آرمانگرايي يا اجتماعي شدن
مجيد فراهاني
۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ به دنبال حمله گارد سلطنتي و نيروهاي امنيتي شاه به دانشكده فني دانشگاه تهران سه دانشجوي اين دانشگاه به نامهاي آذر شريعترضوي، مصطفي بزرگنيا و احمد قندچي به شهادت رسيدند. از آن روز تاريخي و شهادت سه آذر اهورايي هر ساله ۱۶ آذر به عنوان روز «مقاومت تاريخي»، روز دانشجو ناميده ميشود و به عنوان نقطه عطفي در تاريخ جنبشهاي آزاديخواهانه و ضداستبداد و استعمار در تاريخ ايران ثبت شده است. علاوه بر برگزاري مراسمها و برنامههاي ويژه اين روز كه در فضاي دانشگاهها برپا ميشود آنچه اهميت دارد و فوريت آن براي جنبش دانشجويي باتوجه به فضاي كلان كشور ضرورت پيدا كرده، پرهيز از بدل شدن مناسبت اين روز به منسك است. به عبارتي ۱۶ آذر به عنوان تجلي و نقطه اوج فعاليت جنبش اجتماعي دانشجويان كه تداوم و نوك پيكان جريانهاي اجتماعي بهبودخواه و آزاديخواه محسوب ميشود، فرصت مناسبي را ايجاد كرده كه از خلال آن دانشجويان با شناخت ظرفيتهاي خود و براساس باورهاي آرمانگرايانه و عدالتخواهانه در رويارويي با بحرانهاي كشور كه عمق و گستره آن، همراهي و همافزايي همه جريانهاي اجتماعي را طلب ميكند، بهمثابه رهبر و راهبر جريانهاي اجتماعي در تحولات كشور نقش تاريخي و موثر خود را ايفا كنند. دانشجو چشم بيدار جامعه
به شمار ميآيد، ميزانالحراره و معياري براي سنجش تحولات و تغييرات و پويايي و زنده بودن جامعه است و همين كاركرد بايد مسوولان و حاكميت را به تقويت و گسترش فضاي باز در دانشگاهها و حمايت و نهراسيدن از نقد عريان و دلسوزانه دانشجو ترغيب كند نه اينكه با تلاش براي تقليل دانشجو و جنبش دانشجويي كه در درجه اول به تضعيف عدالتخواهي ختم ميشود، تلاش كند نهادها و تشكلهاي دانشحويي را در فضايي پرهزينه و نامناسب به محاق انزوا و گوشهگيري سوق دهد. دانشگاه در كنار وظيفه اصلي بسط و نشر علم بهمثابه يكي از مولفههاي قدرت در دنياي كنوني و يكي از كاركردهاي عمده نهاد دانشگاه كه قطعا با «تعهد اجتماعي» و «هوشياري سياسي» همراه است بايد از عدالت، مشاركت و هنجارها و ارزشهايي كه وجود آن در هر جامعهاي ضروري است، طرفداري كند. دانشگاه بهمثابه نهادي علمي-اجتماعي با سويههاي سياسي-تحليلي، اگر در معادلات سياسي-انتخاباتي با راهبردهاي مصلحتجويانه به كنش و فعاليت بپردازد، علاوه بر تضعيف روحيه آرمانخواهي، دچار يأس و سرخوردگي ميشود كه ...
هم براي دانشگاه، هم جامعه و هم نظام سياسي به عنوان سم مهلكي بهشمار ميرود و روند رهبري دانشجويان در اجتماعي شدن فرآيندهاي دموكراتيك جامعه را با اختلال مواجه ميكند. بايد درنظر داشت كه نگاه تخت و يكسويه به هويت دانشجويي هم ميتواند نقش آن در تحولات را بكاهد و مالا آن را در فضايي آرماني كه تفاوت عمده با فضاي واقعي جامعه دارد، گرفتار كند كه هر دو گرايش آن يعني آرمانگرايي صرف و مصلحتجوييهاي روزمره درنهايت جنبش اجتماعي را يا در ورطه راديكاليسم محاصره ميكند يا در عرصه محافظهكاري نقش آن را به پيادهنظام جريانهاي سياسي تخفيف ميدهد، بنابراين به نظر ميرسد جنبش دانشجويي در عبور از راديكاليسم و پرهيز از محافظهكاري، همانطور كه اشاره شد بايد راهبرد رهبري اجتماعي شدن را در پيش گيرد. اين راهبرد ميتواند علاوه بر حفظ استقلال در رويارويي با هنجارييهايي مانند فساد، خشونت، فردگرايي بدون تعهد اجتماعي و نظاير آن نقش رهبري جنبش دانشجويي را تقويت كند و با تبديل آن از جنبش به نهادي اجتماعي، با شناخت دقيق از تواناييها و ظرفيتهاي خود در توسعه كشور و آرامش و ثبات جامعه نقشآفرين باشد. امروز نقش دانشجو در مبارزه با فساد، چيزي كمتر از نقش آن در مقابله با استعمار و استبداد ندارد، چهبسا نقش تاريخي، كاركرد نهادي و تاثيرگذاري اجتماعي آن در قياس با ادوار گذشته به مراتب با اهميتتر، راهبرديتر و جريانسازتر است.