعا و آدابي ساعتها يكديگر و تفكراتشان را به چالش ميكشيدند. هر كس وارد كتاب اسفند ميشد، جو كتاب و كتابخوانها آنچنان او را در ميان ميگرفت كه اگر اين كاره هم نبود دست آخر ساعتي را در گلستان كتاب چرخيده بود و...
از گلها به طاقت و فراغت چندتايي چيده؛ از پلهها كه بالا ميآمد، ميدانست كه نشاني كتابفروشي را تا بقيه عمر در حافظه نگه خواهد داشت! غلام امامي پيشترها «نشر شيوا» را هم تاسيس كرده بود كه البته دوستان غوره نشده، مويز شده عرصه فرهنگباني! با انتشار كتاب «سياسنبو» عذرش را از ساحت نشر خواستند و لغو امتياز كردند و مانع استمرار خدمترساني واقعي به عرصه فرهنگ و كتابخواني شدند.... . حال غلامحسين امامي پس از تحمل چهار، پنج ماهي درد تن و سالها «تحمل مشقت عاشقي كتاب» درگذشته است. شايد خدايي ناخواسته «كتاب اسفند» هم كه پاتوق اهل معرفت در شيراز بود، از رونق بيفتد. اول از دوستان كتابخوانش ميخواهم كه نگذارند «نازكآراي تن ساق گلي» غلام امامي در اين روزگار عسرت و نامرادي به توفان بلا مبتلا شود و دوم از «شيدا» دختر غلام ميخواهم كه راه پدر را مردانه و بيدرنگ و تعلل بپيمايد. و آخر خداي را ميخوانم كه او را در رحمت بيدريغش متنعم و مرزوق بدارد. آمين