روز تداعي دردها و دغدغهها
محمد ميلاني
دانشجو- به معناي عام كلمه يا هر دانشجويي در هر كشور و قارهاي- روزي را كه در تاريخ معاصر اغلب كشورهاي جهان به نام خودش خلق كرده، اين سعي را نيز بر مبناي همه شناختها و بنيانفرهنگي قومي- ميهني خودش داشته است كه عنصر آگاهي را به عنوان پايه اصلي و اصيل اين اتفاق بسيار مهم قرار بدهد. از اين روي است كه روز دانشآموز حساسيتهاي خاص روز دانشجويي را هيچوقت نداشته و ندارد و از سوي ديگر همين دانشجوياني كه براي نمونه در يك مقطع تاريخي وارثان اصلي اين نوع از آگاهي پويا به نام روز دانشجو هستند، به محض گسست از محيط آكادميك و تبديل آنها به يك فعال حرفهاي در مشغلههاي زندگي روزمره، سعي ميكنند هرچقدر بتوانند در مناسبات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... اثرگذار باشند. بر همين مبنا است دانشجوياني كه در كشور ما نيز فارغالتحصيل ميشوند از اين رهگذر تلاش ميكنند تا پويايي و انرژي خاستگاه دانشجويي را بتوانند در محيط جديد متعالي خود بر مبناي تفكر ايراني- اسلامي مستقر كنند. پس از اين روي است كه هرساله دانشجو و روزش به اندازه كل فرآيندهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي يك ملت در طول يك سال اهميت صدچندان دارد. اما دانشجوي امروز ما در خاستگاه ملي و ايراني مختص ذات اجتماعي و فرهنگي ما با آنچنان بحرانها و انتقادهاي تند و گزندهاي مواجه بوده و هست كه بيهيچ ترديد ميتوان گفت كه با سختي بسيار فراوان، محال است كه بتواند بر كليه مشكلات و بحرانهاي موجود جامعه ايراني چيره شود يا بتواند دستكم از چكيدههاي تجربيات آن بحرانهاي بزرگ چراغي برافروزد كه در اين كورهراهها بارديگر نويد رشد و توسعه و تعالي علمي- معرفتي مختص به وجود ايراني را بتوانيم بشنويم؛ به بيان ديگر با اينچنين پرسشهاي جدي در آستانه روز دانشجو و در واپسين سالهاي قرن سيزدهم شمسي مواجه ميشويم كه چه وظايفي بر شانههاي دانشجويي دردمند و دغددغهدار ايراني، نماينده راستين و اصيل جامعه فرهنگي ايران در روزهايي اينچنين كه هيچ قلمي نميتواند توصيفش- يا مغز پرمدعاي روشنفكري تحليلش- كند، سنگيني ميكند؟ الف) دانشجوي ايراني همين حالا تاوانكش اجتماع بزرگ ايراني است كه سرانه مطالعهاش از مرز 18 دقيقه در روز تجاوز نكرده و نميكند. اگر مطالعات و خوانشهاي همين قشر بزرگ در حال تحصيل ما نباشد معلوم نبود كه از كجا بنا بود ثانيه و دقيقه بيرون ميكشيديم؟
در چنين جامعهاي است كه هرگونه فكر سياسي، ادعاي فرهنگي بودن يا شدن، به شوخي تاسفبار و تلخي شباهت دارد كه گويي همه باهم يا هر دولتمردي با مردم چنين مزاحهايي را ميكند.
ب) دانشجويي كه هزينههاي بس كلاني را از درآمد خودش، پدرش به شركتهاي توليدكننده پاياننامه و مقاله و انواع و اقسام كارهاي كلاسي و درسي پرداخت ميكند دقيقا درحال شكل گرفتن در نسلي از كارشناسان و مديران و... است كه گاهي از اداي سادهترين اسامي يا خواندن معموليترين اصطلاحات رشته مورد تحصيلش عاجز هستند واقعيتي كه دركمال تاسف آنچنان سطحي و از جنس ميانمايگي و روزمرّگي است كه حتي به عنوان معضلات دانشجويي و روز دانشجو آدمي از بيانشان تاسف ميخورد.
ج) دانشجويي كه از هماكنون در درآوردن صداي ترسناك طبل بيكاري پيشقدم شده و منتظر آن است كه در طرفهالعيني همه مشكلات زندگياش حل شود و ميان پايان عمر دانشجويي و آغاز زندگي كارياش هيچ فاصلهاي نباشد، آنچنان سربار بزرگي براي اجتماع ايراني خواهد بود و هست كه حتي كوچكترين جرقههاي تعهد از براي كوشش و تلاش به منظور رشد و بالندگي ايران مجال به دنيا آمدن را نيز نخواهد داشت. اينچنين است كه چنين مسائلي ساده و حتي پيش افتاده كه روزگاري نهچندان پيش و نيز همين روزها گفتنش در جمع دلواپسان و دلنگرانان دروغين خنده و تمسخرشان را به همراه داشت اين روزها از تاسفبارترين و لاعلاجترين بيماريهاي اجتماعي و اقتصادي و امنيتي كشور محسوب ميشود.
بگذريم؛ روز دانشجو نه خجسته است و نه روزي براي عزاداري و بر سر و سينه زدن. روز احترام به همه آن دانشجويان بزرگي است كه در برابر ظلم و ستم حكومت پهلوي، با تكيه بر نيروي تعقل و آگاهي به پا خاستند تا به همه ايران و ايرانيان بگويند كه ديرينهشناسي نهضت و سنت خودآگاهي در ايران، دوران رخوت و توقف تمدني خود را ميگذراند.
روز دانشجو روز تداعي همه دردها و دغدغههايي است كه در مجموع راز و قصه غمبار عقبافتادگي ما را سالها و دههها است كه به تصوير ميكشد. در اين راستا اگر اين چند مثال و علتهاي بسيار ساده، گويا و درعين حال عجيب براي بيان انتخاب شد دقيقا مراد اين بود كه شأن عمومي دانشجويي در ايران تا به اين حد تنزل يافته است و دردمنداني از جنس و رنگ دانشجو خون دل ميخورند تا چراغ خانه دانشجويي را به سختي اما آبرودار روشن نگه دارند. به اميد روزي كه دانشجو به شأن و شوكت سابقش آنچنان برگردد كه نمايندهاي بزرگ و لايق از براي جامعهاي بزرگ و سلامت در مناسبات فرهنگي، اجتماعي و سياسي و علمي ايران عزيزمان باشد.